سعید پیرمردای
فصلنامه سلامت برتر جلد سوم، شمارههای ۴ و ۵ پاییز و زمستان ۱۳۸۳، صفحات ۱ ۲ ۱ تا ۱۳۶
نوشتار زیر در برخی ایستگاههای تاریخی ـ اجتماعی زندگی خانوادگی ایران توقف و پارهای از مؤلفههای فرهنگی آن را معرفی مینماید. مطالعههای متعدد نشان میدهند که عناصر تاریخی، مذهبی و مدرن به طور همزمان در زندگی خانوادههای ایرانی جاری و مؤثر هستند. برای فهم و درک زندگی خانوادگی در ایران لازم است به جنبههای تاریخی و سنتی آن توجه نماییم. نیز فرآیند مدرنیزاسیون در ایران تأثیر مهمی بر زندگی خانوادگی بر جای نهاده است. بحث کلنگرایانه در این باره میتواند سیر تحولات تاریخی خانوادۀ ایرانی در دوران معاصر را برای ما روشنتر سازد.
1. مروری بر مبانی نظری خانواده در اوستا و اسلام
مورخان و دانشمندان علوم اجتماعی، تاریخ ایران و به تبع آن تاریخ خانوادۀ ایرانی را به دو دورۀ اصلی، یعنی به قبل و بعد از اسلام تقسیم میکنند. این تفکیک از آن روی قابل درک و بامعنا است که ورود اسلام به ایران، کشور ما را به دوران جدیدی از حیات خود سوق داد. در ابتدا مایلم برخی تصاویر و احادیث دربارۀ زندگی خانوادگی را بازگو کنم که به دوران قبل از اسلام مربوط میشود. دوران ما قبل اسلام در آگاهی جمعی ایرانیان حضور فعال دارد و حاوی عناصر نیرومند در واقعیت روزانۀ آنهاست، به گونهای که میتوان از آن به عنوان جزء تفکیکناپذیر «دنیای هدفمند» (شودر، ۱۹۹۰) ایرانیان نام برد. مثالهای متعدد در جامعۀ ایران که به نوعی به زندگی خانوادگی نیز مربوط میشوند دلیل این ادعا است. مثلاً برگزاری پرشکوه آداب و مراسم نوروز در مناطق مختلف ایران توسط اقشار و قومیتهای گوناگون، بهترین نمود آن به شمار میرود. اهمیت این مراسم برای زندگی و ارتباطات خانوادگی آن است که در تعطیلات نوروزی، بیشترین ملاقاتها و دیدارهای خانوادگی و فامیلی انجام میشوند. چه بسا دیدارها و تعمیق آشناییها در این ایام زمینههای پیوندهای زوجی آتی را فراهم نمایند.
مراسم شب یلدا و یا چهارشنبهسوری نمونههای دیگری هستند که پیوند ایرانیان با تاریخ کهن خویش را زنده نگه میدارند. نیز باید از گرایشی اخیر و رو به رشد در جانسختی عناصر تاریخی در آگاهی روزمرۀ ایرانیان روشن میکند که چرا تغییرات ناگهانی و ارادی اجتماعی ـ فرهنگی از بالا، درگذشته و حال با مقاومت انسانها روبرو میگردد. نگرش امیدبخش دربارۀ تحولات کنونی و آتی جامعه ایران باید به بعد تاریخی جامعۀ ایران اهمیت در خور خویش را اعطا کند.
در مبحث خانواده باید به بررسی این مطلب بپردازیم که کدام دسته از عناصر و موضوعات تاریخی ـ فرهنگی، امروز نیز بر زندگی خانواده تأثیر گذاشته و یا اساساً با شرایط و نیازهای خانوادهها در حال حاضر منطبق میباشند، خلاصه آنکه باید دریابیم که این عناصر تا چه حد در تجربیات زندگی روزمرۀ انسانها جاری بوده و حضور فعال دارند.
1-1. خانواده در اوستا
نخستین اشارات و احادیثی که دربارۀ زندگی خانوادگی در ایران موجود است، به دوران عتیق و باستان بازمیگردد. این اشارهها البته پراکنده بوده و برای یک بررسی جامع چندان مفید نمیباشند. نخستین منبع مطمئن و مفید در رابطه با تصورهای موجود دربارۀ زندگی خانوادگی، اوستای قدیم ــ کتاب مقدس پیامبر زرتشت ــ است که پیشینۀ آن به سال ۱۷۰۰ قبل از میلاد مسیح باز میگردد (جمشیدی، ۱۳۸۰).
