دکتر رضا جوهری فرد
چكیده
درد، یكی از فراگیرترین استرسهای عمومی است و كمتر كسی را میتوان یافت كه درد را تجربه نكرده باشد و درصد قابل توجهی از مراجعات پزشکی، مشکلات وابسته به درد است. از این میان، سردردها و به ویژه سردردهای میگرنی، به سبب شیوع نسبتاً بالا و مشكلاتی كه بر زندگی روزمرۀ بیماران تحمیل میکنند، كانون توجه بسیاری از پژوهشگران پزشكی روانتنی بوده است. اما تاكنون بیشتر پژوهشها بر روی درمان سردردها متمركز بوده است و پژوهشهای اندكی به بررسیهای سببشناختی و جامع به شیوۀ زیستی- روانی- اجتماعی پرداختهاند. این مقاله، به عنوان بخشی از برنامۀ جامع بررسی سببشناختی سردردهای میگرنی، به معرفی عوامل شناختی، شخصیتی و سیستمی مؤثر بر سردردهای میگرنی میپردازد.
كلید واژهها: اختلالات روانتنی، سردرد میگرن، الگوی زیست- روان- اجتماعی
مقدمه
دنیس ترک Dennis Turk و رابرت گتچل Robert Gatchel ، در پیشگفتار کتاب مشهور خود با عنوان «روانشناسی درد: رویکردهای کنترل و درمان» (ترک وگتچل 1996، ترجمه اصغریمقدم و دیگران 1381) معتقد هستند شاید درد، عمومیترین فشار روانی (استرس) باشد که با آن مواجه میشویم. هیچکدام از علایم جسمانی دیگر به فراگیری علایم درد نیستند. امروزه، درصد قابل توجهی از مراجعات پزشکی، مشکلات وابسته به درد است. از ابتدای تاریخ مدون بشر، تلاش برای کنترل درد، از اهداف اصلی آدمی بوده است. در پاپیروسهای مصری مربوط به چهار هزار سال پیش از میلاد، اشاراتی در مورد درمان درد یافت شده است. اما، علیرغم این تاریخ طولانی و با وجود پیشرفت دانش فیزیولوژی حسی و نیز علم تشریح و زیست- شیمی و با وجود ساخت داروهای ضد درد Analgesic قوی، ابداع روشهای نوین پزشکی و جراحیهای نوین، رهایی از درد همچنان برای بسیاری از بیماران، امری دور از دسترس باقی مانده است. در واقع هنوز هم درد، برای بیمار، خانوادۀ او، مراقبان بهداشتی و کل جامعه، مشکلی اساسی به شمار میآید. تلاشهای منسجم به منظور درمان درد با چگونگی تعریف مشخص از درد و ارزیابی آن رابطهای تنگاتنگ دارد. در دانش پزشکی از قدیمالایام با این فرض که درد مبنایی جسمانی دارد و با شناخت آن میتوان با بهرهگیری از عمل جراحی یا تجویز دارو، درد را از بین بُرد یا در کارکرد آن وقفه ایجاد کرد، همواره کانون توجه، منشاء دردی بود که توسط بیمار گزارش میشد. در نتیجۀ این امر، تعیین خاستگاه درد، مبنای ارزیابی قرار میگرفت و اگر درد منشاء جسمانی نداشت، غالباً از علتهای روانشناختی مدد گرفته میشد و اصطلاح درد «روانزاد» Psychogenic مطرح میشد. بدین ترتیب، مشخصۀ دیدگاه سنتی در مورد دردهای مستمر نوعی تقسیمبندی سادۀ دو بخشی بود: درد یا دارای خاستگاه جسمانی است یا روانشناختی. در سالهای اخیر روشن شده است که تقسیمبندی فوق در مورد درد، ناقص و نارساست. تردیدی نیست که عوامل جسمانی در علایم درد نقش دارند. همچنین عوامل روانشناختی از جمله سود ثانوی Secondary Gain ، ممکن است در علایم گزارش شده به وسیلۀ برخی از بیماران مبتلا به درد مؤثر باشند. با این وجود، شواهد بسیاری مبنی بر تأثیر عوامل روانی- اجتماعی گوناگون که ثانویه بر آسیب یا بیماری هستند، نیز وجود دارد. بنابراین به منظور اطمینان یافتن از موفقیتهای درمانی، عوامل روانی- اجتماعی مذکور باید در پیوند با عوامل جسمانی و عوامل زمینهساز روانشناختی مورد ارزیابی و درمان قرار گیرند. گذشته از این، پژوهشها نشان میدهد، زمینههای خانوادگی و اجتماعی که درد در آنها تداوم مییابد نیز، نقشی اساسی در استمرار ناتوانی ناشی از درد، به عهده دارند (جوهری فرد 2013).
