صفحه اصلی / اسلایدر / روان‌تن‌شناسی: از جنگ داروینی تا عشق پیرسی

روان‌تن‌شناسی: از جنگ داروینی تا عشق پیرسی

نویسنده: فرزاد گلی

برگردان: سپیده معتمدی

یافته‌های اخیر به خصوص در حوزۀ نوروساینس ما را به جهتی سوق می‌دهد که بازبینی‌ای نسبت به فرگشت داشته باشیم. به نظر می‌آید به یک مدل پیچیده‌تر فرگشت نیاز داشته باشیم. استیلای کلان‌الگوی داروینی، جهش‌های کور و انتخاب طبیعی، نابهنجاری‌های مشاهده شده در طبیعت را تبیین نمی‌کند. امروز در مورد شناخت سلول و جهش سازگارانه می‌شنویم که دلالت بر این موضوع دارد که حتی جهش را می‌توان یک رفتار انتخابی دانست که منحصر به شانس نیست (ببینید: فاستر، 1993، 2000). به علاوه، اپی‌ژنتیک محیطی و وراثت فرانسلی اپی‌ژنتیکی به وضوح به کشف رویه‌های لامارکی منجر شد که توضیح می‌دهد فنوتایپ هم به طور مستقیم به صورت وراثتی تغییر می‌کند. اکنون می‌دانیم تجربیات زیسته می‌تواند بیان ژن را تعیین کند و به شکل رویه‌های مولکولی و ژنتیکی برگردان شود (اسکینر، 2015). تجربیات و عادات قدرتمند می‌تواند جاذب‌ها را از بیان ژن گرفته تا ساختار و کارکرد مغز شکل دهد. بنابراین، توالی DNA مسئول همۀ خصوصیات و قابلیت‌های ارگانیسم نیست. و موسیقی هماهنگ متیلیشن و استیلیشن DNA، تغییر هیستونی و غیره، امضای مولکولی را می‌سازد و شکل‌ها و کارکردهای ممکنِ یک توالی نوکلئوتید خاص را تعیین می‌کند. سیگنال‌هال مولکولی می‌تواند به صورت عمودی (فرانسلی) و افقی (بین‌سلولی) منتقل شود و در نتیجه شناخت و رفتار سلول را تغییر دهد (ببینید بوناسیو و همکاران، 2010).

مسیر اپی‌ژنتیک برای خصوصیات و عادات بیشتر آنالوگ است تا این که طبق مدل جهش دیجیتالی داروین عمل کند. به نظر می‌رسد نیروی شانس، مهمان منحصربه فرد فرگشت نیست. دومین مفهوم اصلی داروینی، یعنی تلاش برای بقا، چه؟ آیا چیزی فراتر از جنگ ارگانیسم‌ها، ژن‌ها و جوامع خودخواه است؟

