عنایتاله شهیدی
فصلنامۀ تن، روان و فرهنگ، دفتر نخست، تابستان 91
بشر همیشه تمایلی ذاتی به طبابت و درمان داشته است. حتی پیش از آشنایی با هیپنوز (یا همان هیپنوتیزم)، تاریخ بشر سرشار از گزارشهایی در مورد درمان با ایجاد حالات تغییریافتهای از هوشیاری بوده است. در قرون هجده و نوزده تلاشهای فراوانی برای تبیین این پدیدهها به شکلی علمیتر بهعمل آمد. طی این سالها تفاسیر و تعابیر مختلفی بیان شد که هر کدام بهتدریج به واقعیت نزدیک میشدند تا در نهایت هیپنوز، بهعنوان حالت خاصی از هوشیاری که میتوانست قسمت عمدۀ درمانهای بهظاهر عجیب را توضیح دهد، معرفی شد (کرازیلنک 1989). درواقع اولین کابردهای اصول هیپنوز، به قدمت نخستین تلاشهای بشر برای درمان بوده است. از همان ابتدای معرفی هیپنوز، انتظارات و باورهای متضادی نیز در مورد این روش درمانی شکل گرفتند. از طرفی آن دسته از درمانگران و مردم که شاهد آثار چشمگیر و قدرتمند آن بودند، شیفتهاش میشدند و از سوی دیگر کسانی که کماثر و گذرا بودن پدیدههای هیپنوتیزمی را در برخی سوژهها میدیدند، نسبت به آن دلسرد میگشتند (سادوک 2005). البته وجود چنین دیدگاههای متضادی در مورد همۀ روشهای درمانیِ جدید از آنتیبیوتیکها گرفته تا داروهای روانگردان، همواره وجود داشته است. همیشه با معرفی یک درمان جدید و قبل از تکمیل دانشِ واقعی دربارۀ آن، طیفی از باورهای متناقض از تصور وجود اثرات درمانی فوقالعاده و معجزهآسا گرفته تا تردید در مورد اثربخشی و حتی سمیت و خطرناک بودنِ آن شکل میگیرد. بیشک هیپنوز نمیتوانست از این قاعده مستثنا باشد.
اما هیپنوز چیست؟ هيپنوز را میتوان حالت aلیل تغییرات ایجادشده در ادراک، سوژه تلقینات درمانگر را بهصورت واقعی درک میکند و بنابراین بدون انتقاد میپذیرد. با تلقینات هیپنوتیزمی میتوان تغییرات واضح و قابلتوجهی در فرآیندها و پاسخهای فیزیولوژیک ایجاد نمود (سادوک 2009). همچنین توسط هیپنوز (بهعنوان یک ابزار درمانی)، میتوان اثربخشی رویکردهای درمانی مختلف را افزایش داد و نتایج بهتر و ماندگارتری بهدست آورد (علاءالدین 2008). هیپنوز دریچهای به ذهن انسان است که وی را یاری ميکند تا فشارهای روانی، دردها، عادات ناپسند، هیجانات و مشکلات روانتنی خود را بهتر و مؤثرتر مدیریت کند. امروزه میدانیم هیپنوتیزمپذیری، خصوصیتی ذاتی و بیولوژیک است که اغلب افراد جامعه بهدرجات مختلف از آن برخوردارند. در این میان، وظیفۀ درمانگر درواقع هدایت این توانایی ذاتی برای تبدیل شدن به وضعیت هیپنوتیزمی است.
هیپنوتیزم که امروزه در شاخههای مختلف طب کاربردهای فراوانی دارد، بهدلیل تواناییهای منحصربهفرد و شکل خاص تکنیکها، همواره مورد توجه هر دو گروه پزشک و بیمار بوده است. خوشبختانه طی نیم قرن اخیر پیرو توجه فزایندهای که به مطالعۀ علمی هیپنوز شده، این تکنیک بهعنوان یک درمان کمکی مؤثر و قابلاستفاده روزبهروز محبوبیت و کاربردهای بیشتری یافته است. اما علیرغم تایید هیپنوز توسط معتبرترین مجامع علمی و پزشکی جهان، متأسفانه هنوز در کشور ما پزشکان و روانشناسانی وجود دارند که این روش کاملاً علمی و پذیرفتهشده را باور ندارند و آن را بهرسمیت نمیشناسند! در مورد تأثیر هیپنوتراپی باید گفت همانطور که یک دارو یا یک شیوۀ خاصِ رواندرمانی، نمیتواند تمام موارد یک بیماری را در همۀ بیماران درمان کند، تکنیکهای هیپنوتراپیِ یک اختلال نیز، در تمام مبتلایان به آن مؤثر نیست. لذا بالینگران باید با روشهای مختلفِ درمانِ بیماریها آشنا باشند تا بتوانند مناسبترین شیوه را برای هر مراجع انتخاب کنند. از سوی دیگر هر درمانگری باید بهکارگیری هیپنوز را محدود به رشتهای نماید که در آن آموزش دیده و تخصص یافته است. بنابراین استفاده از هیپنوز توسط هر یک از گروههای دندانپزشک، پزشک و روانشناس، باید محدود به کاربردهای مرتبط با رشتۀ تخصصی خودشان باشد. بهعنوان مثال اگرچه هیپنوز میتواند درمان مؤثری برای فوبی اجتماعی باشد، ولی این کار باید توسط یک روانشناس یا روانپزشک انجام شود نه یک دندانپزشک.
هیپنوتراپی نیز مانند جراحی (و درواقع تمامی شاخههای پزشکی)، تکنیکی است که نمیتوان آن را تنها با مطالعۀ کتاب آموخت و فراگیری صحیحِ آن نیازمند ارتباط مستقیم و چهرهبهچهره با یک هیپنوتراپیست مجرب و باحوصله است. کسب تجربۀ کار با بیمار و مطالعۀ همزمان متون علمی مربوطه، شرط لازم برای کسب مهارت در این روش درمانی است.
از آنجاییکه هنوز نظریۀ کاملی از هیپنوز ارائه نشده است، تعریف جامعی نیز از آن در دست نیست. بنابراین در این نوشتار ابتدا پیرامون برخی از تعاریف هیپنوز بحث میشود؛ جدیدترین نظریههای علمی موجود ارائه میگردد؛ اساس نوروسایکوفیزیولوژیک هیپنوز بهاختصار بیان میشود و درنهایت ضمن اصلاح شایعترین باورهای نادرست در مورد هیپنوز، برخی کاربردهای بالینی آن بهاختصار بیان میگردد تا همکاران محترم دیدگاه واقعبینانهتری از پتانسیلهای بالینی هیپنوتراپی بهدست آورند.
تعریف هیپنوز
بخش هیپنوز روانشناختی (بخش 30) در انجمن روانشناختی امریکا، هیپنوز را بهعنوان فرآیندی تعریف و توصیف مینماید که طی آن به سوژه تلقیناتی برای ایجاد تجربیات خاص تجسمی ارائه میشود (سادوک 2009). القای هیپنوتیزمی، تلقین گستردۀ اولیه برای تجسم سوژه میباشد و ممکن است جزئیات بیشتری از معرفی و توضیح روند هیپنوز را نیز در برگیرد. سپس دستهای از تکنیکهای هیپنوتیزمی جهت تأیید و ارزیابی پاسخ به تلقینات بهکار گرفته میشوند.
