صفحه اصلی / هنر / طراحی روان-اجتماع مدار: رویکرد سلامت‌نگر به طراحی محیط فیزیکی

طراحی روان-اجتماع مدار: رویکرد سلامت‌نگر به طراحی محیط فیزیکی

برگردان: سارا گلمکانی

این مقاله ترجمه ای است از:

Psychosocially Supportive Design: A Salutogenic Approach to the Design of the Physical Environment.

شکل ۱‌‌. در رویکرد سلامت‌نگر به محیط فیزیکی، طراحی باید عناصری را در بر داشته باشد که به نیک‌بودی ما کمک کنند‌.

تمرکز رویکرد کلینیکی بر درمان بیماری‌ها است‌‌. اما از سوی دیگر نیز تحقیقاتی پرشمار در زمینۀ اثر محیط روزمره بر ما و نقش آن در حفظ سلامت انجام شده است‌.

برای دهه‌های متوالی، معماری و طراحی تحت تأثیر جوامع صنعتی قرار داشته‌اند و نتیجه آن است که بیشتر بناهای عمومی هم‌چون فرودگاه‌ها و بیمارستان ها، به نحوی طراحی شده‌اند که مثل یک کارخانه به نظر بیایند و عمل کنند‌‌. در بیمارستان‌ها تمرکز عموماً بر درمان بیماری است و نیازهای روانی، اجتماعی و معنوی بیمار در نظر گرفته‌ نمی‌شود‌‌. کیفیت‌های محیطی مؤثر به لحاظ روان- اجتماعی به درستی بررسی نشده و پرورش نیافته‌اند‌.

طراحی روان- اجتماع مدار هم افراد را به لحاظ ذهنی و اجتماعی برمی‌انگیزد و به تعامل وامی‌دارد و هم از حس پیوستگی در فرد حمایت‌ می‌کند‌.

عملکرد اصلی طراحی روان- اجتماع مدار این است که با جلب توجه فرد، فرآیندهایی را در ذهن آغاز کند که بتوانند اضطراب را کاهش دهند و هیجانات مثبتی را برانگیزند‌‌. فرآیندهای سلامت‌زا‌ می‌توانند با به‌کارگیری طراحی سلامت‌گرا  تقویت و ترویج شوند‌‌. این نوع طراحی بیش از همه بر عواملی که موجب نیک‌بودی ما‌ می‌شوند متمرکز است، نه آن‌ها که ما را بیمار‌ می‌کنند‌‌. هدف طراحی روان-اجتماع مدار انگیزش ذهن در جهت ایجاد لذت، خلاقیت، رضایت و بهره‌مندی است‌‌. میان احساس انسجام و پیوستگی در یک فرد و ویژگی‌های فیزیکی محیط ارتباط عمیقی وجود دارد‌.

در این بررسی که بر ادبیات موجود در حوزۀ سلامت محیط فیزیکی انجام شده ما حدود ۳۰۰ مقاله و هم‌چنین ادبیات حوزه‌های دیگر را – که با حوزۀ محیط فیزیکی، سلامت و رفتار مرتبط هستند- مورد مطالعه قرار داده‌ایم تا بتوانیم حوزۀ  طراحی روان- اجتماع مدار را قدری روشن‌تر سازیم‌.

نظریه‌های سلامت و دیدگاه‌های نسبت به آن از آن‌جا که سلامت وضعیتی است که به شکل ذهنی تجربه‌ می‌شود، ارائۀ تعریفی از آن کار دشواری است‌‌. این تعریف از هنجارها و انتظارات اثر‌ می‌پذیرد و تجارب پیشین به آن شکل‌ می‌دهند‌‌. تعداد تعاریف متفاوت در مورد سلامت اندک است‌‌. برای مثال لارنس Lawrence  سلامت را وضعیتی‌ می‌داند که در آن منابع از رابطۀ میان انسان‌ها و محیط زیستی، شیمیایی، مادی و اجتماعی‌شان توسعه‌ می‌یابند‌.

سلامت‌ می‌تواند از دو دیدگاه متفاوت نگریسته شود: زیست- پزشکی و کل‌نگر‌‌. از دیدگاه زیست- پزشکی، وضعیت سلامت به وضعیت بدون بیماری گفته‌ می‌شود‌‌. در دنیای غرب، این دیدگاه، دیدگاه اصلی بوده و در نتیجه موجب شکل‌گیری حوزه پزشکی و درمان شده است‌‌. دیدگاه کل‌نگر بر ابعاد گوناگونِ سلامت هم‌چون ابعاد جسمانی، روانی، هیجانی، روحانی و اجتماعی تأکید‌ می‌کند‌.

دیدگاه تحقیقاتی به سلامت‌ می‌تواند دو منظر متفاوت داشته باشد: آسیب‌شناسانه و سلامت‌نگر‌‌. در تحقیقات مبتنی بر آسیب‌شناسی، تمرکز بر سبب‌شناسی است و توضیح این است که چرا عوامل مشخصی موجب بیماری می‌شوند و چگونه در ارگانیسم رشد‌ می‌کنند و گسترش‌ می‌یابند‌. اولین هدف این نوع تحقیقات، اغلب یافتن درمان‌های دارویی است‌. تحقیقات سلامت‌نگر بیشتر بر مبنای یافتن عواملی صورت‌ می‌گیرند که سلامت را حفظ‌ می‌کنند و ارتقا‌ می‌دهند نه عواملی که موجب بیماری می‌شوند‌. آنتونوفسکی Antonovsky در پاسخ به این سؤال که چه عواملی بیشتر موجب سلامت مردم و حفظ آن‌ می‌شود، مفهوم «حس انسجام» را مطرح کرد‌. به این معنا که در شرایط تنش‌زا، فردی که از احساس انسجام و یکپارچگی بالا برخوردار است بهترین استراتژی‌های حل مسئله را برمی‌گزیند‌. برای مثال فرد بر حسب این‌که با چه نوع عامل تنش‌زایی مواجه شده باشد، تصمیم به برخورد یا فرار یا سکوت‌ می‌گیرد‌.

