مریم بهروزنژاد
سلامت برتر، شمارۀ 6، 34-31
از دیرباز بر این باور بودهایم که ساختار ژنتیکی و سرشتی هر فرد سازندۀ هویت، شخصیت و نقشهای او در آینده خواهد بود. جنس کودک باعث میشود تا مردم بر اساس تصورهای قالبی و کلیشهای جامعه نسبت به کودک برخورد کنند. تمایز نقش جنسیتی معمولاً بلافاصله پس از تولد کودک شروع میشود یعنی از زمانی که برای کودک نام انتخاب میشود. کودک بسته به این که پسر یا دختر باشد با او رفتارهایی که معرف رفتار مردانه یا زنانه است، میشود پس از آن نیز تلقین به نرینگی و مادینگی در مراحل گوناگون در کودک تقویت میشود. بر اساس قالبهای مبتنی بر جنسیت کودک، والدین و دیگر اعضای جامعه در طول فرآیند رشد، خواستها و توقعها، نقشها و رفتارهای متفاوتی را از دختران و پسران انتظار خواهند داشت.
در دختران فعالیتهایی همچون کمک خواستن و بازی با عروسک تقویت میشود در حالی که برای دستکاری کردن اشیا و دویدن تقویت نمیشوند و برعکس پسرها برای رفتارهایی مثل عروسکبازی یا کمک خواستن سرزنش میشوند.
مفاهیم اساسی در بحث جنسیت
استفادۀ مناسب از واژههای جنس و جنسیت مهمترین اختلاف نظر را برانگیخته است.برخی از نویسندگان بر این باورند که واژۀ جنس باید به ابعاد زیستی مردانگی و زنانگی فرد محدود شود و جنسیت به صفات و ویژگیهای اجتماعی هر جنس اطلاق گردد.
روانشناسان بین واژههای هویت جنسی، نقش جنسیتی، گرایش جنسیتی تمایز قائل شدند. هویت جنسی مفهومی است که فرد از خود به عنوان یک مرد یا زن دارد، آن گونه که در جملههای «من پسرم یا دخترم» منعکس است، نقش جنسیتی شامل نگرشهایی است که برای مردان و زنان در فرهنگ خاص مناسب قلمداد میشود. گرایش جنسی به کشش جنسی شخص به غیر همجنس (گرایش جنسی دگرخواهی) یا همجنس (زن یا مردهمجنسگرا) اطلاق میگردد و فردی که از نظر جنسی هم به زن و هم به مرد کشش دارد دو جنسی خوانده میشود. هویت جنسی با نقش جنسیتی ارتباط دارد، هرچند که میزان رابطه این دو از شخصی به شخص دیگر فرق میکند.
برای شمار زیادی از افراد که هویت جنسیتی آنها با جنس زیستیشان سازگار است، هویت جنسیتی با نقش جنسیتی در ارتباط است، هرچند که میزان رابطه این دو از شخصی به شخص دیگر فرق میکند. برخی دخترها با هویت جنسیتی زنانه ممکن است نقش جنسیتی زنانه را در شیوه استفاده از پوشاک و فعالیتهایی که ترجیح میدهند، نشان دهند در عین حال در برخی دیگر از علایق ویژگیهای مردانه را از خود بروز میدهند. این که دخترها و پسرها به نقشهای جنسیتی تجویز نشده پایبند نیستند، بدان معنی نیست که دربارۀ هویت جنسیتی خود نامطمئن هستند.