در جریان هیپنوز، هیپنوتیزور سوژه را هدایت میکند تا به تلقیناتی در جهت تغییرِ تجربۀ شخصی، ادراک، حس، هیجان، تفکر یا رفتار پاسخ دهد. همچنین افراد میتوانند خودهیپنوتیزم را که ایجاد فرآیندهای هیپنوتیزمی توسط خود فرد است، بیاموزند. اگر شخص به تلقینات هیپنوتیزمی پاسخ دهد، عموماً اینگونه استنباط میشود که هیپنوز القا شده است.
تعریف بخش 30 از هیپنوز بر مسائلی از قبیل روشهای هیپنوتیزمی، تنآرامی و پاسخدهی هیپنوتیزمی تمرکز کرده است. جزئیات روشهای هیپنوتیزمی و تلقینات براساس اهداف پزشک و مقاصد بالینی یا پژوهشی متفاوت خواهند بود. بهطور سنتی، القای هیپنوز شامل دستهای از تلقینات تنآرامی است. اگرچه وجود تنآرامی برای هیپنوز ضروری نیست و میتوان از طیف وسیعی از تلقینات حتی در جهت تقویت هشیاری سوژه نیز استفاده نمود.
در شرایط بالینی یا آزمایشگاهی میتوان عمق تجربۀ هیپنوتیزمی و پاسخدهی به تلقینات را با جداول استاندارد ارزیابی نمود. اگرچه اکثر افراد حداقل به برخی تلقینات پاسخ میدهند، اما براساس این مقیاسهای استاندارد، میتوان پاسخدهی هیپنوتیزمی را از بسیار زیاد تا بسیار کم دستهبندی نمود (فریشهولز 1992).
بهطور سنتی، بر اساس میزان پاسخدهیِ هیپنوتیزمی، افراد از نظر هیپنوتیزمپذیری به سه گروه پایین، متوسط و بالا تقسیم میشوند. مانند برخی از سایر مقیاسهای روانشناختی از قبیل توجه و آگاهی، امتیازاتی که فرد براساس خود ـ پایشی به خود میدهد نیز درخور توجه است. تعریف بریتانیایی هیپنوز نسبت به تعریف بخش 30 در انجمن روانشناسی امریکا از جنبۀ توصیفی کمتری برخوردار است و تمرکز اصلی بر تعامل میان هیپنوتیزور و سوژه قرار دارد. بهعنوان مثال، هیپ و آراویند در کتاب مشهور هیپنوز پزشکی و دندانپزشکی هارتلند مینویسند:
اصطلاح هیپنوز، بر تعامل میان دو نفر (یا یک فرد و یک گروه) دلالت دارد که طی آن، هیپنوتیزور با استفاده از ارتباط کلامی، سوژه را تشویق میکند تا از توجه به واقعیتِ موضوعات اطراف اجتناب نماید و بر تجربیات درونی مانند افکار، احساسات و تصویرسازیهای ذهنی تمرکز کند. همچنین هیپنوتیزور با هدایت سوژه در تصور برخی رویدادها و موقعیتها تغییراتی در حسها، ادراکات، احساسات، افکار و رفتارهای وی بهوجود میآورد (هیپ 2002).
با توجه به اینکه هیپنوز یک تجربۀ چندوجهی است و نظریههای فراوانی در مورد آن وجود دارند، تعریف فوق به جهت تلاش در ادغام دیدگاههای گوناگون و سعی در مقابله با باورهای نادرست متداول در بین مردم، قابل تمجید است.
برخی از باورهای غلط
همانطور که پیشتر بیان شد بهدلیل ویژگیهای منحصربهفرد هیپنوز و پدیدههای هیپنوتیزمی، ماهیت علمی آن تا مدتها در هالهای از ابهام بوده و بنابراین باورهای نادرست زیادی در ذهن هر دو گروهِ درمانگر و درمانجو شکل گرفتهاند. در اینجا بخشی از آنها را با هم بررسی میکنیم (سادوک 2005):
- آیا هیپنوتیزم نوعی خواب است؟ با توجه به روشهای سنتی و قدیمی القای هیپنوز که از تلقینات مکرر خستگی و خواب آلودگی استفاده میشد و سپس هیپنوتیزور با حالتی تحکمی به سوژه امر میکرد بخواب!، این باورِ غلط که هیپنوز نوعی خواب مصنوعی و یا خواب مغناطیسی است در ذهن مردم و حتی برخی درمانگران! شکل گرفت. درواقع طی هیپنوز، فرد به خواب نمیرود بلکه برعكس، هیپنوز حالتی از هشیاری توأم با توجه و تمرکز است. سوژه در این شرایط کاملاً بیدار است و این واقعیت با آزمایشات مختلف مانند مطالعۀ الکتروانسفالوگرام (نوار مغزی) به اثبات رسیده است.
- آیا هیپنوتیزم به فرد تحميل میشود؟ در نیمۀ دوم قرن هجدهم میلادی یک پزشک اطریشی به نام فرانتز آنتون مِسمِر از هیپنوز بهطور وسیعی برای مداوای بیماران استفاده کرد. البته در آن زمان واژۀ هیپنوز یا هیپنوتیزم وجود نداشت و این واژه بعدها توسط یک چشمپزشک به نام جیمز برِید وضع شد. اگرچه مسمر درمانگر ماهری بود ولی بهدلیل دانش محدود علوم اعصاب در آن زمان، از ماهیت علمی هیپنوتیزم بیاطلاع بود. مسمر هیپنوز را جریانی از انرژی مغناطیسی میدانست که از سوی درمانگر به سوژه منتقل میگردد و تصور میکرد هیپنوتیزم به شخص تحمیل میشود. درحالیکه امروزه میدانیم هيپنوتیزم عبارت است از فعال شدن ظرفيت و توانایی درونی سوژه برای تجربۀ يك وضعیت توجه متمركز. بنابراین نقش درمانگر فراهم نمودن فرصتی است كه طی آن سوژه بتواند با هدایت وی، ظرفيت هيپنوتيزمی خود را كشف و فعال سازد. بهعبارت دیگر هر تجربۀ هیپنوتیزمی، نوعی خودهیپنوتیزم است که سوژه آن را با هدایت هیپنوتیزور تجربه میکند.
- آیا فقط افراد ضعيف یا بیمار هيپنوتیزم میشوند؟ براساس مطالعات جديد مشخص شده است که هیپنوز حاصل فعالیت یک ذهن سالم است. بنابراین توانایی هیپنوتیزم شدن نه تنها نشانهای از بیماری نیست بلکه نویدبخش سلامت کلی روان و آمادگی شخص برای بهرهمندی از قابلیتهای فراوان ذهن در جهت افزایش کارایی و رفع نابسامانیهای گذرای روانی و عصبی است. امروزه معلوم شده که افراد باهوش و کسانی که تواناییهای ذهنی بالاتری دارند بهتر هیپنوتیزم میشوند (هاموند 1988).