روانشناسی سردرد
سردرد برای همگان پدیدهای آشناست و کمتر کسی است که در طول عمر خود آن را تجربه نکرده باشد. هنوز برای سردرد تعریف مشخصی که مورد قبول همه باشد وجود ندارد. شاید سادهترین تعریف برای سردرد، احساس درد و ناراحتی از ناحیۀ بالای چشم تا قسمت پشت سر باشد (جوهری فرد 1390). سردرد از جمله مشكلاتی است كه افزون بر درد ناتوانكننده، اثرات نامطلوبی بر همۀ ابعاد زندگی فرد از جمله كاركرد اجتماعی، خانوادگی، شغلی و تحصیلی دارد (ادمیدز Edmeads 1993، به نقل از سولومون Solomon و داهلوف Dahlof 2000) و در حالیکه تعریف و علتشناسی دقیقی از آن ارائه نشده است، دست کم، دو نوع سردرد تنشی و میگرنی را میتوان از یکدیگر تشخیص داد.
سردرد میگرنی، به عنوان یک اختلال روانتنی رایج، دارای علتشناسی زیست- روان- اجتماعی است (ادوینسون Edvinsson ، ویلالون Villalón و ون دن برینک VanDenBrink 2012)، اما تاکنون بیشتر پژوهشها بر نقش عوامل زیستی آن تأکید داشته و اخیراً گرایشی برای بررسی سایر عوامل روانشناختی آن ایجاد شده است (مارک و گرین Mark & Green 2011)، شاید یکی از دلایل آن، روشن نبودن جهت رابطه و تأثیرات بین عوامل سببساز با اختلال میگرن است و این پرسش اساسی که آیا این عوامل روانشناختی باعث بروز اختلال سردردهای میگرنی میشود یا این اختلال چنین اثراتی را ایجاد نموده است؟ به عنوان نمونه، احساس بیكفایتی و ناكارآمدی در كنترل درد، به كاهش احساس خود- كارآمدی Self-Efficacy و ایجاد خطاهای شناختی در فرد میانجامد. از سوی دیگر، باورها و چشمداشتهای نادرست دربارۀ درد، زمینۀ ایجاد خلق منفی را در فرد فراهم میآورد و گاهی به خودپندارۀ كلی Self-Concept و عزت نفسِ Self-Esteem وی نیز آسیب میرساند (گتچل و ترک 1996، ترجمه اصغری مقدم و همکاران 1381، دابسون Dabson و کرایگ Craig 1996)، که این اثرات منفی سردرد میگرنی نیز میتواند منجر به افت کیفیت زندگی و روابط اجتماعی گردد.
بر اساس یافتههای پژوهشی و مشاهدات بالینی، یک سری ویژگیهای روانشناختی برای افراد مبتلا به سردرد میگرن گزارش شده است، که مهمترین آنها عبارتند از: اضطراب، افسردگی، کمالگرایی، جاهطلبی، نظم و دقت افراطی در فعالیتهای روزمره، حساسیت افراطی به مسائل زندگی (مکانولتی Mcanulty و همکاران 1984). در همین رابطه، یافتههای پژوهشی نشان میدهند که افراد مبتلا به سردرد میگرن، الگویی از سرزنش و عیبجویی افراطی از خود و دیگران و خشم و پرخاشگری را نشان میدهند ( لوور Levor و همکاران 1986).