نقش عوامل زیستی در تعیین جنسیت
در هنگام لقاح، تخمک زن، که ۲۳ کروموزوم دارد با سلول جنسیتی مرد که آن هم ۲۳ کروموزوم دارد به هم میپیوندند و یک سلول ۴۶ کروموزمی به وجود میآورند. کروموزم جنسی تخمک همیشه یک کروموزم x است با سلول جنسی مرد که میتواند یک کروموزم xو یا y را اهدا نماید، جنسیت کودک را تعیین نماید. اگر سلول جنسی مرد یک کروموزم x را ارائه کند، کودک از نظر ژنتیکی دختر(XX)خواهد بود و اگر y اهدا کند کودک پسر xy خواهد شد. از لحاظ نظری، احتمال توارث کروموزم x، ۵۰ درصد است، اما مطالعات نشان میدهد که در ایالات متحده به ازای هر ۱۰۰ زن، ۱۰۵ مرد متولد میشوند. با این وجود، تعداد زنان بیش از مردان هستند (حدود ۵۰ درصد درمقابل ۴۹ درصد) زیرا مردان بیش از زنان نسبت به بیماریها آسیبپذیر هستند، میزان مرگ و میر آنها بیشتر است و در سن پایینتری میمیرند. به نظر میرسد تستوسترون در تعیین صفات جنسی اولیه نقش حیاتی دارد. جنین در دورۀ اولیۀ جنسی (پیش از هفته ششم) هم دارای آثاری از تخمدان و هم دارای آثاری از بیضهها است. از این موقع به بعد در جنینهایی که از لحاظ وراثتی نر هستند ترشح تستوسترون شروع میشود. با نبودن تستوسترون لولههای تناسلی ماده شروع به رشد میکند. بدین ترتیب معلوم میشود که ماده شدن یک کیفیت اولیه طبیعی است و نر شدن با ترشح تستوسترون صورت میگیرد.
هویت جنسیتی
چگونه تفاوتهای جنسیتی فراسوی کارکردهای بدنی و کالبد شناختی قابل درک و شناسایی خواهد بود؟ جز موارد نادر، آدمیان به دو جنس مشخص تعلق دارند و بیشتر کودکان به تصور روشنی از خود به عنوان دختر یا پسر با بار جنسیتی متفاوت با آنها برخورد میشود. به دختران لباس صورتی می پوشانند و وسایل اتاق را با رنگهای ملایم و روشن تزئین میکنند و به آنها نشان میدهند و انتظارات متفاوتی از آنها دارند. مطالعات انسانشناختی در اقوام مختلف نشان میدهد که این القائات جنسیتی (زنانه و مردانه) مستقل از جنس (مرد/ زن) میتواند رفتارهای فرد را کنترل نماید.
کودکان در حدود ۲ سالگی به خود و دیگران برچسب دختر یا پسر میزنند و مدت کوتاهی بعد از آن رفتارها و صفات خاصی را به دختر و پسر نسبت میدهند. حدود ۳ تا ۴ سالگی کودکان به استواری یا پایداری جنسیت میرسند. آنها اکنون درک میکنند که اگر کسی در حال حاضر زن یا مرد است پیش از این نیز زن یا مرد بوده و در آینده نیز همچنان زن یا مرد باقی خواهد ماند. کودکان در این مرحله درک میکنند که جنسیت در طول زمان در موقعیتهای مختلف ثابت است. در حدود ۵ سالگی کودک به ثبات جنسیت میرسد. کودکان مدعی هستند که صرف نظر از نوع پوشاک یا نوع فعالیت خود جنسیت او تغییر پیدا نمیکند. آنها به این شناخت رسیدهاند که جنسیت جنبۀ زیربنایی و تغییرناپذیر هویت است. با توجه به مراحل رشد هویت جنسیتی در کودکان و نظریات مختلفی که در این زمینه وجود دارد امروزه بسیاری از پژوهشگران به دلایل مختلف معتقدند که بسیاری از این تفاوتها بین نقشهای جنسیتی زنان و مردان اکتسابی هستند. اما آیا کلیشههای جنسیتی زنان و مردان درست هستند؟ به نظر مي رسد که چنین تفاوتهایی بازتاب اثر کلیشهها و ماهیت خودتأییدی آنها است نه تفاوتهای بنیادین زنان و مردان. یافتههای موجود نشان میدهد که این تفاوتهای جنسیتی احتمالاً بزرگنمایی موضوعی کوچک هستند. اگر چه مردان و زنان از برخی جنبهها متفاوت هستند مانند گرایش بیشتر مردان به پرخاشگری یا استفاده زنان و مردان از روشهای متفاوت تأثیرگذاری بر دیگران.