- آیا هيپنوتیزم خطرناك است؟ در حالت هیپنوتیزمی، هيچ عنصری كه ذاتاً خطرناك باشد وجود ندارد. با این وجود، بهکارگیری هیپنوتیزم توسط یک هیپنوتیزورِ ناشی، میتواند برای فرد آسیبزا باشد. تاکنون هرگز کسی با هیپنوتیزم شدن توسط یک درمانگر ماهر و دارای صلاحيت، صدمۀ روانشناختی ندیده است. این تصورِ نادرست که شخصی پس از ورود به حالت هیپنوتیزمی ممکن است از آن خارج نشود، افسانهای بیش نیست، افسانهای که هرگز اتفاق نیفتاده و نخواهد افتاد.
- آیا هیپنوتیزم یک پدیدۀ جادویی است؟ هیپنوتیزم، نهتنها پدیدهای جادویی یا اسرارآمیز نیست بلکه شیوهای کاملاً طبیعی است که طی آن فرد با بهرهگیریِ بیشتر از تواناییهای خویش بر افکار، احساسات، هیجانات و رفتارهای خود کنترل بهتری مییابد. بنابر این باید بدانیم که هیپنوتیزم، ارتباطی به ماوراءالطبیعه و یا نیروهای فوقبشری ندارد بلکه قابلیتی است که از آغاز خلقت، ذهن توانمند بشر به آن مجهز بوده است.
- آیا هیپنوتیزم نوعی کنترل ذهن است؟ همانطور که گفته شد هر هیپنوتیزمی نوعی خودهیپنوتیزم است یعنی سوژه تحت هدایت درمانگر کاملاً بر خویش کنترل دارد. توسط هیپنوتیزم بالینی نمیتوان کسی را وادار به انجام عملی که دوست ندارد و یا اقرار به مطلبی که مایل به بیان آن نیست، نمود.
نظریههای درونفردی و میانفردی
اگرچه سالهاست که هیپنوز بهعنوان درمانی برای اختلالات پزشکی و روانشناختی مورد استفاده قرار میگیرد، اما هنوز نظریۀ جامعی از هیپنوز در دست نداریم. بهطور کلی اکثر نظریههای موجود را میتوان تحت عناوینی مانند نظریات حالتی و غیرحالتی State or Non-state Theories ، نظریههای درونفردی و بینِفردی یا نظریههای تکعاملی و چندعاملی طبقهبندی کرد. در واقع دو گروه کلی نظریات وجود دارند که هر کدام از دیدگاه خود به موضوع هیپنوز میپردازند: گروه اول تحت عنوان دیدگاه حالتی، درونفردی یا تکعاملی و گروه دوم دیدگاه غیرحالتی، بینِفردی یا چندعاملی (علاءالدین 2008).
نظریهپردازان گروه اول هیپنوز را حالتی از خلسه یا حالت تغییریافتهای از هشیاری مفهومسازی میدانند. در مقابل، نظریهپردازان گروه دوم که نظریهپردازان اجتماعی ـ شناختیsociocognitive نیز نامیده میشوند، تفسیری اجتماعی ـ روانشناختی از هیپنوز ارائه میدهند. این نظریهپردازان میگویند که هیچ نکتۀ منحصربهفردی در مورد هیپنوز وجود ندارد و معتقدند بسیاری از پدیدههای هیپنوتیزمی بدون القای خلسۀ هیپنوتیزمی نیز پدید میآیند. نظریههای درونفردی بر تجربۀ یک حالت خاص درونی در فردِ هیپنوزشده تأکید میکنند در حالی که مدلهای بینِفردی برای بافت اجتماعی و ابعاد ارتباطیِ تعامل هیپنوتیزمی، اهمیت بیشتری قائل میشوند. مدل تکعاملیِ هیپنوز بر اهمیت تأثیر یک متغیر واحد مانند تنآرامی یا انفکاک بر تجربۀ هیپنوتیزمی تأکید میکند. در حالی که رویکرد چندعاملی به نقشِ ترکیبیِ دستهای از نیروهای تعاملی (مانند باورها، تجربیات و انتظارات بیمار، درخواستهای بالینگر و غیره) اهمیت بیشتری میدهند.
اگرچه هیچیک از این نظریهها همۀ پدیدههای هیپنوتیزمی را بهطور کامل توضیح نمیدهند، اما بهطور حتم دیدگاههای گوناگون به درک ما از ماهیت هیپنوز وسعت میبخشند.
یاپکو براساس بازنگری نظریههای معاصر هیپنوتیزمی و بهویژه ارزیابی پیچیدگی و ماهیت چندوجهی هیپنوز به این نتیجه رسید که: “عملکرد شگفتآور ذهن بشر و بهویژه فرآیند هیپنوز بهقدری پیچیده است که بسیار بعید به نظر میرسد یک نظریه واحد قادر باشد ماهیت هیپنوز و پدیدههای هیپنوتیزمی را بهطور کامل تبیین نماید. با موضوعی به پیچیدگی هیپنوز، نارسایی یک نظریۀ واحد در توضیح طیف وسیع پاسخها و ابعاد گوناگون و بسیار متنوع تجربیات هیپنوتیزمی، کاملاً طبیعی بهنظر میرسد.” (یاپکو 2003)
اشپیگل نیز عقیدۀ مشابهی دارد و تأکید میکند که: “استفاده از نظریات چندوجهی بهمنظور درک شیوۀ منحصربهفرد تعامل ذهن ـ مغز ـ بدن Mind-Brain-Body Interactionیک ضرورت بهشمار میآید زیرا ما انسانها نه تنها متکی بر سیستمهای عصبی ـ زیستشناختی، بلکه همچنین مخلوقاتی اجتماعی هستیم که جهان را از طریق ارتباطات خارقالعادۀ ذهنی تجربه میکنیم. بیشک انتخاب یکی از این حوزهها بهعنوان تنها زمینۀ توضیح پدیدهها، نادرست است.”(اشپیگل 2005)
بالینگران (که دغدغۀ اصلیشان درمان است) خیلی در فکر وجود یا عدم وجود خلسۀ هیپنوتیزمی و ضرورت القای آن نیستند. از نظر بالینگران، مهمترین موضوع، فراهم نمودن زمینۀ مناسب بالینی و استفادۀ ماهرانه از منابع و تواناییهای سوژه و سایر متغیرهای موجود، در جهت بهبود نتایج درمانی است.
اغلب بالینگران به اختصاصی کردن هیپنوتراپی برای هر فرد یعنی فردیسازی Individualization تکنیکهای هیپنوتیزمی تأکید دارند (بندلر 1996). برای این کار میتوان مجموعهای از تکنیکها را که از هر دو مدل نظری منشعب شدهاند، بهکار گرفت. گلدن و همکاران این رویکرد را التقاطگرایی تکنیکی مینامند. در این رویکرد، بالینگر بهمنظور به حداکثر رساندن تأثیرات درمانی، بدون پذیرش ضروری خاستگاه نظری هر تکنیک، آزادانه تکنیکهایی را از رویکردهای درمانی متنوع بهکار میگیرد. در این زمینه، درمانگر به جای آنکه کورکورانه از دیدگاه نظری خاصی حمایت کند، بیشتر متوجه کارایی بالینی تکنیکها است.
