دکتر رضا جوهری فرد، عاطفه بشیری نژادیان، سهیلا برهمند، رها داودی
چکیده
روایتدرمانی را میتوان یک چرخش پارادایمی در حیطۀ مطالعات انسانی و از جمله روانشناسی دانست که در آن افراد سازندگان اصلی زندگی و مسائلشان هستند و تصور میشود مردم دارای بسیاری از مهارتها، باورها، ارزشها و تواناییهایی هستند که به آنها کمک میکند، تا اثرات مسائل را در زندگیشان کاهش دهند. در روایتدرمانی به مشکلات انسانی به عنوان مسائلی نگریسته میشود که از داستانهای رنجآور و تأثیرگذار بر زندگی فرد برخاسته است و مسئله به عنوان اختلال کارکرد افراد در نظر گرفته نمیشود. مسئله، روایتی است که نیازمند دوباره تألیفشدن از طریق گفتگوی درمانی است، دوبارهگویی تجربهها و داستان زندگی. درمان، بررسی چگونگی تحلیل داستان زندگی افراد، توسط خود آنان و تمرکز و تأکید کلی بر ایجاد معانی جدید در زندگی است. بعضی از فنون درمانی در این رویکرد شامل: برونیسازی، پیامدهای یگانه، مستندات درمانی و شاهدان بیرونی است که در این مقاله به تفصیل به بررسی آنها خواهیم پرداخت.
مقدمه
نظریۀ روایت که در نقد ادبی معاصر مشهور است، بخشی از نهضت گستردهتری در حیطۀ علوم انسانی و علوم اجتماعی است که تامس کوهن Thomas Kuhn آن را نوعی تغییر پارادایم (چارچوب فکری) مینامد. از سدۀ نوزده تاکنون، تفکر مدرنیسم، الگویی برای عقلانی ساختن دیگر دانشها بوده است، ولی در دو دهۀ گذشته، این الگو برای درک جامعه و فرهنگ، کارآیی بسنده نداشته است. برای مثال، رفتارگرایی بر اساس تفکر مدرنیسم، جزءنگری، کاهشگرایی دکارتی و فیزیک نیوتنی بنا شده است، در حالی که پارادایم روایتدرمانی، برگرفته از تفکر پسامدرن، فلسفۀ هرمنوتیک Hermeneutics و نظریۀ سیستمی در علوم جدید است (جوهری فرد ١٣٩٢).
بنابه نظر مک لود McLeod (٢٠٠٠)، یکی از ویژگیهای صریح رویکردهای فلسفۀ قارهای، تلاشی در جهت ارائۀ جایگزینی برای درمانهای عملگرایانه، تجربی و ابزاری و نظامهای سلامت و مراقبت در سالهای اخیر است. در زمینۀ درمان نیز ریشههای درمان روایتی را بههیچوجه نمیتوان تنها در فلسفه جستجو کرد. البته نظریۀ روایتدرمانی قدری از رابطۀ تنگاتنگ با فلسفۀ پسامدرن برخوردار است که حتی برخی روایتدرمانگران به آن درمان پسامدرن نام دادهاند (پلکینگورن Polkinghorne ٢٠٠٤).
روایتدرمانی بخشی از تغییر روایتی است که در فلسفه، علوم انسانی و علوم اجتماعی رخ داد. فلاسفه با مطالعۀ زبان روزمره، اهمیت زبان و معنی را در فرآیند فهم آدمی نشان دادند و تا زمانیکه روایتدرمانی ظهور نکرد، اهمیت این نکته بر درمانگران آشکار نشد (غلامی ١٣٨٧).
شکل نخستین روایتدرمانی متأثر از اندیشههای فلسفی میشل فوکو Michel Foucault و مرهون تلاشهای مایکل وایت Michael White ، خانواده درمانگر استرالیایی و دیوید اپسون David Epson نیوزلندی است.
مایکل وایت، پیشگام روایتدرمانی، خود را از شغل اولیهاش به عنوان طراح فنی آزاد کرد و بهعنوان مددکار اجتماعی با علاقۀ خاص به خانوادهدرمانی، هویت تازهای یافت. وایت با دنبال کردن علاقه اولیه خود به تفکر فرمانشیِ Cybernetics جورج باتسون George Bateson ، دلمشغول نحوۀ تشکیل معنی و هویت افراد شد. وایت، روایتدرمانی را بر انسانشناسی فرهنگی، نظریۀ ادبی و فلسفۀ پسامدرن استوار کرد (پروچاسکا Prochaska و نورکراس Norcross ١٣٨٩).
وایت White و اپسون با استفاده از رویکرد سازهگرا که تاریخچهای طولانی دارد و پیشتر به وسیله جورج کلی George Kelly بهطور مؤثر به عنوان نظریۀ درمانی مطرح شده بود به طرحریزی رویکرد روایتی در درمان پرداختند. این رویکرد تا دهۀ 1990 در آمریکای شمالی، تا انتشار کتاب آنها بهنام «روایت به نتایج درمانی میرسد» Narrative Means to Therapeutic Ends تقریباً ناشناخته ماند. در سال١٩٩٠ همزمان با انتشار این کتاب، کتب و مقالات زیادی با رویکرد روایتی در رابطه با موارد مقاوم در برابر درمان مثل کم اشتهایی روانی Anorexia Nervosa ، اختلال بیشفعالی کمبود توجه (ADHD) Attention-Deficit Hyperactivity Disorder ، اسکیزوفرنی و سایر اختلالات منتشر شد (طیاری آشتیانی ١٣٨٨).
