فلسفه پزشکی شاخهای از فلسفه است که به سرعت در حال رشد است. با این حال، برای درک کامل وضعیت فعلی و شکلدهی آینده آن، بررسی ریشهها و تحولات تاریخیاش حیاتی است. در حالی که بسیاری در جهان انگلیسیزبان، ظهور این حوزه را به دهه ۱۹۷۰ در آمریکا و با راهاندازی نشریات کلیدی مانند «نشریه پزشکی و فلسفه» و «پزشکی نظری» نسبت میدهند، این روایت تنها بخشی از داستان است. جنبش آمریکایی بدون شک نقش مهمی در نهادینه کردن و جهانیسازی فلسفه پزشکی ایفا کرد، اما ریشههای آن عمیقاً در سنتهای غیرانگلیسیزبان، بهویژه در لهستان، آلمان و فرانسه، نهفته است.
برای مثال، تا اوایل قرن بیستم، کرسیهای ویژهای برای تاریخ و فلسفه پزشکی در دانشکدههای اصلی پزشکی لهستان تأسیس شده بود. نشریات مقالاتی درباره جنبههای فلسفی پزشکی منتشر میکردند و موضوعات پزشکی-فلسفی در جلسات انجمنهای حرفهای به بحث گذاشته میشد. تاریخ مکتب لهستانی به اواسط قرن نوزدهم بازمیگردد و با کار پزشک-فیلسوف، لودویک فلک، که چهرهای بسیار برجسته در این زمینه است، به اوج خود رسید.
آلمان نیز دارای سنت غنیای در این زمینه است. ریچارد کخ، در دهه ۱۹۲۰، آثاری درباره مبانی پزشکی منتشر کرد. او پزشکی را یک تلاش عملی میدید که با علوم محض مانند فیزیک یا زیستشناسی متفاوت است. کخ موضوعات مهمی را معرفی کرد که امروز نیز مرتبط هستند، مانند تمایز بین علم و عمل، خود نظریه پزشکی، رابطه بین تشخیص و درمان و اهمیت هدف نهایی پزشکی. فراتر از کخ، فیلسوفان بزرگ آلمانی مانند مارتین هایدگر و هانس-گئورگ گادامر آگاهانه به موضوعات پزشکی پرداختند. هایدگر، در سمینارهای زولیکون خود، دیدگاههای هستیشناختی و پدیدارشناختی را به نظریه و عمل پزشکی، روانپزشکی، و حتی پزشکی روانتنی مرتبط ساخت. گادامر، در اثر خود «معمای سلامت»، مؤلفههای بنیادین عمل پزشکی مانند هوش، مرگ، زندگی، اضطراب، آزادی، سلامت، و رابطه پیچیده بین جسم و روح را از طریق رویکردهای پدیدارشناختی و هرمنوتیک فلسفی بررسی کرد. ولفگانگ ویلاند، یکی از اعضای مکتب گادامر، نظریه حکم کانت را برای زیر سؤال بردن حکم پزشکی، بهویژه تشخیص، به کار برد.
در آن سوی مرز در فرانسه، ژرژ کانگیلهم، پزشک و فیلسوف، در کتاب «عادی و بیمارگون» نشان داد که مفاهیم «عادی» و «بیمارگون» صرفاً مقولات علمی عینی نیستند، بلکه با نیروهای سیاسی، اقتصادی و فناوری درهم تنیدهاند. میشل فوکو، تحت تأثیر کانگیلهم و با استفاده از ایده فضاسازی، در کتاب «تولد درمانگاه» ارتباط بین دانش پزشکی (معرفتشناسی) و نهادهای پزشکی را به دقت به تصویر کشید.