در حالی که میپذیریم هنوز درک کاملی از ماهیت هیپنوز وجود ندارد، اما پدیدههای مختلف هیپنوتیزمی مؤید دخالت هر سه مؤلفۀ بیولوژیک، روانی و اجتماعی بر فرآیند هیپنوز است. بهعبارت دیگر هیپنوز نیز (مانند بسیاری دیگر از ویژگیهای بشر) یک پدیدۀ زیستی ـ روانی ـ اجتماعی محسوب میشود. انکار مدارک موجود و نسبت دادن تمام فرآیندهای هیپنوز صرفاً به ساختارهای روانشناختی نیز یک موضعگیری کاملاً غیرعلمی است. بیفایده خواهد بود اگر دانشمندانی با زمینههای نظری گوناگون، کاملاً جدا از یکدیگر کار کنند و به یافتههای یکدیگر بیاعتنا باشند. با مشارکت فعال دانشمندانی با دیدگاههای نظری مختلف میتوان مطالعۀ هیپنوز را یکپارچه نمود.
حالت تغییریافتۀ هشیاری
از آنجاییکه هیپنوز حالت خاصی از هشیاری محسوب میشود، لازم است توصیف مختصری در مورد حالتهای گوناگون هشیاری ذکر کنیم. لودویگ حالت تغییریافتۀ هشیاری را وضعیت تغییریافتهای از تجربیات شخصی و عملکرد روانشناختی سوژه تعریف میکند. القای هیپنوز، حالت ویژهای از هشیاری را ایجاد میکند که طی آن درک سوژه از تعامل با محیط خارج متفاوت از درک وی از تجربۀ درونی خود است.
تارت بهمنظور اجتناب از بحث پیرامون موضوع ویژه بودن یا نبودن حالت هیپنوتیزمی، حالتهای مختلف هشیاری را از دیدگاه بالینی به سه دسته تقسیم میکند: (الف) هشیاری پایه baseline State Of Consciousness (b-SOC)، (ب) حالتهای خاص هشیاری discrete States Of Consciousness (d-SOC) و (ج) حالت ویژهای از هشیاری تغییریافته discrete Altered State of Consciousness (d-ASC).
الف) هشیاری پایه، مشابهِ مفهوم خودِ منسجمCohesive Self است که اولین بار توسط کُهوت توصیف شده است. کهوت خودِ منسجم را بهعنوان یک واحد ذهنی و روانی تعریف میکند که دارای انسجام در مکان و استمرار در زمان است. هشیاری پایه پیوسته از طریق مواجهه و رویارویی با تنوع و تغییرات محیطی تثبیت میشود.
ب) تارت حالتهای خاص هشیاری را الگوها یا ترکیبات ویژه و پویایی از ساختارهای روانشناختی میداند. اگرچه اجزا و نظامهای فرعیِ ساختارهای روانشناختی در حالتهای خاص هشیاری (مانند بیداری معمولی، رویاپردازی و خواب) تغییراتی را نشان میدهند، اما ویژگیهای نظام کلی یا الگوی روانشناختی فرد یکسان باقی میمانند.
ج) از سوی دیگر حالت ویژۀ هشیاری تغییریافته (یا همان هیپنوز)، در واقع حالت متفاوتی از هشیاری پایه است. این حالت ویژه، از طریق بازسازی فرآیند هشیاری و ادراک واقعیت به گونهای متفاوت، موجب شکلگیری سیستم نوینی از هشیاری همراه ویژگیهای منحصربهفرد (تحت عنوان هیپنوز) میشود. بدین ترتیب، میتوان تجربیات هیپنوتیزمی را محصول بازسازی درونی نگرشها، ارزشها، انگیزهها و انتظارات فرد دانست. بهعبارت دیگر، هر تجربۀ هیپنوتیزمی یک تجربۀ کاملاً شخصی است که از الگوسازی مجدد منابع و شناختهای فرد، نشأت میگیرد.
مطالعۀ انواع پدیدههای مرتبط با هشیاری، پردازش ناخودآگاه و حالت تغییریافتۀ هشیاری، توجه دانشمندان علوم اعصاب را به خود جلب کرده است. گروزلیر معتقد است احتمال معرفی رویکردهای تازهای در فهم هیپنوز از طریق علوم اعصاب وجود دارد. کنسرسیوم پژوهشی حالتهای تغییریافتۀ هشیاری که در سال 1998 برای مطالعۀ روانزیستشناسی حالات تغییریافتۀ هشیاری در آلمان تشکیل شد و از جدیدترین روشهای علوم اعصابِ شناختی بهره میگیرد، تأثیر قابل توجهی بر مطالعۀ هیپنوز و هشیاری گذاشته است. گزارشی از یافتههای اولین پژوهش شش سالۀ این کنسرسیوم در بولتن روانشناسی منعکس شده است. این مقاله با بررسیهای روانشناختی و عصبزیستشناختی هشیاری نتیجه گرفت که تغییرات گذرا در پویایی مغز مانند انفصال و همچنین تغییرات در فرایندهای نوروشیمیایی و متابولیسمی مغز بر حالتهای گوناگون هشیاری تأثیر میگذارند.
براساس این مقاله، هیپنوز بر عملکردهای یکپارچۀ مغز تأثیر میگذارد و موجب تغییر در زیر ـ واحدهای مغزیِ مسئول تجربیات خودآگاه میشود. گروزلیر معتقد است که احیای مطالعۀ حالتهای تغییریافتۀ هشیاری در علوم اعصابِ شناختی، دیدگاههای نوینی را راجع به فهم آنها ارائه داده و بازبینی یک موضوع قدیمی را با روشی نو امکانپذیر نموده است.
مطالعات اخیر آشکار نمودهاند که انتظار یافتن یک الگوی فیزیولوژیکی منحصربهفرد از هیپنوز، غیرواقعبینانه خواهد بود (سیمپکینز 2010). از آنجاییکه القای هیپنوتیزمی و تولید تجربۀ خلسه یا هر یک از پدیدههای هیپنوتیزمی، مجموعهای از نیروهای چندعاملی و تعاملی را شامل میشود، بنابر این در سطوح گوناگون تجربۀ هیپنوتیزمی، بخشهای مختلف مغز فعال یا غیرفعال میگردند. بهعبارت دیگر، تغییرات نوروسایکوفیزیولوژیک هیپنوز به ماهیت کیفیت القای هیپنوز و انواع تلقینات و تصویرسازیهای بهکار رفته بستگی دارند.
