مینا قریشی
اکثریت انسانها خود را دارای وجود میدانیم و آن قدر به این تصویر خو گرفتهایم که از آن متعجب نمیشویم. به نظر میرسد، هر کدام از ما با موهبتی غیراکتسابی که تنها متعلق به خود ماست، در زمان و مکانی که انتخاب را به یاد نمیآوریم به این جهان قدم گذاشتهایم و اکنون خود را قسمتی از این جهان میدانیم. از طرفی نیازی درونی همواره ما را به جست و جوی معنایی برای جهانی که در آن قرار گرفتهایم هدایت میکند. بسیاری از ما در جهانی که بر اساس «تصویری بزرگ» (هیک، 1382) در ذهنمان شکل گرفته است سکنی گزیدهایم. «تصویری بزرگ» که اغلب آن را آگاهانه انتخاب نکردهایم اما آن را مسلم فرض میکنیم. و به آن ایمان داریم و در قلمرو این ایمان زندگی میکنیم.
همچنان که ما به زندگی خود در این قلمرو پرداختهایم، داستان شناخت «انسان و واقعیتهای حیات» توسط صداهای متفاوتی به گوشمان میرسد و بر این «تصویر بزرگ» تأثیر میگذارد. عدهای، که ما آنان را طبیعتگراها نامیدهایم، واقعیت را صرفاً عالم طبیعی که شامل اذهان بشری نیز هست دانستهاند بر این اعتقادند که چیزی مگر ماده- نیرو matter-energy، وجود ندارد و داستان هستی ما بر مبنای وجود ارگانیسمهای مادی در جهان مادی شکل گرفته است.
بنابراین طبیعتگرایی بر این باور است که واقعیت تنها شامل شکلهای متفاوتی از انرژی رهاشوندهای است که عالم طبیعی را شکل میدهد. این واقعیت شامل زمین ما، انسان، موجودات زندۀ دیگر و همۀ اذهان بشری و کارکرد آن همانند اندیشه، احساس، هیجان و عمل است. آنها قوای ذهنی را انکار نکرده، بلکه بر این اعتقادند که این توانایی با عملکرد الکتروشیمیایی مغز یکسان یا از لحظهای به لحظۀ دیگر وابسته به آن وابسته است و واقعیتهای غیرطبیعی نظیر خدا، روح، آتمن، دائو، … تنها تصوراتی در ذهن بشری است.
بر اساس تفسیر طبیعتگرایانه، هستی بشر رویدادی گذرا در درون عالمی در نهایت فاقد معناست. از طرفی، بشر همواره احساس آگاهی خود را نسبت به حضور وجودی مقدس در جهان ابراز کرده است. این اگاهی را میتوان از اولین ثبت وقایع جهان پیرامون انسانها توسط بشر نخستین دریافت نمود. «مذهب یک پدیدۀ کاملاً جهانی است که به شکلهای مختلف و در همۀ فرهنگها دیده میشود». میدانیم که این واقعیت نمایانگر حقیقت یا ارزشمندی مذهب نیست.
مطالعات اخیر دربارۀ جوامع ابتدایی نشان میدهد که آنها به حیاتی دیگر همراه با شمار کثیری از ارواح باور داشتهاند که به اندازۀ این جهان طبیعی برای آنها واقعی و قدرتمند بوده است؛ نیروهای نامرئی که در کوهها، آسمان، زمین، درختان، حیوانات و به طور کلی توتم حضور داشتهاند و باید پرستیده میشدند؛ آدمیان با آنها در گفتگو بوده و با اهدای قربانیها از خشم آنها جلوگیری میکردند. دین در ابتدائیترین حالتش افراد را به طلب کمک از وجودی فراطبیعی برای تبین رخدادهای طبیعی غیرقابل کنترل بشر تشویق کرده است. آنان براین باور بودند که رعد و برق، طوفان، خشکسالی و … به دلیل خشم خدایی صورت میگیرد. این شکل تفکر، خدایی انسانگونه که مستمراً، گاهی آشکار و گاهی پنهان در جریان امور بشری دخالت میکند است. در سیر ادیان بشری، اکنون ما شاهد کثرتگرایی دینی religious pluralism هستیم که در آن ادیان بزرگ جهان پاسخهای به ظاهر متفاوتی برای شناخت انسان و واقعیتی مطلق و متعال ارائه میکنند؛ واقعیتی که در ذات خود و رأی چارچوبهای نظامهای عقلانی و مفهومی بشری و علمی ماست. هرکدام از این ادیان، میپندارد که تجربۀ خاص خود (یهوه، ویشنو، شیوا، تثلیث مقدس، …) همان واقعیت مطلق است. اگر چه همۀ آنها پرسوناها personae یا ایمپرسوناهای impersonae (تجلیات شخصوار یا ناشخصوار) اصل نمایی هستند. اما ممکن است همگی پاسخ اصیل و معتبر به ذات متعال باشند و ذهنیتهای مذهبی ما تحت تأثیر آنها قرار گرفته و از درون همین باورها است که انسان به تجربه در میآید و به آن پاسخ داده میشود.