کلیشههای جنسیتی
کلیشه ها یا تصورات قالبی مجموعۀ سازمانیافتهای از باورها دربارۀ خصوصیات همۀ اعضای گروهی خاص است. پس یگ کلیشه یا تصور قالبی به معنی مجموعه باورهایی است دربارۀ اینکه زن یا مرد بودن به چه معناست. کلیشه یا تصورات قالبی جنسیتی دربرگیرندۀ اطلاعات دربارۀ ظاهر جسمانی، نگرشها، علایق، صفات روانی، روابط اجتماعی و نوع شغل است. مهمترین نکته آن است که این ابعاد متنوع به هم مربوطند، صرف شناخت اینکه یک فرد زن است این معنی ضمنی را دارد که آن فرد خصوصیات جسمانی خاص (صدای آرام وظریف و زیبا) و صفات روانی خاص (مهرورز، وابسته، ضعیف، عاطفی) خواهد داشت و به فعالیتهای خاص (مراقبت از کودک، آشپزی) خواهد پرداخت. تعجبآور نیست که میان اعضای یک فرهنگ دربارۀ صفات معرف یا شاخص زنانگی و صفات معرف مردانگی اتفاق نظر زیادی وجود دارد. ولی مطمئناً این بدان معنی نیست که کلیشهها الزاماً منعکسکنندۀ واقعیتاند، بلکه آنها معرف باورهای مشترک دربارۀ چگونگی افراد یک جنس خاص هستند. همه میدانیم درستی یا نادرستی این باور که زنان موجوداتی نرم، ظریف و مهرباناند که روزها وقت خود را صرف نگهداری از کودکان و گلها میکنند. بازنمایی فرهنگی چیزی است که زنانه تلقی میشود. البته همه به یک میزان این کلیشهها یا تصورات قالبی را باور ندارند. دربارۀ باورهای افراد و شدت آنها تفاوتهای فردی بسیاری وجود دارد. به طور کلی، مردان در مقایسه با زنان نظرهای قالبی بیشتری دربارۀ جنسیت دارند.
در توصیف صفات مربوط به کلیشهها و تصورات قالبی، جنسیتی یک سوگرایی آشکار آن است که برای صفاتی که به مردان منصوب میشود بیش از صفاتی که به زنان نسبت میدهند اهمیت قائل شدهاند. به بیان دیگر این طبقهبندی ویژگیها به نوعی با یک ارزشگذاری با گرایش مردانه همراه است.
قدرت، استقلال و تمایل به خطرپذیری (صفات مردانه) در برابر ضعف، زودباوری و تأثیرپذیری (صفات زنانه).
این تفاوت در ارزشها که با صفات مردانه و زنانه تداعی شده است ممکن است تا حد زیادی به نوع برچسب اخلاقی بیربط باشد که به برخی ویژگیهای طبیعی زده شده است. برای مثال، استفاده از برچسب «با اعتماد» به جای «خوشباور» برای زنان معنی مثبتتری دارد و واژۀ «لجباز» به جای «متکی به باورهای خود» دربارۀ مردان تلویحات منفیتری دارد. از بین نظریات جدید در رابطه با نقشهای جنسیتی، نظریۀ طرحوارۀ جنسیتی، «ساندرا بم» دارای گستره و اهمیت بسیاری است و مطالعات بسیاری بر این دیدگاه بنا شده است.
بم در مقالهای که اواسط ۱۹۷۰ انتشار یافت یک چارچوب نظری را طرحریزی نموده و شیوۀ اندازهگیری نقشهای جنسیتی را توسعه داد که عمیقاً مطالعۀ جنسیت را تحت تأثیر قرارداد خاطر نشان ساخت که تا سال ۱۹۷۰ روانشناسان به همراه عموم مردم نرینگی و مادینگی را پایانۀ یک پیوستار میدانستند. بنابراین به هر میزانی که نرینگی بیشتر میشد مادینگی کاهش مییافت و در یک نرینگی بالا همراه با مادینگی بالا ممکن نبود.