روایتدرمانی شاخهای از رویکرد درمانی ساختارگرایی Constructionism است که در دهۀ اخیر مورد توجه بیشتر روانشناسان قرار گرفته است. در ساختار این نظریه:
١. علم به واقعیت را نمیتوان تحت هیچ شرایطی به صورت عینی و مستقل از خود بهدستآورد.
٢. واقعیت را نیز نمیتوان بهطور عینی کشف کرد. واقعیت در درون هریک از ما ساخته میشود و در پس داستانهای ما واقعیت عینی وجود ندارد.
٣. همۀ دانشها به ساختار فرهنگ، زبان یا نظریهای که ما در پدیده خاصی به کار میبریم وابسته هستند (هلد Held ١٩٩٥).
مبانی نظری
براساس دیدگاه روایتدرمانی، همان قدر که محیط ما را شکل میدهد، ما نیز محیط را شکل میدهیم. انسان به جای واکنش صرف به وقایع، از راه داستانهایی که پیرامون امور زندگیاش میسازد، خود، جهانی را میآفریند که در آینده نسبت به آن واکنش نشان میدهد، اما فرد اغلب این نقش فعالانه را درک نمیکند و به همین دلیل است که اغلب میشنویم که میگویند «این مشکل همیشه برایم پیش میآید» (وایت و اپسون ١٩٩٠).
درمان روایتی به عنوان عضوی از مجموعه درمانهای پسامدرن بر تغییر دیدگاههای جزمی و غیرقابل انعطاف مراجعان، که باعث اختلال آنها شده است، تأکید دارد و مشکل را چیزی جدا از فرد میداند که بهوسیلۀ جامعه بر وی تحمیل شده است. این رویکرد تأکید دارد که هر مشکل در حقیقت توجیه و تفسیری نادرست است که مراجع در قالب یک داستان به خود میگوید و آن را باور دارد (آشتیانی ١٣٨٨).
بنابهنظر لیندا تواین Linda Tuyn (٢٠٠٣)، افراد تمایل دارند واقعیتها و نیز تمام زندگی خود را در قالب داستان یا روایت در نظر گیرند و دستیابی به این داستان منحصربهفرد تنها بهواسطۀ استخراج روایتها و استعارههای افراد امکانپذیر است.
این نظریه معتقد است که آنچه بیش از خود وقایع و رویدادها در زندگی انسان مهم است، معنایی است که این افراد از این وقایع دارند، انسانها باید به عنوان آفرینندههای معنی درنظر گرفتهشوند و روایت، فرآیندی است که به واسطۀ آن، معنی شکل میگیرد و تحول و تفسیر مییابد. در روایت با واقعیتهایی روبهرو هستیم که افراد مختلف به شیوههای خاص خود، آنها را روایت میکنند وحاصل تفسیر افراد از تجارب زندگیشان است. روایت دربرگیرندۀ شناخت، نگرش، هیجان و احساسات افراد نسبت به زندگیشان است. از طریق روایتهای هر فرد میتوان به احساسات، هیجانات و نگرشهای آنان دست یافت. انسانها براساس روایتهایی که ساختهاند دست به کنش میزنند و این فرآیند سبب میشود احساس کنند قادر به پیشبینی و کنترل زندگی خود هستند. آنها با داستانهایی که در زمان حال میگویند، گذشتۀ خود را میسازند. گذشتهای که میتوان آن را با ساختن داستانهای جدید تغییر داد (غلامی ١٣٨٧).
یکی از جالبتوجهترین پیشنهادهای روایتدرمانی این است که دنیا کارکردی از آنچه وجود دارد نیست، بلکه کارکردی از آن چیزی است که روی میدهد. ایدۀ «آنچه روی میدهد» یک عنصر حیاتی در فرآیند روایتدرمانی محسوب میشود. این دیدگاه از این ایده حمایت میکند که آسیبشناسی نتیجۀ یک سازوکار زیربنایی نیست (خواه زیستی یا روانشناسی) بلکه محصول بناسازی روایت بیمار است (آنگوس Angus ، لویت Levitt و هاردتک Hardtke ١٩٩٩، بوتلا Botella و هررو Herrero ٢٠٠٠، دیماگیو Dimaggio و سمراری Semerari ٢٠٠١، گونکالوس Gonsalves ١٩٩٥، هرمانس Hermans و هرمانس- جانسن Hermans-jansen 1995، مک لئود McLeod ١٩٩٧، امر Omer و آلون Alon ١٩٩٧، وایت و اپسون ١٩٩٠).
فرآیند درمان
روایتدرمانی فرآیند کمک به افراد برای غلبه بر مسائل خود از راه درگیرشدن در گفتگوهای درمانی است. روایت، شکلی از گفتگو است که رویدادها را در طول زمان به هم وصل میکند و بنابراین میتواند ابعاد هیجانی وجود انسان را نشان دهد. این گفتگوها میتواند شامل برونیسازی مسئله، استخراج پیامدها، پررنگکردن نقشههای تازه و اتصال آن به گذشته باشد (کار Carr ١٩٩٨).