تحقیقات نشان‌ می‌دهد که حس انسجام یک فرد قابل اندازه‌گیری است و در نتیجه می‌توان بر اساس آن به پیش‌بینی در مورد سلامت فرد دست زد‌. احساس انسجام زیاد، پیش‌گوی سلامت و احساس کم آن خبردهنده از نقصان سلامت است‌. در این تحقیق هیمن Heiman نشان داد که دانش‌آموزانی که از احساس یکپارچگی و انسجام بالایی برخوردار هستند سطوح بالایی از استرس را تجربه‌ نمی‌کنند‌‌. این تحقیق هم‌چنین نشان داد که استراتژی‌هایی که فرد برای مقابله با استرس به کار می‌گیرد  به شکل معناداری با این احساس انسجام همبسته‌اند‌.

شکل ۲٫ سنجش میزان اثر محیط در سلامت

مفهوم حس انسجام دارای سه جزء بنیادین است‌.

۱)فهم پذیری

۲)کنترل پذیری

۳)معنامندی

به گفته آنتونوفسکی فردی که از احساس یکپارچگی بالایی برخوردار است در هر سه این موارد نیز امتیاز بالایی خواهد  آورد‌.

فهم‌پذیری به این معنا است که فرد، محیط اطراف و آن‌چه در جهان اتفاق‌ می‌افتد را به صورتی منسجم درک‌ می‌کند‌‌. کنترل‌پذیری به آن معناست که فرد حس کند که همۀ منابع لازم برای مواجهه با یک چالش یا نیاز خاص را در اختیار دارد‌‌. یعنی حس‌ می‌کند‌ می‌تواند آن‌چه در اطرافش اتفاق‌ می‌افتد را تحت تأثیر قرار دهد و قربانی وقایع نیست‌. آنتونوفسکی عقیده دارد که حس معنامندی در فرد با درک او از وجود پدیده‌های مهم و معنادار در زندگی در ارتباط است‌‌. عاملی که موجب انگیزش حس انسجام در فرد‌ می‌شود، همین معنامندی است‌.

شکل ۳٫ عوامل سلامت‌زا مثل نور روز و عناصر طبیعی در محوطۀ رادیولوژی در مرکز علوم سلامت تاندربی در کانادا حضوری بارز دارند‌.

محیط فیزیکی

به گفتۀ دیلانی ۴: Dilani 2000  (آ و ب) ارتباطی متقابل میان انسان‌ها و محیط فیزیکی‌شان وجود دارد‌‌. این محیط فقط بر سلامت تأثیر مثبت نداشته و خود‌ می‌تواند به یک عامل تنش‌زا برای فرد بدل شود‌. اجزای مادی یک سازمان‌ می‌توانند موجب بالا رفتن سطح استرس شوند و در نتیجه عاملی کلیدی در سطح آسایش محسوب‌ می‌شوند‌. با وجود این‌که بیش‌تر افراد در جوامع غربی عمدۀ وقت خود را در فضاهای داخلی‌ می‌گذرانند، در مورد تأثیر این فضاها بر سلامت و نیک‌بودی انسان، دانش اندکی وجود دارد‌. عموماً این باور وجود دارد که انسان‌ها دائماً خود را با محیطشان تطبیق‌ می‌دهند‌. این نظریه که «نظریۀ سازگاری» نامیده‌ می‌شود نشان‌ می‌دهد که هرچه انسان‌ها بیشتر در محیطی کار یا اقامت کنند، نسبت به آن ناهشیارتر‌ می‌شوند‌‌. باور عمومی این است که این نشانه‌ای از ضعف است که فردی به خود اجازه دهد که مدام تحت اثر محیط قرار بگیرد‌.

فهم نیازهای بنیادین انسان برای خلق محیط‌های حمایت‌گر، از اهمیت اساسی برخوردار است‌. لازم است که تخصص‌های گوناگون در فراهم آوردن بهترین شرایط برای انسان مشتاقانه همکاری کنند‌‌. معمولاً پیش از شروع ساخت یک باغ وحش، معماران، طراحان، زیست‌شناسان، طراحان منظر و روانشناس‌های حیوانات و متخصصان ساخت، در خلق محیطی که شرایط بهینۀ زندگی را برای حیوانات فراهم کند، همکاری‌ می‌کنند و عواملی چون مصالح ساخت، بافت گیاهی و نور مورد توجه قرار‌ می‌گیرند‌‌. نیاز حیوان به فضای کافی برای خوردن و خوابیدن و تصمیم به شرکت در جمع و یا گوشه‌گیری و حتی نیاز آن‌ها به کنترل و انتخاب در نظر گرفته‌ می‌شود‌. هدف خلق محیطی است که نیازهای جسمانی، روانی و اجتماعی حیوانات را برآورد‌. جای تعجب است که وقتی قرار‌ می‌شود محیط کاری برای انسان‌ها طراحی شود آن‌ها خواسته‌های خود را مطرح نکنند‌.

هیرواگن Heerwagen و همکاران ساختار و دستورالعملی برای طراحی سلامت‌زا به وجود آورده‌اند که بر عوامل زیر استوار شده:

۱) پیوستگی اجتماعی باید با ایجاد ملاقات‌گاه‌های رسمی و غیررسمی حفظ شود‌.

۲) کنترل شخصی بر نورپردازی، صدا، حرارت و استفاده از اتاق‌های خصوصی ممکن شود‌.

۳) امکان تجدید قوا و آرامش در اتاق‌های ساکت با نورپردازی ملایم و مناظر مطبوع فراهم باشد‌.

استوکولز Stokols نیز چند پیشنهاد برای طراحی فضاهایی که به سلامت بهینه کمک کنند ارائه کرده که از ابعاد مختلف سلامت برآمده‌اند: جسمانی، ذهنی و اجتماعی‌.

۱‌. سلامت جسمانی‌ می‌تواند به وسیله طراحی‌های ارگونومیک و محیط‌های به دور از آلاینده‌ها تقویت شود‌.

۲٫ سلامت ذهنی‌ می‌تواند از طریق تأمین کنترل شخصی، قابل پیش‌بینی بودن و هم‌چنین المان‌های هنری، نمادین و معنوی ترویج گردد‌.