وقتی از تجربۀ کسی میشنویم که ارتباط با درمانگرش برای لحظاتی احساسی از شخص نامرئی سومی، حضوری سوای خود و با کیفیتی فراگیرنده، مهربان و شفابخش داشته است، طبیعتگراها این تجربه را فریبآمیز دانسته آن را رد میکنند و پس از آن با توسل به مکانیسمهای روانشناسانه، عوامل پدیدآورندۀ این تجربه را نوعی مکانیسم دفاعی از قبیل «بازگشت regression» دانسته و تجربیاتی از این دست را توجیهاتی دروغین برای ابهامات زندگی تلقی مینمایند که مذهب غیر واقعگرا آن را بی چون و چرا پذیرفته در چارچوب «تماسهای با ذات متعال» مذهب خود برآن صحه گذاشته و به آن شکل میدهد.
از این گزینههای اصولاً متمایز به حالات ذهنی افراد باز میگردیم، در مییابیم، که دیدگاههای مذهبی و طبیعتگرایانه اغلب به شیوهای آشفته درهم آمیختهاند و ما از خلال این «تصویر بزرگ»، که تحت تأثیر باورهایی چنین قرار گرفته و گوشههایی از هریک را در لابه لای خود جای داده است، به انسان و واقعیتهایی حیات مینگریم و آن را تجربه میکنیم.
این درهمآمیختگی برای عدهای جز آشفتگی تصویر بزرگشان از انسان و واقعیتهای حیات و به هم ریختن نظام باورهایشان از هستی و حذف کلی صورت مسئله چیزی به ارمغان نداشته است. شاید ما به ساختار مفهومی جدیدی نیازمندیم؛ ساختاری که کمتر تحت تأثیر پیششرطهای تاریخی خود قرار گیرد تا بتواند تجربیاتی را که پیش از این «تصویر بزرگ» ما را دچار اشفتگی میکرد با نگاهی جدید نگریسته و بررسی نماید.
بعد دیگر سلامت
معنویت و رشد معنوی انسان، در چند دهۀ اخیر با آشکار شدن روز افزون نیازهای معنوی، اهمیت بیشتری یافته است. به نظر میرسد مردم جهان امروزه بیش از پیش به معنویت و مسائل معنوی گرایش دارند. همین امر توجه بسیاری از متخصصان را به خود جلب نموده است. و برخی از سازمانهای بینالمللی، همانند سازمان جهانی بهداشت (WHO) مجبور به بازنگری در تعاریف خود از انسان و ماهیت بشر شدهاند.
سازمان جهانی بهداشت در تعریف ابعاد وجودی انسان، به ابعاد جسمانی، روانی، اجتماعی و معنوی biopsychosociospiritual اشاره میکند و بعد چهارم، یعنی بعد معنوی را نیز در رشد و تکامل انسان مطرح میسازد. در ترسیمی اجمالی، ما بخشی از آن نوع موجوداتی هستیم که صدهزار سال قبل یا پیش از آن درمیان سیر تکامل حیات برروی کرۀ خاکی قدم گذاشتیم. ما با پیچیدگی مغزی بیشتر و با استعداد و توانایی عقلی بسیار عظیمتر به نظر با اشکال حیاتی دیگر فرق داریم. اما حیات ما با مابقی حیات حیوانی همبسته است گرچه تفاوت ذهنی، عاطفی مادر چنان درجۀ عظیمی است که در واقع تفاوت در نوع به شمار میآید و درضمن، علاوه بر اینکه حیواناتی هوشمند هستیم به ما موجوداتی «معنوی» نیز میگویند. «معنوی» واژهای مبهم است و بعدی را در برمیگیرد که قدرت ارتباط با بعد معنوی هستی و حیات را به ما میبخشد. برطبق روایتهای متفاوت «تصویربزرگ مذهب» (قبلاً به آن اشاره شد) ما از طریق این بعد هستیمان با واقعیت مطلق ارتباط و اتصال داریم (و در برخی مذاهب شبیه و یا همانند آن هستیم).