روایتدرمانی تلاش میکند تا چارچوبهای ذهنی را که شخص در مسیر تفکر خویش دائماً به آنها رجوع میکند تغییر دهد و این کار را از طریق تفکر انتقادی بر فرضهای ذهنی فرد انجام میدهد. در روایتدرمانی تأکید بر داستانی است که شخص میگوید و سعی در فهم این داستان از طریق اشتراک فکری فرد با مراجع است. مراجع درمییابد که داستان مسلط زندگی او داستانی ناشایسته و لازم به تغییر است و در لابهلای داستان او نتیجههای منحصربهفردی وجود دارد که او تا به حال به آنها توجه نکرده است. چرا که او داستان خویش را غرق در مشکل میبیند و در تعریف داستان زندگی خویش نیز تنها به مشکلات فراوان آنها اشاره دارد. این غرق در مشکل بودن داستان فرد، اجازه فرا رفتن تفکر فرد به سمت اتفاقات و لحظات و نتایج ناب و قابلتوجه و شایسته که ارزشمندی او را خاطرنشان میکند نمیدهد. برای مراجع، داستان مسلط زندگی خویش، داستانی است که تمام قصههای دیگر زندگی، در برابر آن فرعی به نظر میرسد، داستانی که هستۀ شکلدهندۀ زندگی فرد است (عابدی ١٣٨٥).
رویکرد روایتدرمانی بر این فرض استوار است که داستانها، تظاهرات و انعکاس هویت یا مشکلات نیستند، بلکه به بیان دقیقتر، داستانها ترکیبی از تغییرات زندگی، مسائل و هویت فرد است. طبق نظریۀ ساختارگرایی اجتماعی، فرآیند درمان، بازنویسی این موارد است، بهطوریکه داستانهای شخصی، مشکلی از هویت افراد میباشند. در روایتدرمانی به مشکلات انسانی به عنوان مسائلی نگریسته میشود که از داستانهای رنجآور و تأثیرگذار بر زندگی فرد برخاسته است. درمان، بررسی چگونگی تحلیل داستان زندگی افراد توسط خود آنان است، به شیوهای که علت به درمان کشیده شدن آنان را به دست میدهد. تمرکز و تأکید کلی بر ایجاد معانی جدید در زندگی است. مشکلات به صورت داستانهایی دیده میشوند که مردم قبول کردهاند برای خود بگویند (کار ١٣٨٤).
در روایتدرمانی مشکل به عنوان اختلال کارکرد افراد در نظر گرفته نمیشود. مشکل، روایتی است که نیازمند دوباره تألیف شدن از طریق گفتگوی درمانی است، دوبارهگویی تجربهها و داستان زندگی. غالباً افراد شروع به گفتن داستانهایی میکنند که مملو از ناکامی، نومیدی و ناراحتی است که وایت (١٩٩٥) چنین روایتهایی را توصیفهای سرشار از مشکل Problem-Saturated Description مینامد. یک روایت سرشار از مشکل، تجلی داستان غالب فرد در مورد زندگی است. شخص معمولاً قدرت خویش را برای گفتن یک داستان متفاوت در لابهلای خاطرات ذهنی خویش از یاد برده است و درمانگر شروع به پرسیدن سؤالهای شفاف و بسطدهنده مینماید و از فرد درخواست میکند تا به بیان جزئیات بیشتری در مورد تجربه کردن مشکلات و اثرات آنها بر زندگیاش بپردازد، با پاسخهای فرد، هم درمانگر و هم مراجع قادر میشوند تا از این روایت درک شده و به خاطر سپرده شده، به عنوان مبنایی درمانی استفاده نمایند و وظیفۀ درمانگر، زنده کردن این داستان متفاوت و کمک به فرد است تا روایتهای متفاوت خویش را به یاد آورد (ربیعی و همکاران ١٣٨٧).
از دیدگاه اهانلون Ohanlon (١٩٩٤، نقل از رضایی ١٣٨٦)، چارچوب روایتدرمانی با هفت عنصر کلیدی شناخته میشود:
١. همکاری مشترک فرد یا خانواده، در نامگذاری مسئله یا مشکل.
٢. توصیف مسئله، جدا از تمایلات و رفتارهای ناراحت کننده.
٣. بررسی تأثیر مسئله بر زندگی فرد.
٤. برجسته ساختن لحظاتی که شخص در برابر مسئله ایستاده و آن را مغلوب کرده است.
٥. یافتن مهارتهای مقابلهای با مسئلۀ گذشته.
٦. اندیشیدن در مورد آینده با تأکید بر استخراج توانمندیها و شایستگیها.
٧. دریافت حمایت و کمک از افرادی که به پیدایش خودِ سالم کمک میکنند.
فنون روایت-درمانی
١- برونی سازی
این مفهوم بر این نکته تأکید میکند که مشکلات جزیی از شخصیت و وجود فرد نیستند و بر وی تحمیل شدهاند و درمانگر باید به وسیلۀ جملات و توضیحاتی فرد را در جداسازی این مشکلات از خود کمک نماید. به این وسیله مشکلات خیلی بهتر و دقیقتر قابل بررسی هستند. مثلاً به جای «شما وسواسی هستید» گفته میشود «وسواس به زندگی شما چنگ انداخته است». در این رویکرد، درمانگر در پی آن است که چه کسی روایتی را بر مراجع تحمیل کرده است (طیاری آشتیانی ١٣٨٨).