۳‌‌. از طریق دسترسی به شبکه‌های حمایت‌گر اجتماعی و شرکت در فرآیند طراحی‌ می‌توان به سلامت اجتماعی یاری رساند‌.

در نظر گرفتن محیط فیزیکی به عنوان یک عامل تقویت‌کنندۀ سلامت، ایدۀ تازه‌ای نیست‌. در قرن نوزدهم، فلورانس نایتینگال Florence Nightingale  نظریه‌ای را مطرح کرد که در آن عوامل فیزیکی برای سلامت فرد حیاتی محسوب‌ می‌شدند‌. مواردی از عوامل محیطی چون سروصدا، نورپردازی و نور روز در خلقیات فرد بسیار مؤثر دانسته‌ می‌شدند‌.

لِوی (Levi (1972 مدل نظریۀ استرس را به‌وجودآورد که بعداً به‌وسیلۀ کاگان Kagan و لوی بسط داده شد‌. این مدل بر نظامی بنا نهاده شده که اشاره به فهم عمیق‌تری از رابطۀ میان محیط فیزیکی و مؤلفه‌های گوناگون وجود انسان دارد‌. به گفته دیلانی این مدل نشان‌ می‌دهد که محیط فیزیکی به چه نحو سنگ بنای سازمان اجتماعی را شکل‌ می‌دهد که به نوبۀ خود در درازمدت، سلامتی یا بیماری را ترویج‌ می‌کند‌. از این مدل در حوزۀ معماری در جهت به‌کارگیری عناصری استفاده‌ می‌شود که سلامت و نیک‌بودی را تقویت‌ می‌کنند‌.

امداد Emdad به تازگی مدلی به وجود آورده که به آن، «ناپایداری هرم استرس» گفته‌ می‌شود و در آن هنر و معماری متغیرهایی قابل اندازه‌گیری هستند‌‌. امداد، ساختاری را به وجود آورده که در آن برای ترویج سلامت در محیط کار از ترکیب عصب‌شناسی و مهندسی محیط کار استفاده‌ می‌شود که به آن «نوروارگونومی»‌ می‌گویند‌. برای مثال چنان‌چه کارمند از طرف محیط کار تحت فشار و مورد خواسته‌های زیادی قرار بگیرد اما پاداش و پاسخ‌های متناسب با تلاشش دریافت نکند، ممکن است بیمار شود و یا عوارضی در او ظاهر شود‌‌. اگر پاداش کار پایین یا ناکافی باشد و اگر کارمند نتواند از استراتژی‌های مناسب در برخورد با مسائل روان- اجتماعی، خانوادگی و نوروارگونومیک استفاده کند، استرس زیادی را تجربه خواهد کرد‌‌. این مدل، همۀ این عوامل را لحاظ‌ می‌کند و تمرکز آن بر سطح سلامت، خستگی مفرط، بیماری‌های قلبی- عروقی و حافظۀ کوتاه‌مدت است‌.

حمایت اجتماعی و محیط فیزیکی

زمانی که هدف، بالاتر بردن سطح سلامت و نیک‌بودی فرد است، حمایت اجتماعی یکی از عوامل مهم به شمار‌ می‌رود‌‌. آگاهی از اهمیتِ حمایت اجتماعی و رابطۀ آن با سلامتی در دهۀ ۵۰ رو به افزایش نهاد‌‌. از همان زمان نیز محققان ثابت کردند که در ترویج سلامت و نیک‌بودی، محیط فیزیکی و تأثیر آن بر عواطف، رفتارها و انگیزه‌های مردم از عواملی هستند که باید حتماً در نظر گرفته شوند‌‌. پس این عوامل باید در محیط فیزیکی شناسایی شوند و از طریق طراحی، ملاقات‌گاه‌هایی را به‌وجود بیاورند که تعامل و حمایت اجتماعی خودجوش را تقویت کنند‌‌. برای مثال، تحقیقات نشان‌ می‌دهد که در خوابگاه‌های دانشجویی چینش خاص فضاها در یک راهرو و طول آن، تعداد فعالیت‌های جمعی را بالا‌ می‌برد، تعامل را افزایش‌ می‌دهد و در عین پایین آوردن حس ازدحام، احساس کنترل و تسلط را همراه خواهد داشت‌.

شکل ۴: تحقیقات نشان‌ می‌دهد که اتاق عمل‌هایی که به این شکل طراحی‌ می‌شوند، توانایی بخش جراحی را با فراهم آوردن حمایت اجتماعی و حرفه‌ای لازم بالا‌ می‌برند‌. «بیمارستان برادگرین در لیورپول» طرح از شرکت نایتینگال

ازدحام

حس ازدحام رابطۀ نزدیکی با حمایت اجتماعی دارد‌‌. ازدحام معمولاً با تعداد افراد در یک محدودۀ مشخص، یا سهمی که هر فرد از فضای آن محدوده مشخص‌ می‌برد تعریف‌ می‌شود‌. آلتمن Altman ازدحام را با شرایطی تعریف‌ می‌کند که در آن حریم شخصی فرد مورد تجاوز قرار‌ می‌گیرد‌. اگر تعداد برخوردهای ناخواسته زیاد شود، فرد احساس ازدحام را تجربه خواهد کرد‌. از طرف دیگر اگر تعداد برخوردها از حدی کمتر شود، احتمال‌ می‌رود که فرد احساس تنهایی و انزوا کند‌‌. به گفتۀ ماکسول تعادل میان تعامل اجتماعی و تنهایی خودخواسته وقتی‌ می‌تواند تأمین و حاصل شود که فرد بتواند سطح تعامل خود را شخصاً کنترل کند‌.