نوروسایکوفيزيولوژی هيپنوز
طی سالهای اخیر، به پیشرفتهای زیادی در زمینۀ درک اساس عصبشناختی هیپنوز نایل شدهایم. اگرچه هنوز الگوی خاصی از تغییرات اختصاصی فعالیت مغز در هیپنوز (مانند آنچه در مورد خواب وجود دارد) یافت نشده، مدارک زیادی نشاندهندۀ دخالت سیستم توجهی قدامی Anterior Attentional System و بهویژه شکنج حلقوی قدامی Anterior Cingulate Gyrus (ACG)در هیپنوز است (سادوک 2007) تغییرات هیپنوتیزمیِ ادراک، موجب تغییر فعالیت الکتریکی و جریان خون قشر مغز در مناطق مربوطه میگردد. در این قسمت با مروری بر نوروفیزیولوژی هیپنوز، یافتههای بهدست آمده از روشهای مختلف مطالعۀ مغز مانند ثبت امواج الکتریکی مغز (الکتروانسفالوگرافی) Electroencephalography (EEG)، پتانسیل وابستهبهرویداد Event-Related Potential (ERP)، تصویربرداری مغز (شامل توموگرافی انتشار پوزیترونPET و ام.آر.آیِ عملکردیfMRI و عصبرسانهها (نوروترانسمیترها) Neurotransmitters مورد بررسی قرار میگیرند.
دشواریِ افتراق بین اثرات فیزیولوژیک Neutral Hypnosis هیپنوز خنثی [1] و تغییرات ناشی از تلقینات هیپنوتیزمی، از محدودیتهای موجود در مطالعۀ فیزیولوژیک هیپنوز محسوب میشود (پرایس 2004).
بهکارگیری تلقینات هیپنوتیزمی مختلف در قالب عباراتی مانند “شما لحظهبهلحظه ریلکس و ریلکستر میشوید”، “توجه خود را روی … متمرکز کنید”، “تنفس شما آرام و آرامتر میشود” و یا “اجازه دهید تا تصویر صحنهای خوشایند در ذهنتان مجسم شود” میتوانند تغییرات فیزیولوژیک قابلملاحظهای در مغز سوژه ایجاد کنند. بنا بر این بدون در نظر گرفتن کامل تکتک کلمات بهکار رفته در جملات تلقینی، مطالعۀ دقیق اثرات فیزیولوژیک هیپنوز غیرممکن خواهد بود.
بررسی امواج مغزی، وجود الگویی اختصاصی از تغییرات الکتروانسفالوگرافیک هیپنوز را رد میکنند. فعالیت امواج تتا (4-8هرتز) طی حالت هیپنوتیزمی در کسانی که هیپنوتیزمپذیری بالاتری دارند، افزایش مییابد. با این وجود نوع و مکان این امواج بیش از فعالیتشان اهمیت دارد. افزایش فعالیت امواج تتا در بخشهای خلفی سر، بیش از آنکه بیانگر پاسخ هیپنوتیزمی سوژه باشد، نشاندهندۀ وجود تنآرامی است. با این حال میتوان در سوژههای تحت هیپنوز با تلقینات تنآرامی چنین امواجی را در نواحی خلفی ایجاد نمود. فعالیت امواج تتا در بخشهای قدامی سر، نشانۀ فعالیت سیستمهای توجهی مغز و پردازش شناختی متناسب با تلقینات ارائه شده است. از سوی دیگر فرکانس امواج تتا، نشانهای برای افتراق تصویرسازیهای ذهنی و پاسخهای غیرارادی سوژههای با هیپنوتیزمپذیری بالا از پاسخهای ارادی کمهیپنوتیزمپذیرها است.
اگرچه در کسانی که هیپنوتیزمپذیری بالایی دارند گاهی طی حالت هیپنوتیزمی شاهد افزایش فعالیت امواج آلفا (8-12هرتز) هستیم، ولی این یافتۀ کم اهمیت (که زمانی توجه زیادی را به خود جلب کرده بود)، همیشه دیده نمیشود. در سوژههای بسیار هیپنوتیزمپذیر (چه در حالت هیپنوتیزمی باشند و چه خارج از آن)، به هنگام برانگیختگی هیجانی، فعالیت امواج پُرفرکانس گاما (30-60 هرتز) افزایش مییابد. در مجموع مطالعات الکتروانسفالوگرافیک بهخوبی نشان میدهند که هیپنوز، خواب نیست و هیچ شباهت الکتروفیزیولوژیک بین هیپنوز و خواب وجود ندارد (سادوک 2009).
از سوی دیگر اگرچه هیچ الگوی اختصاصی الکتروانسفالوگرافیک برای هیپنوز وجود ندارد، میتوان با تلقینات خاص هیپنوتیزمی الگوهای اختصاصی امواج مغزی را در حالتهایی نظیر چرخش چشم، تنآرامی هیپنوتیزمی، تصویرسازیهای ذهنی و توجه متمرکز ایجاد نمود.
مطالعات انجامشده توسط تکنیکهای تصویربرداری عملکردی مغز مانند توموگرافی انتشار پوزیترون و ام. آر. آی عملکردی، تفاوتهای مهمی را بین عملکرد مغز سوژههای با هیپنوتیزمپذیری بالا و پایین نشان دادهاند. بنا بر این بهنظر میرسد هیپنوتیزمپذیری بالا، ویژگیِ منحصربهفردی از ذهن میباشد. القای هیپنوز موجب تغییر فعالیت بخشهایی از مغز که در فرآیند تنظیم هشیاری دخیلاند، میگردد. هلن کرافورد و همکاران معتقدند کسانی که هیپنوتیزمپذیری بالاتری دارند از سیستمهای کنترلِ اجرایی و سیستمهای توجهی نظارتیِ کارآمدتری برخوردارند. درحالیکه همین سیستمهای توجهی در کسانی که هیپنوتیزمپذیری پایینتری دارند فعالیت کمتری را نشان میدهند. با این وجود میدانیم که فعالیت و مهار نواحی ویژۀ مغز در خلال هیپنوز کاملاً وابسته به تلقینات هیپنوتیزمی ارائه شده است. بهعبارت دیگر اگرچه هیپنوز واجد هیچگونه الگوی تحریکی ـ مهاری اختصاصی در فعالیت مغز نیست، ولی بر اساس تکنیک القای بهکار رفته و یا تلقینات خاص ارائهشده، الگوهای عصبی ـ شناختی ویژهای در تصویربرداریهای مغز مشاهده میشوند.
تلقینات هیپنوتیزمی با تأثیر بر شبکههای مغزیِ مسؤول توجه اجرایی، جهتیابی و هشیاری، الگوهای خاص تحریکی ـ مهاری را در جریان فرآیند القای هیپنوز ایجاد مینماید. امیر راز با استفاده از تصاویر ام. آر. آی عملکردی مغز، فعال شدن این سه شبکۀ توجهی در جریان هیپنوز را بهخوبی نشان داده است.
آرامش ذهنی که در ابتدای هیپنوز حادث میشود (در مقایسه با خوابآلودگی غیرهیپنوتیزمی)، با کاهش فعالیت پوشش مزانسفالی ساقۀ مغز، تالاموس و شکنج حلقوی قدامی Anterior Cingulate Cortex (ACC) همراه است. درحالیکه تمرکز ذهنی ناشی از القای حالت هیپنوتیزمی، موجب افزایش فعالیت ساقۀ مغز، تالاموس و شکنج حلقوی قدامی میگردد. علاوه بر این با تمرکز هیپنوتیزمی فعالیت نواحی آهیانهای مغز کاهش مییابد که بهنوبۀ خود موجب کاهش آگاهی زمینهای، تحریف زمان، کاهش درک فضایی و سردرگمی در هویت فردی سوژه میشود.