ممكن است سردرد میگرنی آمیزهای از عوامل علتشناسی روانتنی و تنیروانی باشد. به عقیدۀ راسکین Raskin ، (1985)، سردرد میگرنی یك بیماری مستقل است و احتمالاً با بدكاركردی ژنتیكی ساقۀ مغز، نقص انتقالدهندههای عصبی، و بینظمی سیستم تعدیل كنندۀ درد ارتباط دارد. چند فرضیه دربارۀ علتشناسی سردردهای میگرنی قابل طرح است كه یكی از آنها به نقص در تعدیل یا آزادسازی سروتونین در شكاف سیناپسی اشاره میكند، یا فرضیهای كه معتقد است تنظیم حركتی شریانی دچار نقص است (ولمن Welman 1988، ترجمه نجاریان، دهقانی و دباغ 1375). از طرف دیگر، آغاز سردرد میگرنی غالباً با ناكامی شدید، فشارهای روانی، افسردگی، خشم سركوب شده، و سایر عوامل هیجانی ارتباط دارد (همان منبع). تعجبی ندارد كه بعضی محققین به مبانی تنیروانی سردردهای میگرنی معتقد هستند و بعضی دیگر به ریشههای روانتنی آنها. به احتمال زیاد، سردردهای میگرنی موارد كلاسیك سناریوی چكش و سندان هستند: عوامل روانشناختی در هر جا كه تا حدودی استعداد عضوی و ضعف دستگاه ایمنی وجود داشته باشد ایجاد سردرد میگرنی میكنند (جوهری فرد 1390).
هرچند، پژوهشهای بسیاری نشانگر رابطۀ سردرد میگرن با افسردگی، کاهش کیفیت زندگی و افت تحصیلی هستند برای نمونه، (ادمیدز 1993، به نقل از سولومون و داهلوف 2000، اسمیت Smith 1996)، و برخی از پژوهشگران سازههایی مانند «شخصیت میگرنی» را مطرح نمودهاند (تان Tan و دیگران 2007، شیرزادی، مهرابی زاده و حقیقی 1381)، اما با وجود پیشنهاد گرین (2011) برای حل این موضوع با دیدگاهی یکپارچهنگر Integrated Approach (همچون الگوی زیست- روان- اجتماعی)، مطالعات به صورت پراکنده و اغلب تکمؤلفهای بوده و بیشتر آنها بر ویژگیهای شخصیتی متمرکز شدهاند ( مانند پاس چیر Psschier ، هیلکم Hylkoma و ارلبک Orlebeke 1984، پاس چیر و اورلبک 1985، فیلیپس Phillips 1976، راس موسن Rasmussen 1992، سیلبراستاین Silberstein ، لیپتون Lipton و برسلاو Breslaw 1995).
در ادبیات پژوهش، نقش چند عامل خطرآفرین در ایجاد و تداوم سردردهای میگرنی مورد مطالعه قرار گرفته است، از جمله عوامل شناختی، ویژگیهای شخصیتی و عوامل خانوادگی و سیستمی. در ادامه به بررسی هر یک از این عوامل میپردازیم.
- عوامل شناختی
نخست به بررسی عوامل شناختی میپردازیم. پژوهشهای روانشناسی شناختی نشان داده است، افراد به طور منفعل به احساسات جسمانی خود پاسخ نمیدهند، بلکه به گونهای فعال میکوشند تا برای تجربیات خود معنا پیدا کنند. سپس به ارزیابی وضعیت میپردازند و با انطباق احساسات خود با برخی از مدلهای موجود ضمنی تصمیم میگیرند که آیا احساسی خاص، علامتی از یک بیماری جسمانی مستلزم توجه است یا خیر؟ بنابراین، هر یک از عملکردهای انسان تا حدودی، تابع واقعیتی است که به طور منحصربهفرد پایهریزی شده است. همچنین، در مواجهه با اطلاعات مبهم، فرد بر باورهایی که از تاریخچۀ قبلی وی نشأت میگیرند، تکیه میکند. این باورها، معنا و اهمیت مشکل و نیز تمهید درمان مؤثر را برای فرد تعیین میکنند. اگر ما بپذیریم که درد، پدیدهای ذهنی و پیچیده است که فرد آن را به شیوههای خاص خود درمییابد، آنگاه آگاهی از اختصاصی بودن باورها، ارزیابیها و مجموعه روشهای مقابله به هنگام طرحریزی درمان مطلوب و ارزیابی دقیق نتایج درمانی، دارای اهمیت اساسی میگردند (ریسور Reesor و کرایگ Craig 1988).