می‌توانید استعاره‌های جنگ را همه جا ببینید، خود و دیگری، پزشکی و بیماری. زندگی به مثابۀ یک جنگِ به درازای عمر، بدگمانی و خسته‌کننده است. ادبیات پوچ‌گرای قرن بیستم و نگرش‌های بدبینانه نسبت به ماهیت انسان را می‌توان یک فن‌آوری جدید خود دانست تا اکتشاف خود. دور از انتظار نیست که معتقد بودن به جنگ به مثابۀ موتور زندگی، افروزندۀ دو جنگ جهانی مهیب بود. بسیاری از درمانگران هنوز هم جنگ با مسائل و مشکلات، بیماری‌ها و حتی افکار را تجویز می‌کنند چون زندگی یک جنگ است. اگرچه این تجویزها با این طرز تفکر بیهوده نیست ولی راهی برای خارج شدن از جهان خود – محور و بدگمان جنگ نیست. شکی نیست که داروین فهم عمیقی از زندگی داشته است ولی این فهم عمدتاً درون مرزهای پوست ارگانیسم محصور بوده است. وقتی زندگی را درون و بین غشاها مطالعه می‌کنیم، آنچه می‌بینیم هماهنگی مرزهای خود و تقلا در برابر دیگران در آن سوی مرزهاست. عوامل بی‌شماری از این تصویر زندگی دفاع می‌کنند ولی یک پرسش باقی می‌ماند: آیا این تنها پنجره برای دیدن زندگی است؟ حدود بیش از سه دهه پس از انتشار کتاب «منشاءِ گونه‌ها»، چارلز دیگری، به نام چارلز ساندرز پیرس نظریۀ دیگری برای فرگشت مطرح کرد. پیرس راه خود را از درون پوست زندگی پیدا کرد. او زندگی را یک سیستم نشانه‌ای تفسیر کرد. واحد زندگی در این نظریه سلول یا ارگانیسم نیست بلکه رویه‌های معنا – سازی است که اتم‌ها، مولکول‌ها و سلول‌ها را به صورت‌های خاص زندگی پیوند می‌دهد. معنا در مفهوم کاربردی، کارکرد است. اگر نشانه‌های بیرونی و درونی به اشتباه تفسیر شوند، پیامد آن اختلال یا حتی مرگ است. وقتی سلول ذرۀ زهر را خوراک تفسیر می‌کند یا برعکس یک سلول متاپلاستیک را یک سلول طبیعی تفسیر می‌کند، بی‌ثباتی در زندگی پدید می‌آید. این بی‌ثباتی‌ها می‌توانند زنجیرۀ معناسازی را مختل کنند و به ساختارزدایی ساختار پیچیده و ذرات غیرزنده منجر شود. از منظر زیست‌نشانه‌شناسی، زندگی به این دلیل وجود دارد که همبستگی بین تفسیرها درون و بیرون غشاها وجود دارد. اکنون در مورد نیروهای فرگشتی که این جهان نشانه‌ها را می‌سازد چه فکر می‌کنید؟ پاسخ پیرس ساده نیست. اون سه سطح جریان فرگشتی را نشان می‌دهد: تایکیزم، آنانسیزم و آگاپیزم. تایکیزم، فرگشت به واسطۀ تنوع شانسی است و آنانسیزم فرگشت به واسطۀ ضرورت مکانیک است و آگاپیزم فرگشت به واسطۀ عشق خلاقانه است (پیرس، 1393، 1998، 1955؛ هوسر و کلوسل، 1992). شانس (تایکیزم) و جبرگرایی (آنانسیزم) توسط داروین مطرح شده است ولی آنچه نظریۀ پیرس را بدیع و البته تا دهه‌ها تأثیرگذار می‌کند، آگاپیزم است. او توضیح داد که فراتر از آزادیِ هرج و مرج و نظمِ عادات (ماهیت قوانین)، زندگی یا زیست‌کره به عنوان یک کل، اجزای خودش را مدیرت می‌کند و آنها را به سمت یکپارچگی سوق می‌دهد. همه می‌توانند این نیروی فرگشتی را در میان رویۀ فرگشت به سمت پیچیدگی از باکتری تا اینترنت دنبال کنند. جنگ رانه‌ها، ارگانیسم‌ها، جوامع و ژن‌های خودخواه در تصویر بزرگ‌تر عشق فرگشتی منطقی‌تر به نظر می‌رسد. از دید بالا، مرزها و تقلا را می‌بینیم و از دید پایین، همبستگیِ در حال پدیدآیی سیستم معنایی مشاهده می‌شود. مدل پیرسی فرگشت با نظریۀ سیستمی سازگار است و هم تنظیمات پایین به بالا و هم  بالا به پایین را نشان می‌دهد. به علاوه، عشق پیرسی ابعاد علمی و معنوی زندگی را با هم آشتی می‌دهد. این پیوندِ بین حس و روح به نظر مدل یکپارچه‌نگر مراقبت است. عشق نه فقط به عنوان یک پس‌زمینۀ رمانتیک بلکه به عنوان یک هستی‌شناسی و روش‌شناسی می‌تواند ذهن و بدن، و خود و دیگری را یکپارچه کند. ما نیاز به مدل‌سازی مجدد علم و پزشکی جنگ – محور به سمت یک مدل عشق – محور داریم. تصور کنید که عشق یک دانش منسجم‌تر، مراقبت یکپارچه‌تر و توسعۀ پایدارتر خلق می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Call Now Buttonارتباط با ما