به عقیدۀ جان گروزلیر القای هیپنوز، تشویق سوژه به ایفای مجموعهای از نقشها نیست، بلکه شامل یک جریان منطقی از تغییرات نوروفیزیولوژیک است (پرایس 2004). در ابتدای فرآیند القا، با تمرکز ارادی سوژه به حرفها یا حرکات هیپنوتیزور، فعالیت مکانیسمهای توجهی قدامی نیمکرۀ چپ افزایش مییابد. سپس با قرارگرفتن سوژه در وضعیت هیپنوتیزمی، عملکرد برخی از این مکانیسمها بهطور انتخابی مهار میشوند و ویژگیهای اصلی حالت هیپنوتیزمی یعنی خودکار و غیرارادی بودن پاسخهای تلقینی به وقوع میپیوندند. گروزلیر میگوید مجموعۀ این کاهشها و افزایشهای انتخابی فعالیت بخشهای مختلف مغز، جزء انفکاکی هیپنوز را نیز توجیه مینماید. بهطور کلی، شواهد نشان میدهند که بخشهای پیشانی و آهیانهای مغز و بهویژه شکنج حلقوی قدامی نقش مهمی در بروز پاسخها و پدیدههای هیپنوتیزمی ایفا میکنند.
کسانی که هیپنوتیزمپذیری بالایی دارند (در مقایسه با کمهیپنوتیزمپذیرها)، توانایی بیشتری در ایجاد و حفظ توجه انتخابی دارند. این گروه بهتر از دیگران قادرند بر روی موضوع مورد نظرشان متمرکز شوند و این تمرکز را برای مدت مناسبی حفظ کنند (کروگر 2008). از سوی دیگر این ظرفیت را نیز دارند که محرکهای نامرتبط را نادیده بگیرند. به عبارت دیگر هیپنوتیزمپذیری بالا نشاندهندۀ توانایی فرد در هر دو حیطۀ توجه متمرکز و عدمتوجه انتخابی است.
سیستمهای توجهی قدامی مغز، هم در تسهیل و هم در مهار پاسخهای حرکتی (متناسب با نوع تلقینات ارائهشده) نقش دارند. مطالعات تصویربرداری عملکردی مغز نشان دادهاند که الگوی تغییر فعالیت مغز در کسانی که دچار فلج حرکتیِ تبدیلی Motor Conversion Paralysis هستند مشابه تغییرات فعالیت مغز در سوژههای سالمی است که تحت تأثیر تلقینات هیپنوتیزمی فلج موقت مهار حرکتی قرار گرفتهاند. عمدهترین این تغییرات عبارتاند از افزایش فعالیت شکنج حلقوی قدامی و قشر حدقهای ـ پیشانی در نیمکرۀ راست، همراه مهار فعالیت قشر حرکتی اولیه. الگوی تغییر فعالیت مغز در سوژههای با هیپنوتیزمپذیری بالا، هنگامی که به آنها تلقین فلج حرکتی یک اندام ارائه میشود متفاوت از زمانی است که تلقین شبیهسازی فلج همان اندام ارائه میگردد. در واقع وقتی به این سوژهها گفته شد وانمود کنند همان اندامشان فلج است، الگوی تغییرات فعالیت مغز متفاوت از دریافت تلقینات فلجی بود. این یافته، تفاوت نوروفیزیولوژیک بین پاسخ هیپنوتیزمی و ایفای نقش را تأیید میکند.
امير راز و همكاران نشان دادند كه سوژههای هيپنوزشده، بهخوبی قادرند اثر تداخلی Stroop test تست استروپ [2]را (از طریق افزایش فعالیت شکنج حلقوی قدامی) خنثی كنند. در این تست به سوژه تصاویری از یک سری کلمات به رنگهای مختلف نشان میدهند و فرد باید نام رنگی را که هر کلمه به آن رنگ نوشته شده است بیان دارد. بهطور معمول وقتی این کلمات نام رنگهایی هستند که به رنگ دیگری نوشته شدهاند، سرعت پاسخ پایین میآید و زمان واکنش طولانی میشود. بر اساس این مطالعه، میتوان با تلقینات هیپنوتیزمی در مورد نادیدهگرفتن اثر تداخلی نام رنگها، باعث افزایش معنیدارِ پاسخهای درست و نیز سرعت بیشتر پاسخگویی شد.
زمانی که به سوژههای با هیپنوتیزمپذیری بالا، تلقیناتی برای ایجاد توهم شنواییِ گوشکردن به صدای یک پیام ضبطشده داده میشود فعالیت شکنج حلقوی قدامی راست (درست همانند زمانی که بهطور واقعی به آن صدا گوش دهند) افزایش مییابد. این افزایش فعالیت هیپنوتیزمی مغز مشابه عملکرد همین بخش هنگام توهم شنوایی در یک بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی است. در حالیکه وقتی به سوژهها تلقیناتی برای تجسم شنیدن صدا ارائه میشود این قسمت مغز فعال نمیگردد. بنا بر این فعالیت مغز در توهمات شنواییِ هیپنوتیزمی همانند ادراک سوژه هنگام شنیدن واقعی صدا تغییر مییابد و با فعالیت مغز هنگام تصور فرد برای شنیدن صدا در غیر حالتِ هیپنوتیزمی، متفاوت است.
مطالعات تصویربرداری عملکردی مغز همچنان نشان میدهند که وقتی به سوژۀ دارای هیپنوتیزمپذیری بالا تصویر سیاه و سفیدی نشان داده شود و همزمان تلقیناتی در جهت ایجاد توهمات بیناییِ رنگی ارائه میگردد، علیرغم رنگی نبودن تصویر، قسمتهای مسؤول ادراک رنگ (یعنی بخشهای زبانی Lingual و مخروطیشکل Fusiform) در مغز فعال میشوند. یعنی فعالیت مغز در توهمات بیناییِ هیپنوتیزمی، مشابه ادراک سوژه هنگام مشاهدۀ واقعی تصویر تغییر مییابد و با فعالیت مغز هنگام تصور فرد برای دیدن در غیر حالتِ هیپنوتیزمی، متفاوت است.
بهنظر میآید تفاوت توانایی افراد با هیپنوتیزمپذیری بالا در کنترل درد نسبت به کسانی که هیپنوتیزمپذیری پایینی دارند، نه تنها عملکردی بلکه همچنین ساختاری است. اندازۀ جسم پینهای Corpus Callosum در سوژههای بسیار هیپنوتیزمپذیر (که توانایی کنترل مناسب درد را دارند)، بزرگتر از افراد کمهیپنوتیزمپذیر است (سادوک 2009).