طبیعت و معنای آن برای سلامت

بیشتر افراد با طبیعت به نوعی ارتباط برقرار‌ می‌کنند و بسیاری نیز هستند که برای تنوعات محیط طبیعی ارزش زیادی قائلند‌‌. بسیاری می‌خواهند در تعطیلات و آخرهفته‌ها از زندگی روزمره فرار کنند و توان و نیروی خود را در محیط‌های آرامش‌بخش و طبیعی بازبیابند‌. چه چیزی موجب‌ می‌شود که مردم در طبیعت چنین احساس آسایشی داشته باشند؟ آیا محیط‌های طبیعی به نحوی متفاوت بر مردم اثر‌ می‌گذارند؟ آیا‌ می‌توانیم به یک نتیجۀ کلی در مورد اثر طبیعت بر انسان برسیم؟

کاپلان Kaplan و کاپلان در این مورد نظریه‌ای دارند: نظریۀ «ترمیمِ توجه» که در آن، دو نوع سیستم توجهِ مستقیم و غیرمستقیم و ارتباط آن‌ها با یکدیگر تعریف‌ می‌شود‌. توجه غیرمستقیم، نیازی به انرژی‌گذاری یا تلاش از سوی فرد ندارد و زمانی فعال‌ می‌شود که ناگهان چیزی برانگیزاننده اتفاق بیافتد و یا وقتی فرد نیاز به تمرکز بر چیز خاصی نداشته باشد‌. توجه مستقیم زمانی فعال‌ می‌شود که فرد نیاز داشته باشد توجه خود را به فعالیت خاصی معطوف و بر آن تمرکز کند و همزمان راه را بر باقی تحریکات حسی مخل آن ببندد‌. پس از یک دورۀ شدید توجه مستقیم، فرد نیاز به ترمیم و بازتوانی دارد وگرنه به سهولت دچار خستگی ذهنی خواهد شد‌. افرادی که بی‌وقفه و استراحت، توجه مستقیم خود را به کار‌ می‌گیرند معمولاً بی‌صبر و آزرده‌ می‌شوند و تحقیقات نشان‌ می‌دهد که این نوع افراد بیش از همه در معرض آن چیزی هستند که به آن «خطای انسانی»‌ می‌گویند‌‌. فردی که توان خود را برای تمرکز از دست داده معمولاً بی‌قید‌ می‌شود و مهارت و همکاری کمتری نشان‌ می‌دهد‌. در نتیجه برای کارایی، وجود یک سیستم توجه فعال و در نظر گرفتن زمان کافی برای استراحت و ترمیم، نیازی اساسی است‌.

این تحقیقات توانسته‌اند نیاز فرد به ترمیم و بازسازی را در چهار بخش بیان کنند:

۱‌. نیاز به فاصله گرفتن از زندگی روزمره، سروصداهای معمول، روال‌های تکراری و ازدحام محیط‌.

۲‌. نیاز به محرک‌های جذاب که بدون تلاش فرد، برانگیزاننده باشند و احتمال ملال را از بین ببرند‌.

۳‌. نیاز به احساس گستردگی که‌ می‌تواند همزمان احساس بودن در یک جهان کاملاً متفاوت را به وجود بیاورد‌.

۴‌. نیاز به احساس هماهنگی کلی در عین انجام وظایف فردی‌.

فضای ترمیمی باید دعوت‌کننده و متعادل و برخوردار از زیبایی باشد و به مردم مجال تأمل بدهد‌‌. طبیعت با رنگ‌ها، فرم‌ها و بوهایش از لحاظ تشویق مردم به فراموش کردن زندگی روزمره رقیبی ندارد‌‌. بنابراین دسترسی محیط‌های کاری به محیط‌های طبیعی از اهمیت زیادی برخوردار است‌. نظریۀ ترمیمِ توجه به وسیلۀ محققان بسیاری مورد بررسی و تأیید قرار گرفته است‌. برای مثال یکی از این تحقیقات نشان‌ می‌دهد که سه مورد از این چهار عامل، یعنی فاصله‌گیری، گستردگی و هماهنگی به عنوان شاخص‌های قابل اندازه‌گیری در ایجاد محیط‌های ترمیمی باید در نظر گرفته شوند‌.

بنا به گفتۀ ون در برگ Van Der Berg، هارتیگ Hartig و استاتس Staats، تحقیقات بسیاری مؤید این هستند که انسان‌ها محیط‌های طبیعی را ترمیم‌کننده‌تر از محیط‌های انسان‌ساخت‌ می‌دانند‌‌. در نتیجه هنگامی که انسان‌ها از لحاظ ذهنی و جسمی خسته هستند طبیعت محیط مناسبی برای ترمیم آن‌هاست‌. تحقیقات دیگر نشان‌ می‌دهد که دیدن طبیعت از یک پنجره هم‌ می‌تواند اثرات مثبتی بر سلامت داشته باشد‌.

Pages from طراحی روان-اجتماع مدار_Page_5

شکل ۵

نور روز، بازشوها و نورپردازی

تحقیقات بسیاری در مورد اثرات مثبت نور روز بر سلامت روانی انسان‌ها وجود دارد‌. کمبود نور روز‌ می‌تواند به عوارض جسمانی و روانی منجر شود‌. تحقیقات هم‌چنین نشان‌ می‌دهند که برای آن‌که دانش‌آموزان در یک سطح هورمونی مناسب قرار داشته باشند در کلاس درس نیاز به نور روز هست‌.

وجود پنجره بر بیماران اثرات مثبتی دارد‌. پنجره‌ می‌تواند از هوای تازه گرفته تا نور و مناظر اطراف را در دسترس قرار دهد‌‌. هم‌چنین پنجره می‌تواند پیوندی با جهان خارج باشد و پاسخی به نیاز بیمار به نظارۀ تغییر فصول و غیره‌‌. تحقیق دیگری نشان‌ می‌دهد که قرار گرفتن در معرض نور مستقیم خورشید از طریق پنجره در محل کار موجب ارتقای سلامت در میان کارکنان‌ می‌شود و بر روحیه و رضایت شغلی آنان تأثیر مثبت دارد‌.

