محبوبه رضوانی
سلامت برتر، شمارۀ 6، صفحه 15
صرع پدیدهای از دیر باز پرسشانگیز بوده است و به دلیل همین، ابهام و اهمیت باورهای بسیار گوناگون و حتی متضادی که پیرامون آن شکل گرفت. قدیمیان اعتقاد داشتند که جن یا خدا، صرعزده را تسخیر میکند تا جسم و روح وی را به تصرف درآورد و بدین خاطر است که آن شخص بر زمین میافتد و از شدت درد بر خود میپیچد. در واقع واژۀ جدید (اپیلپسی) مشتق شده از یک کلمه یونانی به معنای به تصرف دراوردن یا ربائیدن میباشد. بیماری مقدس نام دیگری بود که معمولاً در زمانهای قدیم برای صرع استفاده میشد. در دورۀ باستان مصروعین را افراد منزه و مقدسی میدانستند و گفتار مبهم و درهم برهمی را که ایشان ممکن بود درست قبل یا بعد از وقوع حمله ادا نمایند همچون وحی، گرامی میداشتند. اما از سویی دیگر در برخی فرهنگها و مواقع مصروعین را به عنوان اشخاص ناپاک و برانگیزنده ترس و تنفر ملاحظه میکردند.
اب دهان انداختن به روی مصروع یکی از اعمال رایج دوران باستان بود به طوری که بعضی اوقات صرع را بیماری تفکردنی میخواندند. شاید صرع، قدیمیترین بیماری مغزی شناخته شده باشد که بیش از دو هزار سال قبل از میلاد میسح در قوانین حمورابی پادشاه بابل ذکری از آن به میان آمده است. مصریان و یهودیان باستان نیز با این بیماری آشنایی کامل داشتند. بقراط در چهارصد سال پیش از تولد مسیح، کتابی موسوم به بیماری مقدس تدوین کرد. او در آن رساله چنین اظهار نمود: «بیماری مقدس (اپیلپسی) در نظر من خداییتر و مقدستر از امراض دیگر جلوه نمیکند… مردم به علت نادانی دلیل و ماهیت آن را الهی میدانند.» بقراط به جای آن که سبب بیماری صرع را تسخیر جان و جسم اشخاص از سوی خدایان یا جن و شیاطین بداند عقیده داشت که صرعزدگی در مغز شروع میشود و غالباً ارثی است.
جالینوس نیز بر این باور بود که حملههای صرعی در مغز آغاز میگردند. او توضیح داد، اغلب پیش از وقوع صرع علایم هشداردهندهای بر بیمار ظاهر میشود. او این علایم را «آورا» نامید که هنوز هم در مورد این عارضه به عنوان یک اصطلاح پزشکي به کار میرود. یادداشت های بالینی این پزشکان عهد باستان کاملاً شبیه به آن چیزی است که امروزه دربارۀ صرع ابراز گردیده است. در خلال دوران قرون وسطی اندیشۀ شایع و عمومی در مورد علت حملات صرعی، حلول جنها در شخص مصروع بود. در قرون شانزده و هفده، بیشتر مردم قاطعانه اعتقاد داشتند که عامل تفاوت صرع، شیطان بزرگ و شیاطین او هستند. گاهی اوقات نیز میان «بیماری طبیعی»، «بیماری مقدس» و «بیماری شیطانی» تفاوت قائل میشدند، آن هم با ارائۀ این استدلال که ممکن است تشابه عوارض هریک از امراض مذکور، موجب به وجود آمدن ظن همسانی آنها شود. بنابراین گاهی مردم برای امتحان و تعیین نوع مرض، پزشکان را بر بالین بیمار مظنون فرامیخواندند. ناگفته نماند که پیشینیان گاهی نیز صرع را به علت سحر و افسونگری میدانستند. در کنار این خرافات، عقاید نادرست و فراوان دیگری نیز در این باره وجود داشت، درآن ایام بیماری صرع را مسری میپنداشتند و گمان میبردند که هرکس در معرض تنفس شخص مصروع قرار گیرد ابتلا او به مرضی حتمی است. از این رو درمان مصروعین را به همان روشی که برای جذامیان گزیده بودند، انجام میدادند و برای آنها بیمارستانهایی ویژه که مخصوص امراض واگیردار بود میساختند.
به وجود آمدن و اداره شدن صرع توسط کرۀ ماه از دیگر نظریاتی بود که در گذشته اظهار میگشت. جوشاندههای عجیبی از قبیل کبد قورباغه، خون سگ، ادرار انسان، عصاره گل شقایق، گذاردن آهن داغ بر روی سر و حتی ایجاد سوراخ کوچکی در جمجمه (برای خروج ماده موزی یا شریر) از اقدامات معمول برای درمان بشمار میرفت. رفته رفته موهومات و خرافات کهن ارزش خود را از دست داد و اطلاعات انسان راجع به بدن بیشتر شد و معاینات عینیتر و دقیقتری نیز در مورد صرع اعمال شد. چنان که انواع مختلف حملات صرعی مطالعه و مشخص گردید.