در جریان هیپنوز، مهار انتخابی سیستمهای توجهی قدامی (بهطور عمومی) و تغییر فعالیت شکنج حلقوی قدامی (بهطور ویژه)، شکلگیری انواع مختلف پدیدههای هیپنوتیزمی را در پاسخ به تلقینات کلامی توجیه میکنند. بنا بر این افزایش و کاهش فعالیت بخشهای مختلف سیستمهای توجهی فوق مسؤول پدیدههایی نظیر کاهش کلی توانایی سوژه در افتراق بین واقعیت و خیال، توجه متمرکز کانونی و عدم توجه به محرکهای محیطیِ نامرتبط، تنآرامی هیپنوتیزمی، بیدردی هیپنوتیزمی، مهار انتخابی اثر تداخلات رقابتی در پاسخهای سوژه (مانند تأثیر تلقینات هیپنوتیزمی بر نتایج تست استروپ و یا ایجاد ناشنوایی و نابینایی انتخابی)، تولید توهمهای مثبت، یادآوری انتخابی خاطرات شخصی، کاهش خطاهای حافظه در برخی سوژهها، فراخوان حالتهای شدید هیجانی با استفاده از تلقینات هیپنوتیزمی، و ماهیت ظاهراً غیرارادی پاسخهای هیپنوتیزمی میباشند.
کاربردهای هیپنوز
امروزه هیپنوز بهعنوان یک ابزار درمانی مؤثر در شاخههای مختلف پزشکی، دندانپزشکی و روانشناسی کاربردهای گستردهای دارد. این کاربردها محدود به آثار روانشناختی هیپنوز نمیشوند بلکه اثرات فراوانِ فیزیولوژیک آن که از پشتوانۀ پژوهشی قدرتمندی نیز برخوردارند از دلایل مهم بهکارگیری این روش میباشند. البته همانطور که اشاره شد هیپنوز هم مانند هر تکنیک درمانی دیگر، محدودیتهایی دارد و نمیتوان از آن انتظار معجزه داشت (کو اِ دبلیو 1995). درواقع هیپنوز یک تکنیک درمانی است و بهتنهایی درمان محسوب نمیشود. بهعبارت دیگر اگرچه حتی القای هیپنوزِ خنثی (یعنی هیپنوز بدون استفاده از تلقینات خاص) نیز اثرات آرامبخش و مفیدی دارد، درمانگر باید هیپنوز را بهعنوان یک تکنیک مؤثر برای پیادهسازی و تقویت راهبردهای درمانیِ از پیش طراحیشده، به کار گیرد (شهیدی 1375).
بهطور معمول انسان تنها از 5 تا 10 درصد توان ذهنی خود استفاده میکند و هیپنوز، حالت متمرکزی از توجه است که به ما امکان میدهد از توانایی و قدرت ذهن خود، بهرۀ بیشتر و بهتری ببریم. شاید شما هم مثل من در کودکی گاهی با استفاده از یک عدسی، نور خورشید را روی ورقهای از کاغذ متمرکز کرده باشید. بهطور معمول حرارت خورشید همه جا پخش میشود و قادر به سوزاندن ورقۀ کاغذ نیست ولی زمانی که ما این نور را توسط عدسی بر نقطهای از کاغذ متمرکز میکنیم حرارت زیادی تولید میشود؛ آنقدر زیاد که حتی میتواند کاغذ را بسوزاند. درواقع ذهن ما نیز دارای انرژیهای فراوانی است که قادرند کارهای بزرگی انجام دهند و تنها مانع موجود، پراکندگی و عدم تمرکز این انرژیهاست. با این تعبیر، هیپنوز را میتوان نوعی عدسی روانشناختی دانست که با متمرکز نمودن نیروهای ذهن، بالاترین بهرهوری را ایجاد میکند (شهیدی 1391).
طی نیم قرن گذشته، سودمندی هیپنوتیزم پزشکی بهعنوان روشی علمی و مؤثر در مداوای مشکلات و بیماریهای مختلف در حوزههای پزشکی، روانپزشکی و دندانپزشکی توسط مجامع معتبر پزشکی به اثبات رسیده است (اشپیگل 2004). چنانچه از تکنیکهای مناسب برای هر سن استفاده شود، تکنیکهای هیپنوتراپی میتوانند موجب تقویت قابل توجه اثرات درمانی گردند.(وینر 2004) برای این کار لازم است بر اساس رشد شناختی هر کودک، واقعیت هیپنوز به زبانی قابل درک برای وی تبیین شود (الکینز (شهیدی) 1378). درمان برخی اختلالات روانشناختی نظیر انواع ترسهای دوران کودکی، اختلال اضطراب جدایی، شبادراری، برخی اختلالات رفتاری و بعضی از انواع لکنت زبان تنها بخشی از کاربردهای هیپنوز کودکان است (کوهن و اولنس 2011). در حوزۀ طب نیز هیپنوز کودکان با کنترل درد، تقویت همکاری کودک در روشهای تشخیصی و درمانی تهاجمی، ترمیم بافت پس از سوختگی و غیره میتواند بسیار مفید باشد (هادسون 2004). از کاربردهای فراوان هیپنوز در بزرگسالان میتوان به افزایش اعتمادبهنفس (باتینو و سوث 2005)؛ تقویت انگیزه و پشتکار برای رسیدن به اهداف؛ تقویت کارآیی ورزشی و تسریع و تسهیل ترمیم بافت پس از آسیبدیدگی (ترامونتانا 2011)؛ افزایش تمرکز و تقویت حافظه (بودِن 1991)؛ اصلاح عادات ناپسند (مثل ناخن جویدن)؛ ترک سیگار؛ رفع اضطرابها مثل اضطراب امتحان، اضطراب حضور در جمع و یا دلشورهها و تشویشهای بیدلیل (شهیدی 1375)؛ کاهش استرسها یا فشارهای روانیِ شغلی، خانوادگی، مالی، تحصیلی، اجتماعی و غیره (بِک و امری 2005)؛ درمان انواع ترسهای غیرطبیعی یا فوبیها (مانند ترس از ارتفاع، پرواز، آسانسور، محیطهای بسته، حیوانات و غیره) (بودِن 1991)؛ ترس از درمانهای دندانپزشکی (هیپ 2002)؛ درمان اختلال پانیک (دِر و لوینگتون 1990)؛ کنترل دردهای حاد و مزمن (مثل کمردرد، سردرد و انواع دردهای جسمی یا عصبی) (بانیان و کین 2001)؛ کمک به بهبود کیفیت زندگی بیماران مبتلا به انواع بدخیمیها (اشپیگل 2000)؛ درمان اختلالات جنسی مانند ناتوانی جنسی، انزال زودرس، واژینیسموس و سردمزاجی (علاءالدین 2008)؛ کنترل عوارض بارداری مانند ویار حاملگی؛ درمان سندرُم پیش از قاعدگی در خانمها (پی.ام.اس.) که معمولاً همراه درد، اختلالات خُلقی، پرخاشگری، افزایش وزن و پرخوری عصبی است (هاموند 1988)؛ درمان اختلالات خوردن مثل بیاشتهایی عصبی، پرخوری عصبی و چاقی (هیپ 2002)؛ کنترل بیماری رودۀ تحریکپذیر (آی.بی.اس.) (هیپ 2002)؛ درمان افسردگیهای خفیف تا متوسط (علاءالدین 2008) و بهطور کلی مداوای طیف وسیعی از اختلالات جسمی و روانی اشاره نمود.