تحقیقات نشان داده که نورپردازی‌ می‌تواند بر بخش‌هایی از زندگی روزمره مانند خواب و توان کار اثر بگذارد‌. مثلاً لک Lack و رایت Wright نشان دادند که قرارگیری در معرض نور در برهه‌های خاصی از یک بازۀ ۲۴ ساعته‌ می‌تواند زمان خواب را طولانی‌تر کند و کیفیت آن را بهبود بخشد‌‌. در صورتی که فرد بتواند درجۀ روشنایی را شخصاً کنترل کند مصرف انرژی و هزینه‌های مربوط به آن کاهش خواهد یافت که این به نوبۀ خود تأثیری مثبت بر منابع طبیعی خواهد داشت‌. تحقیقات نشان‌ می‌دهد که وقتی فرد بتواند نورپردازی را شخصاً کنترل کند رضایت عمومی وی نیز بالاتر خواهد بود‌. کولر Küller می‌گوید که نورپردازی در آینده از اهمیت بیشتری نیز برخوردار خواهد شد؛ به خصوص به دلیل افزایش تعداد ساختمان‌های بدون پنجره‌ای که هیچ نوع دسترسی به نور خورشید ندارند‌.

رنگ، فضا و علامت‌ها

رنگ‌ می‌تواند بر فعالیت‌های مغزی اثر بگذارد و موجب ایجاد احساس سلامت و تازگی شود‌‌. رنگ‌ها هم‌چنین‌ می‌توانند از ارزش نمادین برخوردار باشند و به این طریق هویت یا معنای فرهنگی بنا را قوت ببخشند‌. رنگ‌ها برای طراحان شهری از اهمیت بالایی برخوردار هستند؛ چه به لحاظ ارزش‌های زیبایی‌شناسانه و چه به لحاظ ارزش‌های نمادین که‌ می‌تواند منعکس‌کننده فلسفۀ وجودی آن سازمان باشند‌‌. گفته‌ می‌شود که رنگ‌هایی که اصطلاحاً به آن‌ها رنگ‌های گرم گفته‌ می‌شود (قرمز، زرد و نارنجی) فعال‌کننده و رنگ‌های سرد (آبی، سبز و بنفش) آرام‌بخش هستند‌.

کولر به تحقیق معروفی که در سال ۱۹۵۸ انجام شده اشاره‌ می‌کند که در آن محققان برای مطالعۀ اثرِ قرار گرفتن در معرض رنگ‌های مختلف بر فعالیت‌های مغزی، دست به آزمایش‌های گوناگون روان‌شناسی زدند‌. هنگامی‌که شرکت‌کنندگان در آزمایش در معرض نور قرمز قرار‌ می‌گرفتند فعالیت‌های مغزی‌شان افزایش بیشتری را نسبت به وقتی که در معرض نور آبی قرار‌ می‌گرفتند نشان‌ می‌داد‌. نتایج، بیان‌گر تفاوت‌هایی در فشار خون، تنفس و سرعت پلک زدن بودند‌.

گلداشتاین Goldstein، توجه ما را به نکتۀ مهمی جلب‌ می‌کند و آن اینکه تجارب قبلی فرد‌ می‌تواند بر عواطف و اعمال و رفتاری که با قرار گرفتن در معرض یک رنگ خاص از خود نشان‌ می‌دهند تأثیر بگذارد‌‌. عوامل جغرافیایی، فرهنگی و تاریخی نیز‌ می‌توانند بر رنگ‌های انتخابی افراد اثر بگذارند‌. بعضی رنگ‌ها دارای معانی مذهبی هستند (همان متن)‌. برلاین Berlayne و جانسن Janssen تأکید‌ می‌کنند که رنگ باید با زمینۀ محیطی منطبق و مقدار انگیزشی که ایجاد‌ می‌کند در تناسب با نیاز محیط باشد‌.

لاوسون Lawson در کتاب خود «زبانِ فضا» The Language Of Space فضا را عاملی‌ می‌انگارد که هم افراد را از هم جدا‌ می‌کند و هم آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد‌. این معماری است که با بناها، اتاق‌ها، سطوح، استراحتگاه‌ها و امکاناتی که به وجود‌ می‌آورد زمینه‌ای را فراهم‌ می‌آورد که افراد در آن همکاری کنند یا در خلوت کار کنند و یا روابطی را بیافرینند که نیازهای اجتماعی، روانی و جسمانی‌شان را برآورده سازد (همان متن)‌‌.

شکل ۶

به گفتۀ ویشر Vischer، هویت یک سازمان از طریق نوع معماری جایگاه آن سازمان بیان‌ می‌شود‌‌. ویشر همچنین عقیده دارد که نقش و هویت کاری ِکارکنان، به محیط کار آنان بستگی دارد و در نتیجه، طراحی معماری محیط، در شکل دادن به آن‌ها نقش خواهد داشت‌.

گذشته از این‌ها، طراحی محیطِ کار، اثری آشکار بر عملکرد کارکنان دارد و در درازمدت بر میزان بهره‌وری سازمان اثر خواهد گذاشت‌.

آسایش فیزیکی، روانی و عملکردی نتایج مثبتی را در عملکرد و روحیۀ کارکنان به همراه دارد‌. تیلور Taylor از مفهوم طراحی شفابخش استفاده‌ می‌کند‌‌. او عقیده دارد که طراحی خوب محیط در یک بیمارستان‌، می‌تواند تأثیر مثبتی بر روند بازتوانی داشته باشد‌‌. اگر طراحی لابی یا فضای پذیرش دعوت‌کننده و پذیرا باشد‌ می‌تواند به کاهش سطح استرس کمک کند‌.

تحقیقات ادواردسون Edwardsson نشان داد که فضاهای درمانی دعوت‌کننده و مطبوعی که اجزای زیبایی دارند و مجالی برای برخوردهای اجتماعی فراهم‌ می‌آورند با بالا بردن پذیرش بیمار نسبت به فرآیند بازتوانی بر آن‌ها اثری مثبت‌ می‌گذارد‌. این تحقیق هم‌چنین نشان داد که در چنین فضاهایی بیماران، ملاقات‌کنندگان و خانواده‌هایشان و همچنین کارکنان راحت‌تر‌ می‌توانند به استراحت بپردازند، به شیوۀ خود عمل کنند و احساس اطمینان و امنیت داشته باشند‌.