٢-پیامدهای یگانه
در این راستا با تکیه بر لحظات بزرگ و نقاط عطف زندگی فرد و خاطرات تأثیرگذاری که در لحظۀ حال فراموش شدهاند و با تمرکز بر آنچه نقطۀ مثبت فرد بوده و بهوسیلۀ داستان غالب فرهنگی کنار گذاشته شده، فرد را از عدم صحت و اعتبار داستان غالب آگاه میگردانیم و در سقوط این روایت غالب یاریاش میکنیم (طیاری آشتیانی ١٣٨٨).
٣-مستندات درمانی
گاهی درمانگر برای اهداف خاص درمانی برای مراجع نامه مینویسد. این نامهها میتوانند در حین درمان یا بعد اتمام دوره خوانده شوند و محتویات متفاوتی دارند که بسته به شرایط درمان با خلاقیت درمانگر تعیین میشوند. گاهی این نامهها پست میشوند (طیاری آشتیانی ١٣٨٨).
٤-شاهدان بیرونی
در درمان روایتی برای غلبه بر جزماندیشی و توان بررسی صحیح مراجعان به جای یک نفر از یک تیم برای درمان استفاده میشود. به این صورت که این تیم که با عنوان تیم خوداندیش [1] Reflecting Team خوانده میشود از پشت آیینه یا به صورت صوتی در جریان درمان قرار میگیرد و بعد دربارۀ شیوه و کیفیت و سایر موارد جلسات به درمانگر اصلی کمک میکند.
گاهی از مراجعان قبلی درمانگر به عنوان شاهدان بیرونی استفاده شده است و پس از اتمام جلسات به همراه یا بدون حضور مراجع از ایشان دربارۀ دریافتها و نظراتشان مصاحبه به عمل آمده است. این کار در حضور مراجع میتواند فواید زیادی داشته باشد (طیاری آشتیانی ١٣٨٨).
راهحل درمانی Treatment Solutions
یکی از زیرمجموعههای روایتدرمانی، دیدگاه راهحلدرمانی است. اساس این دیدگاه بر این است که افراد دارای ترجیحاتی قوی هستند مبنی بر اینکه دوست دارند خودشان را در نظر بگیرند، اینکه چگونه عمل میکنند و چهطور توسط دیگران دیده میشوند. این منظومۀ ترجیحات «دیدگاه برگزیده» نامیده میشود. قدرتمندی دیدگاه برگزیده، بر سادگی و در عین حال تماس عمیق با ماهیت مسائل انسانی تکیه دارد. مردم وقتی در بهترین شرایط خود هستند که مطابق با آنچه که آرزو دارند باشند، عمل کنند، فکر کنند و خود را از دیدگاه دیگران ببینند. مردم وقتی در بدترین شرایط خود هستند که در روشی متناقض با دیدگاه برگزیدۀ خودشان عمل میکنند، خود را میبینند و تصور میکنند که دیگران آنها را در مینگرند (غلامی ١٣٨٧).
مشکلات وقتی ظاهر میشوند و شدت مییابند که مردم شکافهایی بین دیدگاه برگزیدۀ خود با اعمال و افکارشان دربارۀ اینکه دیگران چهقدر به آنان اهمیت میدهند، تجربه مینمایند. راهحلها و حل مسائل به عنوان کم کردن این فواصل ظاهر میشوند. فرضهای روایتدرمانی از این قرارند که مردم، متخصصان اصلی زندگی خودشان هستند. مردم، عادتها، ارزشها و تواناییهایی دارند که به آنها کمک میکند تا اثرات مشکلاتشان را در زندگی کاهش دهند. در این درمانها با تأکید بر قدرت و شایستگی مردم، آنها به اعتراض علیه مشکلات متمایل میشوند. بر اساس این دیدگاه وقتی مراجعان ملاحظه مینمایند که درمانگرانشان آنان را بر اساس شیوههای برگزیدۀ خودشان مینگرند، آمادهاند تا با گشودگی بیشتری دربارۀ مشکلاتشان صحبت کنند و احساس توانایی مینمایند تا راهحلهای جانشین را در نظر بگیرند. آنان با احتمال بیشتری به منابع و نیروهایشان توجه میکنند و مشکلات جاری خود را به عنوان رازهایی در نظر میگیرند که مستلزم توضیح بیشتری برای نشان دادن حقایق هویت آنها است. مردم اغلب دوباره مشکلات خود را بازبینی میکنند و یا روایتهای جدیدی میسازند. در واقع یک جنبۀ بیهمتای دیدگاه راهحلهای روایی، ادغام داستانگویی مجدد و تنظیم دوباره است. تنظیم دوباره به عنوان راهی برای تغییر دادن زمینۀ هیجانی Restoring ، مفهومی Reframing یا دیدگاهی در ارتباط با موقعیتهایی که تجربه میشوند، تعریف شده است. درتنظیم دوباره، موقعیت را به همان خوبی یا حتی بهتر از چارچوب قبلی تنظیم میکند. تغییرات درمانی هنگامی رخ میدهند که مردم شروع به تعدیل رفتارهای خود مینمایند تا پذیرای چارچوب روایتی جدیدی شوند. دیدگاه راهحلهای روایی بر پایۀ مکالمات سودمند قرار گرفته است که به افراد اختیار تحت تسلط قرار گرفتن زندگیشان را میدهد و راههایی را جستجو میکند که با روشهای برگزیده بودن و رفتار کردن هماهنگ است. افراد در هنگام پریشانی و مواجه شدن با مشکلات، شکافهایی را بین آنچه دوست دارند باشند و آنچه هستند، بین آنچه دوست دارند به نظر بیایند و نحوهای که توسط دیگران دیده میشوند، تجربه مینمایند و در واقع هدف درمان در این حالت این است که روایت افراد از وضع کنونی و واقعی آنها به روایتی که از وضع ایدهآل خود در ذهن دارند، نزدیک شود (غلامی ١٣٨٧).