در اوستا منشاً معنوی ـ مذهبی قوانین مربوط به خانواده و نیز اهمیت دیرینۀ زندگی خانوادگی نزد ایرانیان آشکار میگردد که امروز نیز، اگر چه به شکل ضعیفتر، قابل مشاهده است. پژوهشهای جدید اهمیت نهاد خانواده نزد ایرانیان
باستان را تأئید میکنند. رضا شعبانی در این زمینه چنین مینویسد:
«اهمیت نهاد خانواده در حدی است که کانون اصلی نشأت و موجودیت و احراز هویت فردی محسوب میشود و مهمترین معرف او برای کسب هر گونه موقعیت و مقام اجتماعی ـ سیاسی تلقی میگردد؛ به طوری که همه کس برای حضور در صحنۀ فعالیتهای مختلف اجتماعی ناچار به ارجاع و اتکاء بدان میگردد. قهرمانان شاهنامه فیالمثل نمونههای خوبی از پیوستگیهای دودمانی را عرضه میکنند (شعبانی ، ۱۳۷۶: ۱۱۵(.
خانواده در اوستا نفا (Nafa) و خانوار من (Man) نامیده میشود. در اوستا برای زنان و مردان نقشهای جنسیتی متفاوتی تعیین شده است. کتایون مزداپور (۱۳۷۱) تعیین نقشهای جنسیتی در اوستا را کهنترین الگوهای جنسیتی در ایران ارزیابی میکند. الگوهای موجود دربارۀ جنسیتهای مختلف و انتظارات برآمده از آن در پژوهش خانواده دارای اهمیتاند، چرا که میتوان از این زاویه و به خاطر عدم وجود تئوریهای مدون در آن زمان، به بازسازی روابط خانوادگی در دوران باستان مبادرت ورزید. در پژوهشهای گذشته و کنونی خانواده، جایگاه زنان همیشه مورد توجه قرار گرفته است. پی بردن به وضعیت زنان تصویری عمومی از مناسبات خانوادگی به دست میدهد، به همین سبب مفید است در ابتدا به بررسی موقعیت زن در اوستا بپردازیم.
در اوستا به زن از دو زاویۀ مختلف نگریسته می شود: از یک طرف به عنوان پیرو آیین زرتشت، و از طرف دیگر به عنوان یکی از جنسیتها با نقش و وظایف مشخص در زندگی اجتماعی. در مسائل اعتقادی، زن و مرد برابر و فقط پاسخگوی وجدان خویش میباشند در بیان استعاری گاهان از سه فرشتۀ مؤنث و سه فرشتۀ مذکر نام برده شده است که به واسطۀ پاکمنشی خویش به اهورامزدا نزدیک میشوند. در این استعاره زن و مرد در سطحی برابر قرار دارند. جالب است بدانیم که شش خصوصیت برجسته این فرشتگان، نام شش ماه در تقویم کنونی ایران است. سه فرشتۀ مذکر، اردیبهشت (بهترین راستی)، شهریور (شهریاری و ملکوت آسمانی) و بهمن (اندیشۀ نیک) نام دارند. سه فرشتۀ مؤنث، خرداد (کمال)، مرداد (جاوادانگی) و اسفند (شایستگی مقدس) نامیده میشوند. این استعارهها یک رابطۀ مساوی بین جنسیتها در موضوعات دینی برقرار میکند (م.ش با مزداپور، ۱۳۷۱).
اما در زندگی اجتماعی، زن به عنوان حامل نقشهای مشخص یعنی دختر، همسر و مادر تعریف میگردد. وظیفۀ او به دنیا آوردن فرزند و جلب رضایت پدر، همسر و دیگران است. برحسب تعیین نقشها، وظیفۀ اجتماعی تأمین هزینههای زندگی زن و فرزندان و ریاست آنان به عهدۀ مردان است. مرد حافظ دودمان و مکلف است از خاموش شدن آتش جلوگیری نماید (علوی، ۱۳۸۰) . به نظر مزداپور (۱۳۷۱) این مناسبتها بر وجود خانواده و یا خانوارهای گسترده و نیز نوعی مردسالاری در آن دوران دلالت میکند. البته از دیدگاه دینامیزمهای تعاملی میتوان گفت که زنان به واسطۀ تقبل نقشهای متعدد به مرکز ثقل شبکۀ ارتباطات عاطفی تبدیل گردیده، در حالی که مردان به واسطۀ حضور کمرنگ در مناسبتهای عاطفی، جایگاه حاشیهای را به خود اختصاص میدادهاند. میتوان فرض نمود که نقش مسلط زنان در ارتباطهای عاطفی، برنفوذ خانوادگی آنان افزوده و حقوق ضعیف آنان در زمینههای دیگر را جبران میکرده است. براساس تشریح بالا، همچنین شکلگیری خود ـ پندارههای وابسته در خانواده واقعی به نظر میرسد.
