توضیحات
متن پشت جلد و قسمتی از کتاب هیچ اینجا می هیچد:
آیا هشیاری را به بیرون از جهان نشانهها راهی هست؟ آیا جز اندیشه ابزاری برای پژوهش واقعیت داریم؟
این مطالعه، سفری است به قلمروی تاریکِ بودن و نشانههای کلامی و تصویریای که ما را تنها تا آستانهی آن میآورد. سپهری که نه اندیشه که تنها آگاهی محض به آن راه دارد و از نامها و چیزها جز آهنگهایی بیصدا نمیماند.
دانایان هر عصر تنها با زبانی متناقضنما، پیچیده و مبهم، رهروان را به این راه اشارت مینمودند. زبانی که ناآشنایان شاید آشفته و بیمعنایش بیابند؛ بیانی زبانگریز که معنا را نه در خیال که در حضور تو محقق میکند.
اكنون بيش از هميشه از تكرار نو شدنها و يكنواختيِ گوناگونيها فرسوده و ملوليم.
عرف مدرن بر اين باور نهاده شده كه تا چيز نويي هست، تا رنگي، دستگاهي يا ماجرايي دگرگونه هست، زندگي بايد كرد و همين امر باعث شده تا عطش نو ديدن و نونوار شدن روز به روز بالا گيرد. بهطوري كه رسانهها براي پاسخ به اين نياز بيوقفه، ناگزير از نوپردازياند و تا مسخ، توهم و حتا آفرينش رخدادها و نارخدادها و فراواقعيتها پيش ميروند.
ولي اين نو شدنها ديگر كهنه شده است و اين درخششهاي آني ديگر خاطر حزين انسان مدرن را نميانگيزد. در چنين هنگامهيي شايد تنها راهِ رهايي از اين ملال، كه مثل خوره روح آدم را ميخورد، اين باشد كه انسان را بر لبهي آخرالزمان قرار دهي، آنوقت هر پديدارِ گذرايي ميتواند ابدي و بياندازه بااهميت و تعيينكننده به نظر آيد.
اين وضعِ آخرالزماني بيهيچ شاهدِ سزاواري، بهويژه از پسِ جنگ جهاني دوم، روزبهروز آرايش فراگيرتر و تأثير نافذتري يافتهاست، آنچنان كه تاريخ اين چند دهه را ميتوان بر اساس اين هنگامههاي آخرالزماني تشريح كرد. هنگامهي جنگ سرد و موشكهاي نشانگيري شده از شرق به غرب و از غرب به شرق و هنگامهي برخورد تمدنها و مرزهاي نوين سياسيـ مذهبي، مهمترين آنها هستند و گاه هنگامه در هنگامه هم برپا ميشود مانند بزرگنماييهاي بحرانهاي زيستمحيطي چون اثر گلخانهاي و سيارهي دهم ـ نيبُروـ كه در زمانهاي مقتضي زمين را تهديد ميكند.
البته انسان را اينگونه بر لبهي هيچ، آن هم هيچي از جنس ناداني، نگاه داشتن تدبير مناسبي بودهاست و باعث شده تا ما اكنون نخستين موجودي در تاريخِ مادهي زنده باشيم كه عامل اصلي مرگ و ناتواني او افسردگي است.
پس فرخنده باد اين گسترش باشكوه مرزهاي اندوه، فرخنده باد جلوس انسان انديشمند بر بلنداي تاريخي ماليخوليا، فرخنده باد اين مهجوري هشياري از حيات و گرفتاريش در سردابههاي تاريك و نمور فراواقعيتها!
چه ميتوان كرد براي اين جانورِ استعاري مزاج كه گرفتارِ جهان استعاري خويش شدهاست؟
قدرت را ميان حاكم و محكوم ميجويند و نيروي عظيم تحول هشياري را نميبينند كه بي هيچ درنگي بر كسي، چيزي يا رخدادي، سرگرم خويشكاري خويش است. نديدن صيديِ صياد و صياديِ صيد نيز نافهمي ديگري است ناشي از بيگانگي با طبع شوخ زندگي.
هشياري در اينگاه، رنگپريده و خيالزده است و تپشهاي حيات را تنها گاهي از دور ميشنود. شايد هم هشياري به اين فاصله و اين نيممردگي نياز دارد تا پيوندي نو با حيات دراندازد و بُعد نوي به زندگي ببخشد.
ولي دوستِ من، هشياري من و تو چه ميشود آيا ما خوراكهاي اطلاعاتي ـ انرژيايي عنقاي زمانايم؟ ميگويم آري و البته نه.
تو جزئي از يك كل نيستي، اگر جام جهاننما بودنات را ببيني و يا بباوري؛ و كودك رانده شده از بهشت كه زير نگاههاي ملامتگر پدر آسماني ميپلـكد نيستي، اگر بالغ شوي؛ و هوش رها شده بر لبهي هيچ نيستي اگر براي تمام كردن خويش به دنبال نه ـ چيز باشي. آنگاه در حالِ ابدي، در ديموميتي و هم آنگاه در گاهي از تحول هشياري در صيرورتي؛ اما نه مستحيل در آن بلكه بر آني و هم آنگاه در آني.
خردي كه راه به حال ابدي يافتهاست، با تمام هستي اش نقشاش در زمان و مكان نسبي را ميگزارد و بر حدود خويش ميماند درحاليكه ميداند اين حدودِ هيچ است و آنهمه هيچيدن.
برای خرید نسخه الکترنیک کتاب میتوانید اینجا و یا اینجا را کلیک کنید.
دوره عملی مفید و کاربردی سفر در وطن به شما پیشنهاد میشود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.