پزشکی نوین در حال حاضر با یک بحران مهم روبروست. این بحران از شکافی بین دو جنبه اصلی پزشکی ناشی میشود: جنبه فنی-علمی و جنبه انسانی، که شامل ابعاد روانشناختی، عاطفی، وجودی و غیره است. اغلب، پزشکی نوین تمایل دارد بر جنبه فنی-علمی بیشتر از جنبه انسانی تأکید کند.
یک راه حل بظاهر ساده برای این شکاف، پذیرش یک مدل جامع «همه جوانب در نظر گرفته شده» است. رویکردهایی مانند مدل سازمان بهداشت جهانی (WHO) با هدف فراگیر بودن، عوامل بیولوژیکی، روانشناختی، اجتماعی و معنوی را در نظر میگیرند. منابع چندین مزیت این رویکرد کلنگر را برجسته میکنند:
- کلنگری: به کل فرد نگاه میکند، نه صرفاً علائم مجزا.
- آگاهی از سطوح: سطوح مختلف تجربه انسانی را در نظر میگیرد.
- فراگیری دیدگاههای متنوع: تلاش میکند دیدگاههای مختلفی را در مورد سلامت و بیماری ادغام کند.
- مقابله با تقلیلگرایی: از این ایده که مشکلات بالینی میتوانند صرفاً از طریق یک پارادایم تقلیلگرایانه درک شوند، فاصله میگیرد.
با این حال، منابع استدلال میکنند که با وجود این مزایای درک شده، ایده اینکه هر مدل «همه جوانب در نظر گرفته شدهای» واقعاً در عمل کارآمد است، مشکلساز است. اینجاست که مفهوم «توهم همه جوانب در نظر گرفته شده» مطرح میشود.
یکی از انتقادات اصلی این است که همین فراگیری این مدل میتواند به رویکردی منجر شود که به عنوان غیرعلمی، «مبهم» (fluffy) و التقاطی توصیف میشود، جایی که احساس میشود همه دیدگاهها اعتبار یکسان و بدون نقدی دریافت میکنند.
از منظر نظری، این مدل میتواند گیجکننده و پیچیده باشد. تعریف دقیق اصطلاحات مورد استفاده (مانند رفاه روانشناختی، اجتماعی، معنوی) و تعیین مرزهای روشن و درک روابط متقابل پیچیده بین آنها بخصوص دشوار میشود.
در سطح عملی، این مدل برای کار بالینی بسیار فراگیر دیده میشود. پزشکی که سعی در پذیرش چنین رویکرد گستردهای دارد، در معرض خطر از دست دادن مرزهای روشن در مورد دانش و تخصص خود است. در حالی که ایده عملی بودن یک مدل «همه جوانب در نظر گرفته شده» ممکن است در ابتدا قوی به نظر برسد (موردی بدیهی)، منابع نشان میدهند که این واقعیت نیست.
علاوه بر این، اعمال تعریفی از سلامت به عنوان «حالتی از رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی» میتواند منجر به پزشکی شدن تقریباً همه جنبههای زندگی شود و به طور بالقوه اینطور به نظر برسد که برای هیچکس امکانپذیر نیست که هرگز به طور واقعی سالم باشد. ارائه دهندگان مراقبتهای بهداشتی، با پذیرش این دیدگاه گسترده، ممکن است وسوسه شوند ایدههای خود را به بیماران تحمیل کنند، به جای اینکه صادقانه بینشهای خود بیمار را تسهیل کنند. منابع همچنین اشاره میکنند که این مدل این واقعیت را نادیده میگیرد که بخشی از یک تیم مراقبت بهداشتی بودن شامل یک وظیفه دوگانه است: ترکیب مهارتها و تواناییهای بسیار تخصصی با مشارکت فعال در دنیای زندگی مشترک.
توهم «همه جوانب در نظر گرفته شده» ریشه در این ایده دارد که بعد انسانی صرفاً مکمل بعد فنی-علمی است، که نشان میدهد این رویکرد نمیتواند تعادل واقعی بین این دو را حفظ کند. دستیابی به این تعادل نیازمند پرداختن به مسائل عمیقتر و زیربنایی در چندین سطح است:
- مسائل معرفتشناختی: معرفتشناسی غالب در پزشکی نوین اغلب فرض میکند که دانش به دست آمده از برخوردهای بینانسانی صرفاً به دانش فنی-علمی در عمل پزشکی اضافه میشود. این دیدگاه بسیار دور از این ایده است که ساخت دانش فنی-علمی و انسانی به طور صمیمی در هم تنیده و دائماً در حال تعامل هستند.
- مسائل آموزشی: در سطح آموزشی، تأکید شدیدی بر جنبه فنی-علمی وجود دارد. این امر در الزامات دوره کارشناسی برای ورود به دانشکده پزشکی منعکس میشود که عموماً فاقد الزامات علوم انسانی هستند، و همچنین در برنامههای درسی دانشکدههای پزشکی که تقریباً به طور انحصاری بر جنبه فنی-علمی تمرکز کردهاند و تا حد زیادی جنبه انسانی را نادیده گرفتهاند.
- مسائل سازمانی: عدم تعادل در ساختار سیستم مراقبتهای بهداشتی نیز آشکار است. سیستمهای مراقبتهای بهداشتی اولیه و ثانویه اغلب بر اساس تخصص پزشکی علمیمحور بنا شدهاند. مراقبت کافی نیازمند تأکید یکسان بر هر دو بعد است، بسته به اینکه مراقبت در کجای سیستم ارائه میشود.
صرفاً تعیین مرزها، پرداختن به مسائل خاص، تصمیمگیری یا تعیین اهداف برای ایجاد تعادل بین این دو بعد حیاتی کافی نیست. منابع بر نیاز مستمر تیم مراقبت بهداشتی برای حفظ ارتباط با یکدیگر و با جامعه به طور کلی تأکید میکنند. این تعامل مداوم برای درک آنچه باید انجام شود و چه کسی بهترین موقعیت را برای انجام آن دارد، حیاتی است، و فراتر از توهم درک شده از مدل «همه جوانب در نظر گرفته شده» به عنوان یک راه حل کامل میرود.