با توجه به اینکه تجربۀ ما در مورد مشکلات حاصل روایتهایی است که ساختهایم، در اینصورت حل مسائل ما از ساختزدایی داستانهای کهنۀ ما و ساختن داستانهای تازه حاصل میشود. روایتدرمانی باید به صورت داستانهای آزاد کننده و آگاهانهتر ساخته شوند (پروچاسکا و نورکراس ١٣٨٩).
فرآیند درمان شامل سه مؤلفه است:
بالابردن آگاهی: ابتدا باید آگاه شویم که چه مقدار از داستان ما از خطابههای حاکم Dominant Discourses در خانواده و جامعۀ ما ساخته شده است (مک نامی McNamee و گرگن Gergen ١٩٩٢).
در گذشته، افراد قدرتمند حق داشتند تجربیات ما را اصلاح کنند. شاید برخی از آنها به قدر کافی قوی بودند که بر زندگی ما معنی تحمیل کنند، نظیر اینکه، «من ضعیف النفس هستم، من بزدلم، من خجالتیام، من مشکلآفرینام». درحضور روایت درمانگر، میتوانیم آگاه شویم که وقتی موقع ساختن داستان زندگی ما فرامیرسد، این ما هستیم که موضع ممتاز را داریم (وایت و اپسون ١٩٩٠، ١٩٩٤).
هیچ تعبیر نظری از پیش تعیین شدهای بر تجربیات شخصی ما تحمیل نمیشود. فقط گفتگوهای درمانی روی میدهند که در آنها ما موضع ممتاز را داریم که خواننده و مؤلف کتاب زندگی خود هستیم.
هنگامی که یادآوری داستان خود را آغاز میکنیم، رواندرمانگر میتواند به ما کمک کند تا خود را از دیدگاههای متعددی درک کنیم. اما ابتدا باید آگاه شویم که مشکل ما چهقدر جدی شده است. این کار به ما کمک میکند تا مانند داستانهای مهیج، شخصیت منفی و قربانی داشته باشیم. شخصیت دادن به مشکل به ما کمک میکند تا آن را به صورت ستمگری ببینیم که مقدار زیادی از وقت و انرژی و خودپندارۀ ما را هدر داده است (وایت و اپسون ١٩٩٠، ١٩٩٤).
ما با پی بردن به تأثیر این خصوصیت اصلی در زندگی خود، میتوانیم به صورت واضحتری بفهمیم که در قبال مطالبات و دلسردیهای مشکلات خود مصمم بودهایم. اما در عین حال میتوانیم انتظار پیامدهای منحصربهفرد و غیرمنتظره را نیز داشته باشیم (پروچاسکا و نورکراس ١٣٨٩).
انتخاب: درست همانگونه که داستانهایی علیه ما وجود داشتهاند، ما نیز میتوانیم داستانهایی را به نفع خودمان بنویسیم. میتوانیم تصمیم بگیریم خطابههای حاکم را با نظر و عقیدۀ خودمان، با جملات خودمان و با دیدگاه برحق خودمان خلع کنیم. برای مثال، نوشتن دفتر خاطرات، انتخابی است که ثابت میکند جملات ما مهم هستند و تجربیات ما بامعنی هستند (پروچاسکا و نورکراس ١٣٨٩).
شرطیسازی تقابلی: برای ساختن داستانی تازه به کلمات جدید، تصورات جدید و معانی جدید نیاز داریم (فریدمن Fridman ١٩٩٣).
برای مقابله کردن با ساختار مزمن خود، مایکل وایت و روایتدرمانگران، استفاده از زبان شاعرانه و بدیع را توصیه کردهاند. وقتی زبان ما غنیتر شود، تجربۀ ما غنیتر میشود. وقتی جملات ما معانی متعددی داشته باشند، زندگی ما معنی بیشتری دارد. اگر زندگی ما خیلی پوچ، محدود، معمولی، مقید یا بیرمق باشد، علت آن این است که زبان ما بسیار محدود است. درمانجویان در روایتدرمانی میتوانند جنبههایی از خود را تجربه کنند که هرگز قبلاً آن را ابراز نکرده بودند. آنها دامنۀ گستردهتری از هیجانها مثل خشم، برانگیختگی، شادی، غم و برآشفتگی را تجربه میکنند و با معانی اندوهبار، کسلکننده و یکنواختی که بسیار افسرده کننده هستند، مقابله میکنند. روایتدرمانی علاوه بر اینکه درمانجویان را ترغیب میکند تا هنگام نقل کردن قصههای زندگی خود احساس نویسندگی کنند، این امکان را نیز به آنها میدهد که در قصههای به تازگی ساخته شدۀ خود بدرخشند. آنها آزادند تا در جلسات درمان تمرین کنند؛ جایی که نگرانی دربارۀ عمل کردن و سخن گفتن به شیوهای تازه میتواند در حالتی از امنیت و پذیرش روی دهد (پروچاسکا و نورکراس ١٣٨٩).