هدف اساسی بم از مطالعۀ نقشهای جنسیتی، آفرینش مفهومی از سلامت روان است که از تعاریف مفروض زنانگی و مردانگی از جهت فرهنگی، مستقل باشد. روانشناسان زنانگی و مردانگی را کرانههای متضاد یک بعد منفرد دانستهاند، یعنی مردانگی به عنوان فقدان زنانگی در نظر گرفته میشود و بالعکس. اما بم با مطرح کردن سازۀ آندروژنی (زن به مردی) ادعا میکند که مفاهیم مردانگی و زنانگی، قاطعیت و عدم قاطعیت، رقابتجویی و عدم رقابتجویی به سودمندی با متناسب بودن موقعیتی این اسنادها بستگی دارند. بم چهار سنخ عمدۀ هویت جنسی را توصیف کرده است:
- نقش جنسیتی مردانه (شخصی که مردانگی زیاد و ویژگیهای زنانگی اندک دارد)
- نقش جنسیتی زنانه (شخصی که زنانگی زیاد و ویژگی زنانگی و ویژگیهای مردانگی اندک دارد)
- نقش جنسیتی نامتمایز (شخصی که در هر دو ویژگی زنانگی و مردانگی ضعیف است)
- نقش جنسیتی آندروژن (کسی که تعداد زیادی از ویژگیهای مردانه و زنانه را دارد)
به نظر بم، افراد آندروژن نسبت به همتایان، سنخ جنسیتی متمایزی دارند و از بهداشت روانی و کمال شخصیت بهتری برخوردار هستند. به وسیله مفاهیم نقش جنسیتی جزیی محدود نمیشوند و از نظر پاسخدهی کارآمد به موقعیتهای مختلف گستردهتر، ازادتر هستند. یونگ کهنالگوهای آنیما (درونزن) و آنیموس (درونمرد) براساس تکمیل رویاها و اسطورههای بسیاری تشریح نمود و بر این مبنا این نظریه را که انسانها اساساً دو جنسیتی هستند، مطرح نمود. نتایج پژوهشهای اخیر ضمن تأیید دیدگاه بم، نشان دادهاند افراد آندروژن عزت نفس بالاتری دارند و در بین همسالانشان، در مقایسه با افراد دارای نقش جنسیتی سنتگرایانه، از محبوبیت بیشتری برخوردار هستند. یونگ معتقد بود ما برای کمال و به فردیت رسیدن باید دوگانگی جنسی روانی خود را بپذیریم. یک مرد باید بتواند کهنالگوی آنیمای خود را متحقق کند یا به طور سنتی، صفات زنانهای مثل ظرافت را نشان دهد و یک زن باید قادر به نشان دادن آنیموس خود یا به طور سنتی صفات مردانه نظیر جرأتورزی باشد. این شناخت از ویژگیهای جنسی مخالف، مشکلترین کار در فرآیند تفرد است، زیرا بزرگترین تغییر را در خود ـ انگارۀ مانشان میدهد. پذیرفتن ویژگیهای عاطفی هر دو جنس، منابع جدید خلاقیت را میگشاید و به عنوان اخرین رهایی از تأثیرات مربوط به والدین خدمت میکند. در روانکاوی تحلیلی یونگ به دلیل وجود آنیما و آنیموس، مردان اغلب به سمت زنانی کشیده میشوند که آنها را لطیف، مهربان یا مادرانه میبینند و زنها نیز مجذوب مردانی میشوند که در نظر انسان مسلط با جرأت و دارای اعتماد به نفس جلوه میکنند.