پژوهشهای گستردهای با هدف شناخت عوامل مشارکتکننده در بروز درد انجام شده است (جنسن Jenson و دیگران 1991، ترک و رودی Rudy 1992). این پژوهشها بهطور یکسان نشان دادهاند که نگرشها، باورها و انتظارات بیماران دربارۀ خود و مشکلشان، منابع مقابله با بیماری و همچنین سیستم مراقبت بهداشتی، بر میزان ابراز درد، ناتوانی و نیز پاسخ بیمار به درمان اثر میگذارند (تورک و فلور Flor 1988، جنسن، ترنر Turner و رومانو Romano 1994، توتا فاسته Tota-Fascette و دیگران 1993). گروهی از پژوهشگران عنوان نمودند که بعضی از خطاهای شناختی بر ادراک درد، پریشانیِ عاطفی و ناتوانی اثر میگذارند (لفبور Lefebvre 1981، اسمیت و دیگران 1986، آدامز Adams 1986 آ، آدامز 1986 ب، پک Peck ، میلانو Milano و وارد Ward 1990). همچنین مطرح شده است که خطای شناختی را میتوان به عنوان باور منفی تحریف شدهای دربارۀ شخص یا موقعیت او تعریف کرد.
به نظر میرسد که فاجعهسازی، خطای شناختی قدرتمندی است که به طور گستردهای برکیفیت درد و ناتوانی فرد بیمار اثر میگذارد (کیف Keefe و همکاران 1990 آ و 1990 ب، لاکنر Lackner و کوئیگنلی Quignly 2005). رفیعی، فروغی و مؤمنزاده (1390) نشان دادند که بین فاجعهسازی و افسردگی در افراد مبتلا به دردِ مزمن اسکلتی- عضلانیِ مراجعهکننده به کلینیک درد، رابطه وجود دارد. همچنین، وروورت Vervoort و دیگران، (2010) نیز خطای شناختی فاجعهسازی درد را در کودکان، متغیر معناداری در پیشبینی احساس ناتوانی در ماههای بعدی یافتند.
یکی دیگر از متغیرهای شناختی، راهبردهای مقابلهای است. بوز Bose و آندراسیک Anderasik (2009) با مرور پژوهشهای تجربی و رفتاری و شناختی سردردهای میگرن، به نقش مهارتهای مقابلهای و مدیریت استرس در کاهش درد میگرن اشاره کرده و معتقدند فراگیری و کاربرد صحیح این مهارتها میتواند به بهبود کیفیت زندگی و سازگاری بهتر این بیماران کمک نماید.
از دیگر متغیرهای شناختی مرتبط با سردرد میگرن، کمالگرایی است. کول Kowal و پریتچارد Pritchard (2006) در مطالعهای با مقایسه 23 نفر بیمار مبتلا به سردرد میگرنی مزمن و 23 نفر گروه گواه، به این نتیجه رسیدند که آزمودنیهای دارای سردرد مزمن به طور معناداری حساسیت، کمرویی، مشکلات روانتنی و اختلالات رفتاری بیشتری از خود بروز میدهند. بهعلاوه، آنها بیان کردند که برخی ویژگیهای شخصیتی همچون کمالگرایی، نقش مهمی در بروز سردرد آنها دارند. برورتون Brewerton و جورج George (1993) نیز در پژوهشی درباره ارتباط کمالگرایی و میگرن، دریافتند که افراد مبتلا به میگرن در مقایسه با افراد گروه گواه در مقیاسهای کمالگرایی، عدم اعتماد بینِ فردی و عدم کارآمدی نمرۀ بالاتر و معناداری داشتند.
شیرزادی و همکاران (1381) در پژوهشی به بررسی رابطۀ ساده و چندگانۀ کمالگرایی، اضطراب و افسردگی با سردرد میگرن در دانشجویان دختر و پسر دانشگاه آزاد اسلامی اهواز پرداختند. در این تحقیق، کمالگرایی، افسردگی و اضطراب صفت- حالت، متغیرهای پیشبین و سردرد میگرن متغیر ملاک بود. نتایج نشان داد که کمالگرایی، اضطراب و افسردگی با سردرد میگرن رابطۀ مثبت و معناداری دارند. افزون بر این، همبستگی چندگانۀ کمالگرایی، اضطراب و افسردگی با سردرد میگرن معنادار بود.