استعاره و نقش آن در درمان
بخش مهمی از ارتباط کلامی ما را استعاره تشکیل میدهد. استعارهها به قدری طبیعی و خودانگیخته وارد زندگی ما میشوند که ممکن است درعمل، توجهی را به خود جلب نکنند و مانند بسیاری از پدیدهها و فرآیندهای زیستی، روانی و ارتباطی دیگر، ساده و بینیاز از توصیف و تبیین جلوه کنند. اما کافی است حتی سادهترین استعارهها را مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم تا متوجه پیچیدگیها و شاید اهمیت و ضرورت آنها بشویم (قاسم زاده ١٣٧٩).
لیکاف Lakoff و جانسون Johnson (١٩٨٠)، در تعریف استعاره آوردهاند که درونمایۀ استعاره عبارت است از درک و تجربۀ چیزی بر حسب چیز دیگر. لیری Leary (١٩٩٠) تعریف نسبتاً جامعتری ارائه میدهد، مبنی بر اینکه استعاره عبارت است از: دادن نامی به چیزی یا ارائۀ توصیفی دربارۀ چیزی، به نحوی که آن نام یا توصیف بهطور قراردادی یا متعارف به چیز دیگری متعلق باشد (قاسمزاده ١٣٧٩).
لذا بهطور خلاصه در استعاره از چیزی که شناختهشدهتر است برای توضیح چیزی که کمتر شناخته شده، استفاده میگردد. در این صورت، اگرچه عبارت توصیف کننده دقیقاً همان عبارت مورد تعریف نیست، اما به شناخت آن کمک بسیار زیادی میکند و این ویژگی استعاره، منحصر به حوزۀ خاصی از دانش نیست. بلکه همۀ حوزهها از آن به عنوان ابزار تبیینی قابل توجهی بهره میگیرند؛ به عنوان مثال، استعارۀ کوه یخی فروید در روانشناسی که برای تبیین ساختارهای ذهن آدمی به کار گرفت. استعاره بیانگر اهمیت زبان در شکلدهی واقعیتهای محیط است. شاید در نگاه اول، اگر از فرد پرسیده شود که کارکرد زبان چیست، خواهد گفت که کارکرد زبان انتقال اندیشهها میان افراد است، به عبارت سادهتر زبان، ابزار ارتباط بین افراد به شمار میرود (اسماعیلینسب و همکاران ١٣٨٥).
اما امروزه و بر اساس دیدگاههای جدید، این امر مورد تبیین قرار میگیرد که زبان فقط ابزار انتقال اندیشه نیست، بلکه در ساخت اندیشه نیز دخالت دارد. قاسمزاده (١٣٧٩)، در اشاره به این مطلب میگوید، زبان وسیلهای است که مغز با استفاده از آن، از جهان درون و بیرون شناخت پیدا میکند. لذا ماهیت، ساختار و کارکرد این وسیله بهگونهای است که خود را وارد سازوکار شناخت میکند. یعنی زبان نهتنها در نقش وسیله عمل میکند، بلکه در نقش واسطهای فعال نیز وارد کار میشود و در تقطیع، آرایش و پردازش اطلاعات و بهطور کلی در ساخته و پرداختهشدن ذهن اثر میگذارد.
در سالهای اخیر بیش از پیش بر اهمیت نقش زبان در فرآیندهای روانشناختی تأکید میشود و نهتنها امروزه استعاره و سایر عناصر زبانی مانند روایت به عنوان عوامل اثربخش در تشخیص و درمان به کار میروند، در شکلی کلیتر، عناصر اصلی رویکرد روایت را تشکیل میدهند (اسماعیلینسب و همکاران ١٣٨٥).
استعاره در حوزۀ درمان نیز از جایگاه ویژهای برخوردار است. وایت و اپسون که بنیانگذاران روایتدرمانی به شمار میآیند، از استعارهها در فرآیند روایت استفاده کردهاند. آنها استعاره را ابزار زبانی منحصر به فردی میدانند که به مراجع در بیان شفاهی خودش، مشکلاتاش و زندگیاش یاری میکند و سبب میشود که او هر عامل نمایش داده شده را به شکل کاملاً جدید و متفاوت ببیند و بشنود (زیبرهاگن Sieberhagen ٢٠٠٢).
بر اساس پژوهشها، استعارهها نهتنها پیشبینیکنندۀ قوی بیماری یا سلامت هستند بلکه به عنوان علامت کارآمدی جهت تشخیص میزان بهبودی نیز به کار میروند. در پژوهشی که لویت Lovit ، کورمن Korman و انگس Anges (2000) انجام دادند، هشت مراجع که با تشخیص بالینی و آزمون SCL-90 مبتلا به افسردگی تشخیص داده شده بودند توسط دو درمانگر مورد رواندرمانی قرار گرفتند و بر حسب این که نتیجۀ درمان آنها قوی یا ضعیف بوده است در دو گروه قرار گرفتند. قبل و بعد از درمان، استعارهای که افراد در مورد حالت افسردگی و حالت خود بعد از درمان به کار برده بودند استخراج شد و از آنها تحت عنوان استعارۀ «بار» (حس میکنم زیر بار سنگینی هستم، حس میکنم چیز بزرگی سینهام را میفشارد و ….) و استعارۀ «رهایی» (مقداری از آن را بر زمین گذاشتهام) نام برده شد. بررسی این استعارهها بر حسب نظام کدگذاری در تحلیل محتوا نشان داد که در درمانهای با نتیجۀ قوی، تفاوت معناداری در چرخش از استعارۀ بار به استعارۀ رهایی دیده میشود در حالی که این امر در مورد درمان با نتیجه ضعیف صادق نبود.