علیرغم تأکید بسیار متخصصان بر بعد «معنوی» انسان، هنوز هم تعریف مناسبی از معنویت spirituality ارائه نشده است. به نظر میرسد تعریف واژۀ «معنویت» و مشخص کردن مفهوم آن بسیار دشوار است و شاید کلمات قادر به تشریح آن نیستند. برخی آن را تلاش دائمی بشر برای پاسخ به چراهای زندگی تعریف کردهاند و برخی معتقدند، معنویت چیزی است که در سراسر آنچه در آن زندگی و حرکت میکنیم موجود است. برای عدهای از افراد مفهوم معنویت در ارتباط تنگاتنگی با ارزشهای اخلاقی افراد قرار دارد.
بسیاری، معنویت را با باورها، آداب و تکالیف محدود مذهبی همسان میشمارند. علیرغم تمامی همپوشانیهای مابین مذهب و معنویت و با وجود آنکه مذهب و معنویت مجموعهای از چارچوبهایی را ارائه میکنند که از طریق آن انسان میتواند معنا و مفهوم زندگی خود را درک کند، اما معنویت با مذهب هممعنا نیست و باید بین مذهب سازمانی و احساس مذهبی بودن تفاوت قایل شد. چرا که بسیاری تجربههای معنوی فارغ از باورهای خود داشتهاند که اغلب باعث جابجایی و تغییر در ارزشهای اخلاقی آنها در جهت دور شدن از توجه مطلق بر مادیات به سمت نوعدوستی و یکپارچگی، شده است. برخی از متخصصان روانشناس رشد شخصی، آشکارسازیهای درون را به عنوان معنویت قلمداد میکنند. در حالی که برخی دیگر از پژوهشگران از واژۀ معنویت به عنوان هر نوع رشدی که انسان را فراتر از درمان غیر مذهبی میبرد استفاده مینمایند.
به صورت کلی معنویت از واژههای لاتین اسپریتوس به معنای «نقش زندگی» یا «روشی برای بودن» و «تجربه کردن» آمده است که با آگاهی یافتن از یک بعد غیر مادی به وجود میآید و ارزشهای قابل تشخیص آن را معین میسازد. این ارزشها به دیگران، خود، طبیعت و زندگی مربوطند و به هر چیزی که فرد به عنوان غایی قلمداد میکند اطلاق میشوند.
به روزگار ما، تأویلهای سنتی از مذهب در ارضای نیازهای معنوی بسیاری از مردم با شکست مواجه شده است. به نظر میرسد که تعداد بسیاری از انسانها در راه رسیدن به یک زندگی عمیق و معنادار، در جستجوی راههای معنوی متفاوتی هستند و معنویت فردی را از طریق روشهایی گسترش میدهند که خودشان کشف میکنند.
معنویت یکی از عناصر بسیار مهم زندگی مردم است. هر چند تعریف آن برای آنها مشکل باشد. تجربههای معنوی تأثیر به سزایی در افراد داشته و تمایل آنها را برای کنکاش بیشتر در تجربههای خود بر میانگیزاند. دنیای امروز با عطش برای دریافت راهنماییهای معنوی به همراه بسیاری از آشفتگی ارزشها، اختلالات فردی و تزلزل ساختار خانواده، جامعه و فرهنگ روبروست. شاید اکنون زمان بررسی معنویت با نگاهی به دور از سوگیریهای سنتی و مدرن و ایجاد تحولی در نظام باورهای ما فرا رسیده است، نگاهی که شاید ابعاد دیگر سلامت را نیز دگرگون نماید.
منابع
۱. دانش، حسین. روانشناسی معنوی: دیدگاهی تازه در روانشناسی. ترجمۀ نورالدین رحمانیان، تهران: نسل نو اندیش، ۱۳۷۸.
۲. وست، ویلیام. روان درمانی و معنویت. ترجمۀ شهریار شهیدی؛ سلطانعلی شیر افکن. تهران، رشد 1383.