- عوامل شخصیتی
دومین عامل مرتبط با بروز سردرد میگرن، ویژگیهای شخصیتی است. یکی از تأکیدهای اصلی طبِ روانتنی، تلاش برای یافتن عوامل شخصیتی اختصاصی بوده است که ممکن است افراد را برای ابتلا به درد مزمن مستعد سازند. در سال 1954، دونبر Dunber به نقل از علوی و محمودی، (1386) پیشنهاد كرد كه افرادِ دارای ویژگیهای شخصی معین، مستعد بیماریهای خاصی میشوند. به عبارت دیگر، بین ویژگیهای شخصیتی و بیماریها رابطه وجود دارد. برای مثال، افراد پرخاشگر، مستعد ابتلا به بیماریهای عروق كرونر قلب و افراد وابسته، مستعد ابتلا به آسم هستند.
در بعضی از پژوهشها سعی شده است تا «شخصیت میگرنی» Migraine Personality ، «شخصیت آرتریت روماتوئیدی» Rheumatoid Arthritis Personality و به مفهوم کلیتر «شخصیت مستعد درد» Pain Prone Personality مشخص شود، اما تا به حال از این گونه تلاشها حمایت علمی چندانی به عمل نیامده و این دیدگاه مورد شک و تردید و نیز بحث زیادی قرار گرفته است (ترک و سالوی 1984، به نقل از وولمن Wellman 1988، ترجمه نجاریان و همکاران 1375).
اصطلاح «شخصیت میگرنی» نخست از مشاهدات مختلف بالینی به وجود آمد (سیلبراستاین، لیپتون و برسلو 1995). تورین Touraine و دراپر Draper (1934) گزارش دادند که میگرنیها، اهل تأمل و سبکسنگین کردن، مردد، ناایمن، حساس به انتقاد و از لحاظ هیجانی عمیقاً ناکامشده هستند. آنها در ارتباط با دیگران مشکل داشته و افرادی سرد هستند. ولف Wolf (1937) دریافت که میگرنیها خشک، وسواسی، جاهطلب، رقابتی، اهل تنفر دائمی و ناتوان در محول کردن مسئولیتها به دیگران هستند. مریکانگاس Merikangas ، مریکانگاس و انگست Angst (1993) در یک مطالعۀ مقطعی Cross-Sectional ، بین خردهسنخهای Subtypes سردرد و شخصیت، در آزمودنیهای 19 و 20 سالۀ مبتلا به میگرن، نمرات بالاتری در شاخصهای روانرنجوری نسبت به آزمودنیهای بدون میگرن یافتند.
به طورکلی، مطالعاتی که از پرسشنامه شخصیت آیزنک و یا آزمونهای شخصیت مشابه استفاده و افراد مبتلا به میگرن را با گروه گواه مقایسه نمودهاند، یک رابطه بین میگرن و روانرنجوری را گزارش کردهاند (پاس چیر، هیلکما و ارلبک 1984، پاس چیر و ارلبک 1985، فیلیپس 1976، راس موسن 1992، سیلبراستاین، لیپتون و برسلاو 1995).
- عوامل خانوادگی و سیستمی
سومین عامل مرتبط با بروز سردردهای میگرنی، عوامل خانوادگی و سیستمی است. امروزه نقش عوامل خانوادگی و سیستم خانواده در پدیدآیی اختلالات روانشناختی در چارچوب رویکردهای سیستمی، جهت و دیدگاهی جدید به پژوهشهای آسیبشناسی و رواندرمانی ارائه نموده است و بسیاری از نظریهپردازان آسیبشناسی همچون شوایتزر Schweitzer و شلیپه Schlippe (2011) نگاه سیستمی به اختلالات روانتنی را توصیه نمودهاند. در نگرش سیستمی، بیماری به عنوان بخشی از بافت تعاملی و ارتباطی یک سیستم بیمارگونه و مختل دیده میشود که اعضای آن سیستم تا آن حد از آن رنج میبرند که صفت بیماری به آن اطلاق کردهاند و بیماریها سازههایی جمعی و سیستمی، به حساب میآیند که نتیجۀ یک تعامل و گفتمان اجتماعی است.