به گفتۀ دیلانی یکی دیگر از عوامل مؤثر سلامت، وجود نشان‌گرهایی در بنا است‌‌. با توجه به این که این نشان‌گرها‌ می‌توانند در بنا به عنوان نقاط مرجع برای جهت‌یابی و خلق نقشه‌های ذهنی از محیط به کار گرفته شوند، با ادراک استرس، ارتباط نزدیکی خواهند داشت‌‌. این نشان‌گرها‌ می‌توانند اشیایی مانند مجسمه، نقاشی و یا آکواریوم و یا رنگ‌های متفاوت برای فضاهای متفاوت باشند‌.

شکل ۷: تحقیقات نشان‌ می‌دهند که موسیقی سطح استرس و اضطراب را کاهش‌ می‌دهد‌.

صوت، موسیقی و سلامت

تجربۀ صوت، تجربه‌ای است به غایت فردی و چنان‌که کرایتر Kryter می‌گوید سه متغیر وجود دارد که بر این تجربه اثر‌ می‌گذارند: بلندی، قابل پیش بینی بودن و قابلیت کنترل‌‌.

تحقیقات نشان‌ می‌دهد که اصوات‌ می‌توانند بر سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی مؤثر باشند‌. صوت یک پایۀ ثابت عوامل محیطی است که‌ می‌تواند در تجربیات پرتنش و آزاردهنده نقش داشته باشد و منجر به استرس و بیماری‌های ناشی از آن شود‌.

لدر Leather، بیل Beale  و سولیوان Sullivan نشان داده‌اند که با کاهش میزان سروصدا در محیط، کارکنان کمتر احساس استرس‌ می‌کنند و در نتیجه میزان خواسته‌های آنان از محیط کار پایین‌ می‌آید‌‌. لدر و دیگران توضیح‌ می‌دهند که در یک محیط کم‌سروصداتر کارکنان به احتمال زیاد برای انطباق با محیط کار نیاز به تلاش‌ها و راهکارهای کمتری خواهند داشت و‌ می‌توانند انرژی و راهکارها را برای مقابله با موقعیت‌های پرتنش متمرکز کنند‌. به این نحو کنترل صوتی محیط‌ می‌تواند به افراد کمک کند که با سایر عوامل تنش‌زا بهتر مواجه شوند‌.

لانگ Lang، فوریاد Fouriaud، ژاک-سالورد Jacquinet-Salord و اوانز Evans و بولینگر Bullinger  و هیگ Hygge  ثابت کردند که سروصدا‌ می‌تواند فشار خون افراد را بالا ببرد‌‌. محققین دیگری نشان داده‌اند که سروصدا‌ می‌تواند میزان کورتیزول را در خون بالا ببرد‌‌. تحقیقات دیگر نشان‌ می‌دهند که سروصدا‌ می‌تواند تأثیرات منفی بر فرآیند شفایابی داشته باشد‌‌. سروصدا‌ می‌تواند موجب خستگی ذهنی شود که این‌ می‌تواند میزان مصرف دارو در بیماران را بالا ببرد‌‌. بررسی‌ها همچنین نشان‌ می‌دهند که میان سروصدا و احساس آزردگی و فقدان تمرکز ارتباط وجود دارد‌‌. دست آخر اینکه تحقیقات دیگر نشان‌ می‌دهند که در محیط‌های پرسروصدا کیفیت زندگی در نظر افراد کاهش‌ می‌یابد و میزان بالای سروصدا‌ می‌تواند تعاملات اجتماعی را مختل سازد‌.

اصواتی وجود دارند که سطح سلامت را ارتقا‌ می‌دهند و لای Lai، چن Chen، چانگ Chang، هسی Hseih، هوانگ Huang ، چانگ و پنگ Peng ‌ می‌گویند که موسیقی‌ می‌تواند سلامت‌زا باشد چرا که‌ می‌تواند به کاهش انگیختگی در سیستم عصبی سمپاتیک کمک کند‌. موسیقی همچنین‌ می‌تواند به کند شدن ریتمِ ضربان و تنفس و بالا رفتن دمای بدن کمک کند‌.

لی، چانگ، چن و چن نتیجه گرفته‌اند که در زمانی که افراد گرفتار اضطراب و تنش هستند موسیقی‌ می‌تواند روش کارآمدی در کاهش عوارض منفی جسمانی باشند‌.

موسیقی و یا ترکیب موسیقی و روش‌های درمانی‌ می‌تواند به فرآیند بازتوانی بیمار کمک کند‌‌. مک آفری Mccaffrey و گود Good در تحقیقی نشان دادند که بیمارانی که پس از جراحی به موسیقی گوش داده بودند نسبت به بیماران مشابه درد، اضطراب و ترس کمتری را تجربه کردند‌‌. این بیماران ادعا‌ می‌کردند که به جای آنکه از درد و ترس در رنج باشند به کمک موسیقی به تمرکز بر بهبودی پرداخته‌اند‌.

اسپیشیگر Spychiger در تحقیق خود نشان داد که درس موسیقی در مدرسه تأثیرات عاطفی، اجتماعی و شناختی بسیاری در بردارد‌‌‌. محصلینی که در این زمینه آموزش بیشتری دیده بودند نسبت به سایر گروه‌های مورد بررسی همکاری بیشتری از خود نشان‌ می‌دادند در ضمن جوّ بهتری حکم‌فرما و انگیزه برای یادگیری بالاتر بود‌.

هنر، سلامت و نیک‌بودی

بنا به گفتۀ مورخین تاریخ هنر، امروز که هنر، مد و طراحی هریک تجربیات زیبایی‌شناسانۀ بی‌شماری را عرضه‌ می‌کنند،  زندگی انسان از لحاظ زیبایی‌شناسی بسیار غنی‌تر شده است‌‌. هنگامی که فرد موقعیت‌های بصری متفاوتی را مشاهده‌ می‌کند و ارج‌ می‌نهد، مثل یک اثر هنری، فرآیندهای پیچیدۀ شناختی و احساسی به کار‌ می‌افتند‌.