همچنین در پژوهشی اسماعیلینسب و همکاران (١٣٨٥)، استعارههای بهکار رفته توسط افراد مضطرب و افسرده را با افراد عادی مورد بررسی و مقایسه قرار دادند. برای تشخیص استعارههایی که افراد در مورد خود و زندگیشان به کار میبرند از یک پرسشنامۀ باز پاسخ و مصاحبه بالینی، و برای سنجش نگرش به زندگی و خود، از آزمون افتراق معنایی Metaphor آزگود Osgood استفاده شد. استعارهها در این پژوهش از دو جنبۀ بار هیجانی مثبت و منفی و مضمون مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که ١٠٠% استعارههای افراد افسرده، منفی و ١٠٠% استعارههای افراد عادی، مثبت و نیز ٦٠% استعارههای افراد مضطرب مثبت است. از نظر مضمون نیز افراد نرمال بیشتر از استعارۀ طبیعت با بار هیجانی مثبت، همچون زیبایی و گستردگی استفاده کردند. افراد مضطرب نیز همانند افراد عادی از استعارۀ طبیعت استفاده کردند، ولی بار هیجانی منفی نیز در استعارههای این افراد دیده میشد. افراد افسرده نیز بیش از همه از مضامین حیوانی با بار هیجانی منفی استفاده کردند.
بهرهگیری از فنون مختلف هنری در روایتدرمانی مانند استفاده از نامه، خاطرات، قصه، روایت، نمایش و خیالپردازی، ابزار فرهنگی درمانی همچون نگهداری یک یادداشت، شرکت در مراسم تئاتر، نوشتن نامه، خواندن رمان و داستان، بازگویی افسانهها و اسطورهها، جهت تسهیل فرآیندهای درمانی استفاده میشود (کارلسون Carlson ١٩٩٧).
در پژوهشی زادهمحمدی و همکاران (١٣٨٧)، به بررسی تأثیر هنر رواندرمانگری با رویکرد روایتدرمانگری بر حرمت خود و خودکارآمدی نوجوانان پسر بیسرپرست و بدسرپرست پرداختند. بدین منظور ٢٠ پسر نوجوان ١٦-١٤ ساله به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و به دو گروه آزمایش (١٠ نفر) و گواه (١٠ نفر) تقسیم شدند. برنامههای هنر درمانگری با رویکرد روایتدرمانگری در ١٠ جلسۀ ١٢٠ دقیقهای به صورت هر هفته یک جلسه برای گروه آزمایش اجرا شد. گروه گواه در طی این مدت برنامههای عادی روزانه خود را دنبال میکردند. پیشآزمون و پسآزمون شامل مقیاس حرمت خود روزنبرگ Rosenberg Self-Esteem Scale خودکارآمدی شرر Sherers General Self-Efficacy Scale در مورد هر دو گروه اجرا شد. نتایج پژوهش نشان داد که روش هنردرمانگری با رویکرد روایتدرمانگری بر خودکارآمدی و حرمت خود پسران نوجوان بیسرپرست و بدسرپرست به طور معناداری مؤثر است.
در پژوهشی دیگر ستوده ناورودی و همکاران (١٣٩١)، به بررسی اثربخشی خاطرهگویی به شیوۀ گروهی بر سلامت روان مردان سالمند پرداختند. بدین منظور ١٦ نفر از مردان سالمند که نمرۀ بالای ٥٠ در آزمون سلامت روان کسب کرده بودند انتخاب و در دو گروه آزمایشی و گواه قرار گرفتند. در گروه آزمایش ١٠ جلسه خاطرهگویی برگزار شد و گروه گواه نیز مداخلهای دریافت نکردند. در پایان، پرسشنامۀ سلامت روان مجدداً در هر دو گروه اجرا شد. نتایج نشان داد که خاطرهگویی به شیوۀ گروهی منجر به کاهش معنیدار مؤلفههای نشانههای بدنی، اضطراب، نارساکنشوری اجتماعی و افسردگی در مردان سالمند گروه آزمایش شد.
نتیجهگیری
روایتدرمانی اثرگذاری قابل توجهی در کار با گروههای مختلف، خصوصاً افرادی که اختلالات آنها به عنوان مشکلاتی که درمان آنها بسیار سخت است همچون بیاشتهایی روانی، اختلالات سلوک کودکی، تعارضات زناشویی، اسکیزوفرنیا و…. دارد. روایتدرمانی سعی میکند تا روشی بسیار منعطف و قابل احترام و ملایم باشد، روشی به دور از سرزنش برای مشاوره و کار ارتباطی. در این روش مرکزیت به افراد داده شده و آنها به عنوان متخصصان در زندگی خودشان مدنظر قرار گرفته میشوند. این دیدگاه، مشکل را جدا از مردم در نظر میگیرد و فرض میکند که مردم مهارتها، تواناییها، استعدادها، اعتقادات، ارزشها، تعهدات، باورها و قدرتهایی دارند که میتواند به آنها در تغییر روابطشان با مشکلات و موانع زندگی به آنها یاری رساند. کنجکاوی، علاقهمندی و با طیب خاطر، پرسیدن سؤالاتی که ما به درستی جواب آنها را نمیدانیم اصل مهمی در این روش هستند. شناخت و بهکارگیری چنین رویکردی در کشوری همچون ایران که به فرهنگ و ادبیات غنی، شعر و استعاره و روایتگریهای شگفتآور در جهان مشهور است، میتواند قابل توجه و تأمل پژوهشگران و درمانگران باشد.