در مقابل این ریشههای عمیق تاریخی و رویکردهای متنوع اروپایی، مکتب آمریکایی گاهی اوقات به صورت محدود چارچوببندی میشود و اغلب به عنوان زیرشاخهای از فلسفه علم در نظر گرفته میشود. در حالی که موضوعات فلسفه علم – مانند آزمایش، نظریه و شواهد، علیت، توضیح، واقعگرایی، تقلیلگرایی و رابطه بین علم و ارزشها – قطعاً مرتبط هستند، اما در نهایت برای پوشش دادن کل طیف مسائل در پزشکی بسیار محدودند.
علاوه بر این، تنش قابل توجهی بین فلسفه پزشکی و اخلاق زیستی وجود دارد. در حالی که فلسفه پزشکی منطقاً زمینهای برای اخلاق زیستی فراهم میکند، گرایشی وجود دارد که اخلاق زیستی فلسفه پزشکی را در خود ببلعد. فروکاستن فلسفه پزشکی صرفاً به زیرشاخهای از فلسفه علم یا اجازه دادن به آن برای بلعیده شدن توسط اخلاق زیستی، خطر از دست دادن تنوع ذاتی رویکردها و مسائل این حوزه را در پی دارد. مهمتر از همه، تعریف صرف آن از دریچه فلسفه علم میتواند این حوزه را نسبت به دغدغههای انسانی حیاتی در عمل بالینی بیحس کند و به طور بالقوه این دغدغهها را به صرف مسائل اخلاقی تقلیل دهد.
به جای فلسفهبافی درباره هر مسئله پزشکی یا اولویت دادن فلسفه پزشکی بالاتر از هر چیز دیگر، یک گفتوگوی انتقادی و سازنده بین فلسفه پزشکی و سایر حوزههای مرتبط، مانند آموزش پزشکی و جامعهشناسی پزشکی، پیشنهاد میشود. کنار هم قرار دادن میراث متنوع فلسفه پزشکی – شامل این سنتهای اروپایی و فراتر از آن – درک ما را از ریشهها و تحولات آن تغییر میدهد. این کار منظرهای چندوجهی از مسائل و رویکردهایی را که فیلسوفان پزشکی با آنها سروکار داشتهاند، آشکار میسازد. بسیاری از مسائل عمیقی که توسط فیلسوفانی مانند گادامر مطرح شدهاند، هنوز به مسائل جدی در حوزه معاصر تبدیل نشدهاند. به کارگیری ایدههای فلسفی گستردهتر راهی برای غنیسازی فلسفه پزشکی دیده میشود.
با نگاه به آینده، فلسفه پزشکی باید به تعامل و تأمل حیاتی خود بر روی علوم زیستپزشکی ادامه دهد – وظیفهای که از بدو تولد خود به آن مشغول بوده است. همچنین باید با جدیت بیشتری با علوم غیرپزشکی، از جمله علوم اجتماعی و علوم انسانی مرتبط با پزشکی، درگیر شود، که این کار هنوز به طور جدی انجام نشده است. فلسفه پزشکی بینشهای عمیقی را برای آموزش پزشکی ارائه میدهد، که مباحثی مانند استدلال بالینی، رابطه پزشک-بیمار و همدلی را دربرمیگیرد. همچنین به آشکار کردن جنبههای پنهان پدیده طبیسازی کمک میکند. مسائل نوظهور مانند نقش فناوری، همچون هوش مصنوعی و سایبورگها، در عمل بالینی، برخورد بالینی و نهادهای پزشکی، توجه نسبتاً کمی دریافت کردهاند، اما موضوعاتی حیاتی برای اکتشافات آینده هستند.
آینده فلسفه پزشکی در ترویج بحث و گفتوگو بین رشتهها، بهرهگیری از دستاوردهای علوم انسانی پزشکی و ایفای نقش پررنگتر در آموزش پزشکی و سیاستگذاری سلامت نهفته است. در آغوش کشیدن تاریخ غنی و متنوع آن، کلید مدیریت چالشها و فرصتهای پیچیدهای است که پزشکی امروز و فردا با آنها روبهرو است.