برای فهم معنای یک نقاشی، فرد اغلب باید پیش از درک کلیت آن، معنای اجزای آن را درک کند‌‌. در حین تماشای اثر و فرآیند درک، فرد ممکن است لذت، مشارکت در اثر، ناراحتی و یا علاقه را تجربه کند‌‌. این پاسخ‌های شناختی و احساسی، «تجارب زیبایی‌شناختی» نامیده‌ می‌شوند و بنا به گفتۀ لدر و دیگران معمولاً به تجارب مثبت، رضایت‌بخش و اقناع‌کننده‌ای برای بیننده منجر خواهند شد‌.

 به گفتۀ کرایتلر و کرایتلر Kreitler، روانشناسیِ هنر، یک سیستم علمی مبتنی بر تجربه است که بر عملکرد درونی و بیرونی افراد و ارتباط آن‌ها با هنر تمرکز دارد‌. آن‌ها عقیده دارند که مدل‌های روانشناسانه‌ای که نظر به ادراک هنر دارند باید بر اساس مدل رفتار هوموستاتیک بنا شوند‌. این مدل‌ می‌گوید که یک وضعیت جسمانی بهینه وجود دارد که انسان‌ها در آن میل دارند میان تنش‌ها و آسایش‌ها تعادل ایجاد کنند‌‌. این مدل از تنش و آسایش‌ می‌تواند بخش‌هایی از چگونگی ارتباط افراد با هنر را توضیح دهد و تجربۀ هنر‌ می‌تواند به فرد کمک کند تا این تعادل هموستاتیک را باز یابد‌.

محیط فیزیکی و بهره‌وری

معمولاً در زمان‌هایی که یک کمپانی‌ می‌خواهد میزان تولید خود را بالا ببرد بیشتر بر ایجاد رقابت و انگیزه در میان کارکنان تمرکز‌ می‌کند و کمتر به فکر محیط فیزیکی و طراحی آن‌ می‌افتد‌. هرتسبرگ Herzberg در تحقیق خود انگیزه‌های کارکنان و ارتباط میان رفتار آن‌ها و محیط فیزیکی را مورد مشاهده قرار داد‌‌. هنگامی که محیط فیزیکی به عنوان یک عامل آزاردهنده ادراک شود‌ می‌تواند به بر انگیزش کارکنان تأثیر منفی بگذارد و به کاهش تولید بیانجامد‌. هرزبرگ تأکید‌ می‌کند که دسترسی به یک محیط فیزیکی حمایت‌گر برای افزایش انگیزه‌های کارکنان، از اهمیت زیادی برخوردار است‌‌.

نظریۀ مازلو یکی از شناخته‌شده‌ترین نظریاتی است که در ارتباط با نیازها و انگیزه‌های انسان طرح شده است‌. این نظریه برای تحلیل و توضیح محیط اجتماعی طرح و بسط یافته است، اما‌ می‌تواند برای محیط فیزیکی نیز به‌کاررود‌. برای مثال، نیاز به امنیت‌ می‌تواند از طریق طراحی محیطی تأمین شود که به افراد اجازۀ داشتن یک دید کلی مناسب را‌ می‌دهد‌‌‌. اگر محیط، افراد را به خود جلب نکند و برنیانگیزد، توجه و علاقۀ آن‌ها به زودی فروکش خواهد کرد و این موجب افت عملکرد آن‌ها خواهد شد‌. از طرف دیگر انگیزش بیش از حد، درصورتی‌که فرد توان مواجهه با آن را نداشته باشد‌ می‌تواند موجب تنش شود‌.

شکل ۸: طراحی فضاهایی که به ترمیم و آسایش ما کمک کنند سطح سلامت و نیک‌بودی ما را بالا‌ می‌برند‌.

افزایش آگاهی و دانش نسبت به رابطۀ میان ارتقای سلامت و افزایش بهره‌وری، تأثیر خود را بر معماران، طراحان و مدیران و رویکرد آن‌ها به طراحی، ساخت و نگهداری بناها خواهد گذاشت‌. برای مثال، بهینه‌سازی هوای داخل‌ می‌تواند در ارتقای سلامت کارکنان، کاهش مرخصی‌های استعلاجی و کاهش نیازهای درمانی و در افزایش تولید، مؤثر واقع شود که در ادامه خود موجب تقویت سرمایه‌های انسانی کمپانی و سودآوری بیشتر خواهد شد‌.

شرکت آی بی ام برای آموزش مهندسی محیط کار و به‌کارگیری آن در محیط مبلغ ۱۸۶۰۰۰ دلار هزینه کرد و طراحی محیط کار و بسیاری از ابزارهای کاری را تغییر داد‌. بهینه‌سازی‌ها دراین زمینه‌ها انجام شد: حالت بدن در حین کار، نورپردازی مناسب‌تر، کاهش سروصدا و حمایت بیشتر در روال‌های کاری سنگین‌. این پروژه مرخصی‌های استعلاجی را ۱۹ درصد کاهش داد که این خود در هر سال ۶۸۰۰۰ دلار سود دربرداشت‌‌. به علاوه، این تغییرات منجر به تولید و کیفیت بالاتری شدند که در هر سال در بردارندۀ ۷۴۰۰۰۰۰ دلار سود بود‌. به بیان دیگر سرمایه‌گذاری و تغییر در محیط فیزیکی از طریق ارتقای سلامت و بهره‌وری به سودآوری بیشتر منجر‌ می‌شود‌.

تحقیق در زمینۀ سلامت هنوز پیش از هر چیز بر خطر بیماری و پیشگیری از آن (رویکرد آسیب‌شناسانه) متمرکز است و نه بر به‌کارگیری دیدگاه سلامت‌نگر که تمرکزش بر عواملی است که نیک‌بودی و سلامت فرد را تقویت‌ می‌کند‌.

باید حوزۀ جدیدی از مطالعات پدید آید که در آن تمرکز بر «بررسی رابطۀ اجزای مختلف محیط فیزیکی و عوامل مثبتِ مؤثر بر سلامت‌زایی» باشد‌‌. از یافتن عواملی از محیط فیزیکی که در ترویج سلامت و نیک‌بودی نقش دارند، دانشی پدید‌ می‌آید که می‌تواند در سیاست‌گذاری‌های آتی مورد استفاده قرار گیرد‌.