سخن آخر
جنسیت یک بحث علمی، ژنتیکی، بیولوژیکی، فرهنگی، تربیتی و اجتماعی است که شباهتهای آنها بیشتر از تفاوتهای آنها میباشد و دو جنس ریشه در وحدتی ازلی دارند و آنچه زنانگی و مردانگی را در جامعه میسازد یک رشته عوامل روانی، اجتماعی، فرهنگی، تربیتی است که در طول قرون و در جوامع گوناگون مطرح و همواره با دگرگونیهایی همراه بوده است. وظایف سنتی هر جنس در خانواده و در جامعه که در طول تاریخ و پیش از آن معین و مشخص و تداخلناپذیر به شمار میرفت، در دنیای امروز با تغییر در ارزشهای غالب دستخوش تحول بسیار شده و مرحلۀ تقابل و تضاد و سلطهجویی میان دو جنس سپری گردیده است و دو جنس در جهت ورود به مرحلۀ کمال انسانیت آدمی گام برمیدارند، در یک روند جبری اجتماعی که در قرون آتی و نسلهای آینده همچنان به سوی تعالی و تکامل پیش خواهد رفت. بنابراین چهار سنخ شخصیتی براساس ویژگیهای شخصیتی و هویت جنسی وجود دارد: سنخ زنانه، سنخ مردانه، سنخ نامتمایز، سنخ زن مردی یا آندروژن. با تحول مفاهیم نقشهای جنسیتی در سالهای اخیر تغییرات شگرفی در ساختار خانواده، روابط اجتماعی، سلامت فردی، نهادهای اجتماعی، مشاغل و … به وجود آمده است و مفاهیم سلامت روان بزرگسالی فارغ از جنسیت آرام آرام تبدیل به انسان سالم میگردد. بسیاری از روانشناسان معتقدند که هنجارهای نقش جنسیتی، خطرناک و غیرسازشی هستند، چون این نقشها رفتار زنان و مردان را محدود میسازند و افراد آندروژن که نقشهای جنسیتی متعلق به هر دو جنس را دارند معرف الگویی سالمتر از الگویابی جنسیتی سنتی است که بیانگر وجود فصلهای شخصیتی متنوع و کمال یافتهای هستند که امکان سازگاری مناسب و چشمگیر آزاد از کلیشههای جنسیتی را با شرایط گوناگون زندگی امکانپذیر میسازد. بر اساس اعتقاد یونگ ما تنها زمانی میتوانیم به صورت انسان کامل درآییم که قادر شویم صفاتی که در جنس مخالف جذاب میدانیم به عنوان اجزای عناصر مهم شخصی خودمان بشناسیم و بپذیریم.
منابع
- اتکینسون، ریچارد؛ اتکینسون، و ریتا ال. زمینه روانشناسی. ترجمۀ محمد نقی براهنی و دیگران. تهران: رشد،۱۳۸۰.
- بادانتر، الیزابت. زن و مرد XX و XY ترجمۀ سرور شیوا رضوی. تهران: دستان، ۱۳۷۷
- تامپسون، بی تا. ژنتیک در پزشکی. ترجمۀ علی فرازمند. تهران: دانشگاه علامه طباطبایی، ۱۳۷۵.
- سلاتر، جی. اثر هورمونهای جنسی بر رفتار. ترجمۀ عباس جعفرینژاد. تهران: کوروش، 1363.
- شولتس، دوان؛ شولتس، سیدنی الن. نظریههای شخصیت. ترجمۀ یحیی سید محمدی. تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۶.
- گولومبوک، سوزان؛ فیوش، رابین. رشد جنسیت. ترجمۀ مهرناز شهرآرای. تهران: ققنوس، 1378.
- ماسن، هنری پاول و دیگران. رشد و شخصیت کودک. ترجمۀ مهشید یاسایی. تهران، نشر مرکز، 1376.
- هترینگتون، ای. میویس؛ و پارک، راس. دی. روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر. ترجمۀ جواد طهوریان و دیگران. تهران: رشد، 1378.
- نجاریان، بهمن؛ خدارحیمی، سیامک. دوگانگی جنسی: تازههای رواندرمانی. سال سوم، شماره 9، 10.