بررسیهای فراوان روان- عصب- شناختی و نیز مطالعات مبتنی بر پویشهای خانوادگی به ارتباط میان الگوهای ارتباطی خانوادگی و سردرد کودکان و نوجوانان اشاره کردهاند. (اکس و شوارتز 2006، به نقل از آریست فون شلیپه و دیگران 2011، ترجمه پیرمرادی 1391) در جمع بندی این بررسیها به این نتیجه رسیدند که 8 نوع الگوهای ارتباطی خانوادگی در نامناسبترین حالات خود جهت ایجاد و حفظ سردرد در کودکان و نوجوانان مؤثر میباشند:
- سبک دلبستگی مبالغهآمیز که به کودکان فرصت برخورد مستقل با سردرد را نمیدهند، مانع از تکوین راهبردهای غلبه بر سردرد در کودکان میشوند، همچنین بیان خشم و عصبانیت را سرکوب نموده و بنابراین موجب نوعی احساس ناامنی میگردد که خود منشأ استرسهای دیگر است.
- خانوادهها در برخورد با بدن خویش ممکن است سبکهای بیملاحظه، اما همچنین سبکهای مبالغهآمیز داشته باشند. سبک برخورد بیملاحظه با بدن خویش، تفکر تحمل فشار بیش از حدِ معقول را تقویت میکند. برعکس، مراقبت مبالغهآمیز با هر تقلا جهت کاهش درد، زمینۀ ایجاد مزیتهای ثانویه بیماری را افزایش میدهد.
- محیط خانوادگی ممکن است مملو از محرکهای گوناگون، اوقات فراغت پر از برنامهریزی، درگیری شدید کودک در روابط خصوصی والدین، مصرف زیاد رسانهها، خانۀ شلوغ و یا تنگ باشد.
- هنگامیکه خانواده به راندمان و موفقیت بهای زیادی بدهد کودک میتواند به مشکل تبدیل شود، آن هنگام که قرار است به مدرسهای با کیفیت بهتر برود و یا در رقابت با همشیرها عقب میماند.
- بروز عواطف منفی، خشم و عصبانیت در خانواده منفی ارزیابی گردیده و یا منکوب گردد.
- رابطۀ زوجی نارضایتبخش والدین ممکن است کودکان حساس را به خود مشغول کرده و با تبدیل شدن به استرس درونروانی به شدتیابی سردرد در آنها بیانجامد.
- خانواده در حالت نامطلوب یا بیماریها را سادهسازی و یا دراماتیک میکند. با توجه به تراکم سردرد در خانوادهها این سؤال مطرح میشود که کدام امکانات غلبه یافته و نیز کدام سناریوهای فاجعهسازی در انبار تعریفهای خانوادگی منتقل شده و بر سردرد تأثیر میگذارند.
- رخدادهای نامطلوب زندگی (مرگ یک عضو خانواده، بیکاری، جدایی از والدین) انکار میگردند «نمیخواهیم به یاد آوریم و یا در مورد آن صحبت کنیم» و یا به عنوان یک موضوع دائمیکه قصد ندارد تمام شود حضور دارند.
اسمیت (2003) در پژوهشی بر روی زنهای مبتلا به سردرد میگرن، به ارتباط متقابل روابط خانوادگی بهویژه استقلال و صمیمیت در بروز سردردها و همچنین، اثرات درد مزمن یک عضو خانواده بر سایر اعضا اشاره میکند اما جهت رابطه را مشخص نمیسازد. با وجود اهمیت نقش خانواده در بروز اختلالات روانتنی و به ویژه سردردها (رولاند Rolland 2008)، پژوهشهای اندکی به بررسی این رابطه و مؤلفههای آن پرداخته و میتوان این حوزه را عرصهای جدید برای سببشناسی اختلالات روانتنی دانست.
نتیجهگیری
با توجه به آنچه بیان شد، میتوان نتیجه گرفت که بیشتر پژوهشهای پیشین به صورت تکعاملی به بررسی متغیرهای پیشبین سردرد میگرن پرداختهاند و به این ترتیب، لزوم دیدگاههای ترکیبی و چند عاملی در سببشناسی و درمان اختلالات روانتنی و به ویژه سردردهای میگرنی احساس میشود.