نکتۀ مهم دیگر، داشتن یک رویکرد میان‌رشته‌ای است که در آن افراد مختلف با سوابق و تخصص‌های گوناگون بتوانند در کنار یکدیگر کار کنند – روانشناسان، معماران، معماران منظر، پزشکان، محققین علوم رفتاری و کسانی که در زمینۀ ترویج سلامت فعال هستند و ….

رویکرد سلامت‌نگر چارچوب نظری پایه را برای طراحی روان- اجتماع مدار فراهم‌ می‌آورد که این نوع طراحی‌ می‌تواند به ترویج سلامت و نیک‌بودی کمک کند‌.

طراحی روان- اجتماع مدار باید جنبه‌هایی هم‌چون دسترسی به المان‌های نمادین و معنوی، دسترسی به آثار هنری، نورپردازی مناسب، محیط‌های جذاب برای تعاملات اجتماعی را در نظر و به‌کار بگیرد و محیطی را فراهم سازد که موجب تجارب مثبت شود‌‌. دسترسی بصری و فیزیکی به طبیعت، کنترل شخصی بر نورپردازی، نور روز، صدا، دمای محیط و ارتباط با سایر افراد، از دیگر عواملی هستند که باید در نظر گرفته شوند‌.

این عوامل‌ می‌توانند شخص را برانگیزند، به تعامل بکشانند و احساس یکپارچگی را در فرد بالا ببرند و در نتیجه به سلامت و ارتقای استراتژی‌هایی که برای رویارویی با مشکلات به کار‌ می‌گیرد کمک کنند‌‌. وظیفۀ طراحی روان- اجتماع مدار تنها بر دوش یک فرد قرار ندارد بلکه تمام یک نظام باید معنای مدیریت در جهت سلامت‌زایی را درک کنند‌.

الگوی جدید سلامت

به طور خلاصه هدف ما در این مقاله پرتوافشاندن بر بعضی از عناصر محیط فیزیکی بوده است که‌ می‌توانند به ارتقای سطح سلامت، نیک‌بودی و بالا بردن میزان بهره‌وری و درآمدزایی یک سازمان کمک کنند‌.

نیاز هست که مطالعات تجربی و عملی بیشتری به شکلی نظام‌مند انجام شوند که اعتبار مدل سلامت‌نگر را مورد بررسی قرار دهند و بازۀ عوامل سلامت‌زا را در طراحی روان- اجتماع مدار تعیین کنند‌.

این مقاله، سیاست‌گذار را تشویق‌ می‌کند که این نوع طراحی را که به نوبۀ خود سلامت و نیک‌بودی را ارتقا‌ می‌دهد، به‌کاربگیرند‌. اکنون زمان آن فرا رسیده که به هزارۀ جدیدی قدم بگذاریم که در آن رهیافت سلامت‌نگر و طراحی روان-اجتماع مدار راه را برای الگویی جدید‌ می‌گشایند‌. در آخر لازم است که به معنای این نقل قول از وینستون چرچیل Winston Churchill فکر کنیم که نشان‌ می‌دهد که ساختمان‌هایی که طراحی‌ می‌کنیم چه اثر عمیقی بر ما دارند ««ما بناهایمان را شکل‌ می‌دهیم و سپس آن‌ها ما را شکل‌ می‌دهند‌.»

بیوگرافی نگارنده:

آلن دیلانی بنیان‌گذار و مدیر آکادمی بین المللی طراحی و سلامت است‌. تحقیقات وی در انستیتوی کارولینسکا، دپارتمان آموزش، انفورماتیک، مدیریت و اخلاق، مبنایی میان رشته‌ای دارد و تعریف جدیدی از طراحی را پدید آورده که علاوه بر کارآمدی در عملکرد، فرآیندهای سلامت زا را تقویت‌ می‌کند‌.

منابع

Antonovsky, A. (1979). Health, Stress and coping: new perspectives on mental and physical well-being. Jossey-Bass, San Francisco.

Antonovsky, A. (1996). The salutogenetic model as a theory to guide health promotion. Health promotion international, vol. 11, no 1, pp. 11-18.

Arnetz, B. (2000). På jobbet, Stress i (vård) vardagen (In working place, Daily stress). Karolinska Institute. (in Swedish(

Dilani, A. (2000). Architecture and Design, Healthcare Buildings as Supportive Environments. World Hospitals and Health Services, IHF, Vol. 36, nr. 1.

Dilani, A. (2000). Design and Care in Hospital planning, Karolinska Institutet, Institute for Psychosocial Factors and Health, Design and Health. Stockholm.

Konarski, K. (1999). Ideologiska överväganden, Arbetsmaterial till Nationella folkhälsokommitten (Report to National Health Committee).Kapitel 3, Karolinska Institutet , IPM. (in Swedish) Stockholm.

Konarski, K. (1992). Jordmån för ett gott liv, (Fertile soil for good life), Karolinska Institutet. (in Swedish(. Stockholm.

Langius, A, (1999). Känslan av sammanhang- viktig för behandlingsresultatet. (The sense of coherence- important for the result of treatment). Medicine Sciences 4/99, Karolinska Institutet. (in Swedish) Stockholm.

Levi, L. (1972). Psychosocial Factors in Preventive Medicine.In background papers to Healthy People: The Surgeon General’s Report on Health Promotion and Disease Prevention. Washington, D,C, US Public Health Service.

Theorell, T. (2000). På jobbet, Stress ur ett Medicinsk Perspektiv (In working place, Stress from a medicine perspective). Karolinska Institute. (in Swedish) Stockholm.

Theorell, T. (2000). Hälsa på lika villkor- Nationella mål för folkhälsan. (Health for equal condition, the national goal for public health).Social department 2000:91 and Karolinska Institute. (in Swedish) Stockholm.

WHO, (1983). The principles of Quality Assurance. Euro reports and studies 94. Report of a WHO meeting in Barcelona May 17-19, 1983. Copenhagen: World Health Organization. Technical Report on Quality 1983:1.

Zeisel, J. (1999). Alzheimer’s Treatment Gardens, chapter nine in the book of Healing Gardens, by C. C. Marcus and M. Barnes (Ed.), New York: Wiley, pp. 437-504.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Call Now Buttonارتباط با ما