با توجه به این واقعیت که هر تجربۀ هیپنوز نوعی خودهیپنوتیزم است، افراد میتوانند با هدایت درمانگر خویش و یا با شرکت در دورههای آموزش خودهیپنوتیزم، این تکنیک قدرتمند و مؤثر را فرا بگیرند. بدین ترتیب نه تنها قادرند بر مشکل حالِ حاضر خود غلبه کنند بلکه میتوانند از خودهیپنوتیزم در جهت بهبود کیفیت زندگی، افزایش اعتمادبهنفس، حفظ آرامش عمومی و پیشگیری از ابتلا به بیماریهای روانتنی نیز استفاده کنند.
در حال حاضر هیپنوتراپی نه بهعنوان طب مکمل یا جایگزین بلکه بهعنوان بخشی از بطن دانش پزشکی مورد تأیید مراکز معتبر علمی و دانشگاهی است و در کشورهای پیشرفته، قسمتی از برنامۀ روتین آموزش دانشجویان پزشکی میباشد. در کشور ما نیز انجمن علمی هیپنوتیزم بالینی ایران زیر نظر وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و با نظارت سازمان نظام پزشکی، تنها مرجع قانونی و معتبر علمی است که پزشکان، دندانپزشکان، پیراپزشکان و روانشناسان علاقمند را تحت آموزشهای لازم قرار میدهد و مدرک معتبر هیپنوتیزم بالینی (مورد تأیید وزارت بهداشت) صادر مینماید. تمامی همکارانی که این دوره را با موفقیت طی و مدرک آن را دریافت نمایند، دارای صلاحیت علمی و عملی کافی برای هیپنوتراپی میباشند و مردم میتوانند با آسودگی خاطر به آنها مراجعه نمایند.
[1] هیپنوزِ خنثی عبارت است از القای وضعیت هیپنوتیزمی، بدون بهکارگیری تلقینات درمانی
[2] در این تست اسامی برخی رنگها را که هر کدام به رنگ دیگری نوشته شده به شخص نشان میدهیم و از وی میخواهیم صرف نظر از مفهوم کلمه (که خود نام یک رنگ دیگر است) رنگی را که کلمه با آن نوشته شده، بیان کند
.
References
- Alladin A.: “Cognitive Hypnotherapy”. John Willey & Sons Ltd, UK, 2008
- Alladin A.: “Hypnotherapy Explained”. Radcliffe Publishing Ltd, UK, 2008
- Bandler R., Grinder J.: “Patterns of the Hypnotic Techniques of Milton H. Erickson, M.D”. Grinder, De Lozier & Associates, 1996
- Banyan C.D, Kein G.F.: “Hypnosis and Hypnotherapy: Basic to Advanced Techniques for the Professionals”. Abbot Pub. House, 2001
- Battino R., South T.L.: “Ericksonian Approaches: A Comprehensive Manual”. 2nd ed., Crown House, UK, 2005
- Beck A.T., Emery G.: “Anxiety Disorders and Phobias: A Cognitive Perspective”. 2nd ed., Basic Books, USA, 2005
- Bodden J.L.: “Accessing State-Bound Memories in the Treatment of Phobias: Two Case Studies”. Am J of Clinical Hypnosis, 34: 24-28, 1991
- Coe W.C.: “Expectations and Sequels to Hypnosis: Initial Findings”. Am J of Clinical Hypnosis, 38: 1-6, 1995
- Crasilneck H.B., Hall J.A.: “Clinical Hypnosis, Principles and Practice”. 2nd ed., Allyn & Bacon, USA, 1989
- Der D.F., Lewington P. “Rational Self-Directed Hypnotherapy: a Treatment for Panic Attack”. Am J of Clinical Hypnosis, 32: (کروگر 2008)0-(کروگر 2008)7, 1990
- Frischholz E.J., et al: “Psychopathology, Hypnotizability and Dissociation”. Am J of Psychiatry, 149, 11: Nov. 1992
- Havens R.A.: “Hypnotherapy Scripts”. 2nd ed., Routledge Publication, 2002
- Heap M., Arvanid K.K.: “Hartland’s Medical and Dental Hypnosis”. 4th ed., Churchill Livingstone, USA, 2002
- Hudson L.: “Scripts & Strategies in Hypnotherapy with Children”. Crown House Publishing Limited, UK, 2009
- Kohen D.P., Olness K.: “Hypnosis and Hypnotherapy with Children”. 4th ed., Routledge Publication, USA, 2011
- Kroger W.S., “Clinical and Experimental Hypnosis in Medicine, Dentistry, and Psychology”. Revised 2nd ed., Lippincott Williams & Wilkins Company, USA, 2008
- Price D.D., Bushnell M.C.: “Psychological Methods of Pain Control: Basic Science and Clinical Perspectives”. IASP Press, USA, 2004
- Sadock B.J., Sadock V.A.: “Kaplan & Sadock’s Comprehensive Textbook of Psychiatry”. Vol. 2, 8th ed., Lippincott Williams & Wilkins, USA, 2005
- Sadock B.J., Sadock V.A.: “Kaplan & Sadock’s Comprehensive Textbook of Psychiatry”. Vol. 3, 9th ed., Lippincott Williams & Wilkins, USA, 2009
- Sadock B.J., Sadock V.A.: “Kaplan and Sadock’s Synopsis of Psychiatry: Behavioral Sciences/Clinical Psychiatry”. 10th ed., Lippincott Williams & Wilkins, USA, 2007
- Simpkins C.A., Simpkins A. M.: “Neuro-Hypnosis”. W.W. Norton & Company, Inc., UK, 2010
- Spiegel D., Classen C.: “Group Therapy for Cancer Patients: A Research-Based Handbook of Psychosocial Care”. Basic Books, USA, 2000.
- Spiegel H., Spiegel D.: “Trance and treatment: Clinical Uses of Hypnosis”. 2nd ed., American Psychiatric Press, USA, 2004.
- Tramontana J.: “Sports Hypnosis in Practice”. Crown House Publishing Limited, UK, 2011
- Wiener J.M., Dulcan M.K.: “Textbook of Child and Adolescent Psychiatry”. 3rd ed., USA, American Psychiatric Pub, 2004
- Yapko M.D.: “Trancework: An Introduction to the Practice of Clinical Hypnosis”. 3rd ed., Routledge, USA, 2003
- اِلکینز، گَری رِی: ”دکترِ من، هیپنوتیزم میکند“. ترجمۀ دکتر عنایتالّه شهیدی. تهران: مؤلف، 1387
- شهیدی، عنایتالّه: ”هیپنوتیزم علمی نوین“. فصلنامۀ علمیِ رویش روانشناسی. شماره اول: 58-39 تهران: 1391.
- شهیدی، عنایتالّه: ”هیپنوتراپیِ اختلالات اضطرابی“. پایاننامۀ درجۀ دکترای پزشکی. استاد راهنما: دکتر سیدعلی احمدی ابهری. تهران: 1375.
- هاموند، کورایدون: ”راهنمای تلقینات و استعارات هیپنوتیزمی“. ترجمۀ پژوهشکده پردازش هوشمند علائم. تهران: مؤسسه فرهنگی هنری پردازش هوشمند علائم، 1384.