منابع
شواریترز، یوخن و شلیپه، آریست (2011). رویکرد سیستمیدر اختلالات روانی. ترجمه سعید پیرمرادی (1391). اصفهان: نشر شونار.
شیرزادی، افسانه، مهرابی زاده، مهناز و حقیقی، جمال (1381). بررسی رابطه ساده و چندگانه کمال گرایی، اضطراب و افسردگی با سردرد میگرن در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامیاهواز. مجله علوم تربیتی و روان شناسی، دوره سوم، سال نهم، شماره 3 و 4، ص 109-126.
جوهری فرد، رضا (1390). مقدمه ای بر پزشكی روان تنی. اهواز: انتشارات دانشگاه آزاد اهواز
علوی، موسی و محمودی، اعظم (1386). نظریههای موجود در رابطه با سبب شناسی اختلالات روان تنی. خلاصه مقالات دومین کنگره بین المللی سایکوسوماتیک، اصفهان: دانشگاه علوم پزشکی اصفهان.
گچل، رابرت ج. سی. و ترک، دنیس (1996). روان شناسی درد (رویکردهای کنترل و درمان). ترجمه محمد علی اصغری مقدم، بهمن نجاریان، محسن محمدی و محسن دهقانی (1381). تهران: انتشارات رشد.
ولمن، بنجامین، (1988). اختلالات روان تنی. ترجمه نجاریان، بهمن، دهقانی، محسن و دباغ، بهرام (1375). تهران: انتشارات رشد.
Brewerton, T.D. & Gorge, M.S. (1993). Is migraine related to eating disorders? International Journal of Eating Disorders, 14(1), 75-79.
Buse, D. C., & Andrasik, F. (2009). Behavioral medicine for migraine. Neurology Clinics, 27 (2), 445-465.
Dobson, K. S., & Craig, K. D. (1996). Advances in cognitive-behavioral therapy. London: Sage Publications.
Edvinsson, L., Villalón, C. L., & VanDenBrink, A. M. (2012). Basic mechanisms of migraine and its acute treatment, 136 ( 3): 319–333.
Flor, H., & Tuek, D.C. (1988). Chronic back pain and rheumatoid arthritis: Predicting pain and disability from cognitive variables. Journal of Behavioral Medicine, 11, 251-265.
Green, M. W. (2011). Headache: Psychiatric Aspects, Neurologic Clinics, 29 (1): 65-80.
Jensen, M. P., Turner, J. A., Romano, J. M. & Karoly, P. (1991). Coping with chronic pain: A critical review of the literature. Pain, 47, 249-283.
Jensen, M. P., Turner, J. A., & Romano, M. (1994a). Correlates of improvement in multidisciplinary treatment if chronic pain. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 62, 172-179.
Johari Fard, Reza (2013). Regressions of Cognitive, Personality and Family Variables in Iranian Patients with Migraine Headache, 21th European Congress of Psychiatry (EPA), Nice, France.
Keefe, F. J., Caldwell, D. S., Williams, D. A., Gill, K. M., Mitchell, D., Robertson, C., Martinez, S., Nunley, J., Beckam, J. C., Crisson, J. E., & Helms, M. (1990a). Pain coping skills training in the management of osteoarthritis knee pain: A comparative approach. Behavior Therapy, 21, 49-62.
Keefe, R. J., Caldwell, D. S., Williams, D.A., Gil, K. M., Mitchell, D., Roberson, C., Martinez, S., Nunley, J., Beckham, J. C., Crisson, J. E., & Helms, M. (1990b). Pain coping skills training in the management of osteoarthritis knee pain: II. Follow – up results. Behavior Therapy, 21, 435-447.
Kowal, A., & Pritchard, D. (2006). Psychological characteristics of children who suffer from headache: A research note, Journal of Child Psychology and Psychiatry, 31(4):637–649.
Lackner, J. M., & Quigley, B. M. (2005). Pain Catastrophizing mediates the relationship between worry and pain suffering in patients with IBS, Behaviour Research and Therapy, 43 (7), pages: 943-957.
Lefebver, M. F. (1981). Cognitive distortion and cognitive in depressed psychiatric low back pain patients. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 49, 517-525.