[1] تیم خود اندیش یا انعکاسی ؛ در این روش درمانی، درمانگران در موقع گفتگو و تبادل نظر دربارۀ برداشت خود از خانواده، از طرف خانواده مشاهده میشوند و اعضای خانواده که به مشاهده و تبادل نظر درمانگران نشستهاند، از تفاسیر و نظریات درمانگران، آن چیزی را که برای خود مفیدتر و مؤثرتر تشخیص دهند برمیگزینند.
منابع
- اسماعیلی نسب، م. (١٣٨٥). مقایسه استعارههای به کار رفته توسط افراد افسرده و مضطرب کلینیکهای شهر تهران با افراد عادی در مورد مفاهیم خود و زندگی، فصلنامه روانشناسی و علوم تربیتی، (١)٣.
- پروچاسکا، ج؛ نورکراس، ج. (١٣٨٩). نظریههای رواندرمانی. ترجمه یحیی سیدمحمدی. تهران: انتشار اتروان.
- جوهری فرد، رضا. (١٣٩٢). فنون روان درمانی. اهواز: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی.
- ربیعی، س؛ فاتحی زاده، م؛ بهرامی، ف.(١٣٨٧). روایتدرمانی. فصلنامه تازههای رواندرمانی، (١٣)٤٨-٤٧:١٩-١٢.
– رضایی، ر. (١٣٨٦). نه شخص، بلکه مشکل، مشکل است، مجله رشد مشاور مدرسه، (٣)٩:١٩-١٤.
– زادهمحمدی، ع؛ عابدی، ع؛ خانجانی، م. (١٣٨٧). بررسی تاثیر هنر روان درمانگری با رویکرد روایتدرمانگری بر خودکارآمدی و حرمت خود، فصلنامه روانشناسی، (١٢)٤.
– طیاری آشتیانی، ر. (١٣٨٨). اصول و فرآیندهای روایتدرمانی. سایت آفتاب
- عابدی، ع.(١٣٨٥). قصهدرمانی به شیوه روایتی، مجموعه مقالات اولین کنگره سراسری هنر درمانی در ایران. تهران: دانشگاه شهید بهشتی.
- غلامی، ع. ١٣٨٧. روایتدرمانی. مجله رشد مشاور مدرسه، (٤)١:١٧-١٢.
- قاسم زاده، ح. (١٣٧٩). استعاره و شناخت. تهران: فرهنگان.
- ستوده ناورودی، آ؛ پورآقا رودبرده، ف؛ کافی، س؛ پورنسایی، غ. (١٣٩٢). اثربخشی خاطره گویی به شیوه گروهی بر سلامت روان مردان سالمند، مجله دانشگاه علوم پزشکی گیلان، (٢٢)٨٥.
- کار، آ. (١٣٨٤). خانواده درمانی (تحلیل روابط و تعارضات زناشویی). تبریزی، غ. تهران: مرندیز.
Angus, L. E., Levitt, H.,& Hardtke, K. (1999). The narrative processes coding system: Research applications and implications for psychotherapy practice. Journal of Clinical Psychology, 55, 1255-1270.
Botella, L.,& Herrero, O. (2000).A relational constructivist approach to narrative therapy. The European Journal of Psychotherapy, Counseling, Health, 3, 407-418.
Carr A. (1998). Michaela whites Narrative therapy.
Carlson, D. Thomas. (1997). Using art in narrative therapy enhancing therapeutic possibilities. The American Journal of Family Therapy, 25(3).
Dimaggio, G., & Semerari, A. (2001). Psychopathological narrative forms. Journal of Constructivist Psychology, 14, 1-24.
Fridman, S. (1993).The new language of change. New York: Guilford.
Gonsalves, D. F. (1995). Cognitive narrative psychotherapy: The hermeneutic construction of alternative meaning. In Mahoney, M. J. (Ed.), Cognitive and Psychotherapies: Theory, research, and practice (pp. 139-162). New York: Springer.
Held, B. S. (1995). Back to reality: A critique of postmodern theory in psychotherapy. New York: Norron.
Hermans, H. J. M., & Hermans-Jansen, E. (1995).Self-narratives: The construction of meaning in psychotherapy. New York: Guilford.
Lakoff, G; Johnson, M. (1980). Metaphors we live by. Chicago University Press.
Levitt, H., Korman, Y., & Angus, L. (2000). A metaphor analysis in psychology a varterly, 13(1): 23-35.
McLeod, J. (1997). Narrative and Psychotherapy. London: Sage.
McNamee, S., & Gergen, K. J. (1992).Therapy as social construction. London: Sage.
Omer, H., & Alon, N. (1997).Constructing therapeutic narratives. Narthvale, NJ: Jason Aronson.
Polkinghorne D. (2004).Narrative therapy and postmodernism. Angus L, Mcleod J. (Edi).The handbook of narrative and psychotherapy. Sage publications India Pvt. Ltd.
Sieberhagen, S. (2002).Narrative therapy: A brief history and discussion. Rand Afrikaans University.
Tuyn, L. (2003). Metaphors letters and stories. Holist NursPract: (17)7, 22-26.
White, M., & Epson, D. (1990). Narrative means to therapeutic End s. New York: Norton.
White, M., & Epson, D. (1994). Experience, contradiction, narrative, and imagination. Adelaide, South Australia: Dulwich Centre Publications.