Levor, R. M., Cohen, M.J., Nailboff, V.D. McArthur, D.O. & Heuser, G. (1986). Psychological precursors and correlates of migraine headache. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 54(3). 347-354.
Mcanulty, D.P., Rapport, N.B., Waggpner, C.D., & Brantely, P.T. (1984). Psychological correlates of head pain. Paper presented at the Annual Meeting of the Association for the Advancement of Behavior Therapy. Philadephia. U.S.A.
Merikangas, K.R., Merikangas, J. R., & Angst, J. (1993). Headache syndromes and psychiatric disorders: Associations and familial transmission. J. Psychiatry. Res, 27,197 – 210.
Passchier, J., Hylkema, H. ,& Orlebeke J. F. (1984). Personality and headache type: A controlled study. Headache 24,140 – 146.
Passchier, J. & Orlebeke, J. F. (1985). Headaches and stress in school children: An epidemiological study. Cephalalgia 5, 167 – 176.
Phillips, C. (1976). Headache and personality. J. Psychosom. Res. 20:535 – 542.
Raskin H. H. (1985). Migraine. In W. Dorfman & L. Cristofar, Psychosomatic Illness Review (pp. 11-22). New York: Macmillan
Rasmussen, B. K. (1992). Migraine and tension-type headache in a general population: Psychosocial factors. Int. J. Epidemiology. 21, 1138 – 1143.
Reesor, K. A., & Craig, K. (1988). Medically incongruent chronic pain: Physical limitations, suffering and ineffective coping. Pain, 32, 35-45.
Rolland, J. S. (2008). Family systems and chronic illness. Journal of Psychotherapy & The Family, 3 (3), 143-168.
Schweitzer, J., & Schlippe, A. V. (2011). Lehrbach der systemischen Therapie and Beratang: Das storing spezifischewissen. Gottingen: Van denboeck and raprecht.
Silberstein, S.D., Lipton, R.B. & Breslau, N. (1995). Migraine: Association with personality characteristics and psychopathology. Cephalalgia 15,337 – 369.
Smith, A. A. (2003). Intimacy and family relationships of woman with chronic pain, pain Management Narsing, 4 (3): pages 134-142.
Smith, R. (1996). Impact of migraine on the family. Headache, 36, 278-286.
Smith, T. W., Aberger, E. W., Follick, M. J., & Ahern, D. L. (1986a). Cognitive distortion and psychological distress in chronic low back pain. Journal of Consulting and Clinical Psychology 54, 573- 575.
Smith, T. W., Follick, M. J., Ahern, D. L., & Adams, A. (1986b). Cognitive distortion and disability in chronic low back pain. Cognitive Therapy and Research, 10, 201-210.
Smith, T. W., Peck, J. R., Milano, R. A., & Ward, J. R. (1990). Helplessness and depression in rheumatoid arthritis. Health Psychology, 9, 377-389.
Solomon, G. D., & Dahlof, G. H. (2000). Impact of headache on the individual sufferer. In: J. Olesen, P. Tfelt- Hansen, & K. M. A. Welch (Eds.), The headaches. Philadelphia: Lippicott Wilkins.
Tan, H. J., Suganthi, C., Dhachayani, S., Rizal, A. M., &Raymond, A. A. (2007). The coexistence of anxiety and depressive personality traits in migraine. Singapore Medical Journal, 48(4),307-10.
Tota-Faucette, M. E., Gil, K. M., Williams, F. J., & Goli, V. (1993). Predictors of response to pain management treatment: The role of family environment and cognitive processes. Clinical Journal of Pain, 9, 115-123.
Touraine, G.A. & Draper,G. (1934). The migrainous patient: A constitutional study. J NervMent Dis 80,183 – 204.
Turk, D. C., & Rudy, T. E. (1992). Cognitive factors and persistent pain: A glimpse into Pandora’ s box. Cognitive Therapy and Research, 16, 99-112.
Vervoort T, Eccleston C, Goubert L, Buysse A, & Crombez G. (2010). Children’s catastrophic thinking about their pain predicts pain and disability 6 months later. European Journal of Pain; 14(1):90-6.
Wolff, H. G. (1937). Personality features and reactions of subjects with migraine. Arch Neurol Psychiatry, 37, 895 – 921.