از ممتازترین خصوصیت یک زن خوب در اوستا که به کرات از آن یادآوری شده، بارداری و زادن فرزندان است. این خصوصیت برجسته با آرزوی مردان برای ازدواج با زنی که بتواند لااقل یک فرزند به دنیا آورد، منطبق بود. هرودت مورخ معروف یونانی میگوید که چندهمسری در ایران باستان قبل از آنکه در خدمت ارضای نیازهای جنسی بوده باشد، هدف ازدیاد تعداد فرزندان را دنبال میکرده است. داشتن فرزند آن قدر مهم بود که بر طبق اوستا زوجین بیفرزند، عملاً ارزشی نداشتند و بیفرزندی باعث ننگ آنان میشد. به همین سبب زوجین بدون فرزند، کودکی را که معمولاً پسر بود به فرزندی پذیرفته و وی را همچون فرزند تنی خویش پرورش میدادند (علوی، ۱۳۸۰ ). شرایط زیستبومی ایران، و قبل از همه کمبود دایمی آب که کشت و زرع بیابانهای خشک را با مشکلات جدی روبرو میساخت و مستلزم نیروی کار قوی بود، نیز تقویت قدرت دفاعی در برابر هجوم قبایل همجوار، از جمله دلایلی است که آرزوی داشتن فرزند پسر را موجه میساخته است. بررسیهای اقتصادی ـ اجتماعی نشان میدهند که نقش زنان به تربیت و نگهداری فرزندان خلاصه نمیشده است. نیکخلق (۱۹۹۱) در مطالعه خویش دربارۀ نقش زنان روستایی نشان میدهد که در آن دوران زنان به استثنای شکار، در همۀ امور اقتصادی نقش مهمی ایفا میکردند. آنان در همۀ موضوعات خانوادگی درگیر بودند، به مدیریت خانه میپرداختند، دامداری کرده و غذا طبخ میکردند، پوشاک میبافتند و در حین کار از فرزندان خویش مراقبت نیز میکردند. همراه با نیکخلق میتوان برای این دوره نوعی جهتگیری زنمدارانه تصور نمود، زیرا زنان عملاً فعالترین اعضای خانواده محسوب میشدند. فرزند ـ دوستی، شکلگیری خود ـ پندارههای وابسته و تقسیم نقشها و مسئولیتهای جنسیتی عمدهترین معیارها و تئوریهای زندگی خانوادگی در این دوران بودهاند.
اینکه این جنبههای تاریخی تا چه حد در مناسبات خانوادگی امروزی جاری میشوند، و نیز اینکه معیارها و تصورهای اسلامی تا چه حد بر زندگی خانوادگی تأثیر داشتهاند، در بخش بعدی بررسی خواهد شد.
1-2. خانواده در اسلام
ورود اسلام به ایران نخسیتن و فراگیرترین تحول فرهنگی در تاریخ این سرزمین به شمار میآید. وسعت تغییر حاصلشده از این طریق تا به امروز نیز مورد بحث و بررسی پژوهشگران قرار دارد. مثلاً راوندی در تاریخ اجتماعی ایران چنین مینویسد: «به این ترتیب پس از ظهور اسلام، در کلیۀ شئون مدنی و اجتماعی ملل خاورمیانه (از جمله ایران، نگارنده) ز گهواره تا گور تغییر و عمیق و پایداری پدید آمد.» (راوندی، ۱۳۶۲:۴۱).
بدیهی است که دامنۀ این تغییرات به ابعاد روحی ـ فرهنگی این جوامع نیز بسط داشته است.
تحولات اجتماعی دو سه دهۀ گذشته در ایران باعث شد تا پارهای از دانشمندان علوم اجتماعی نگاهی ژرفنگرانه بر جنبههای مذهبی در زندگی ایرانیان داشته باشند. مثلاً احمدی و احمدی (۱۹۹۸) در بررسی خود درباره «نحوه تفکر» در نزد ایرانیان، چگونگی تأثیر صوفیگری ایرانیان که در فلسفه، ادبیات و شعر ایرانی تبلور یافته را بر سیر رشدی خود ـ پندارههای افراد ایرانی نمایان میسازند. این پژوهشگران «نحوه تفکر» را تبلور ویژه و فراگیر اجتماعی ـ فرهنگی «سیستم اعتقادی» نزد ایرانیان میدانند که بر یک پارادایم دینی ـ اسلامی استوار گردیده است.
در ایران به سبب پذیرش وحدت در نظام هستی، «خود» لایتناهی بر «خود» فردگرا تفوق دارد. نتیجۀ منطقی آنکه، انسانها تحقق خویش را ترجیحاً در رابطۀ «دیگری به غیر از خود» میدانند. این «دیگری» میتواند پروردگار آفریننده، یک اندیشه و یا در بعد روابط اجتماعی یک فرد دیگر باشد. نویسندگان در نزد ایرانیان علاوه بر ابعاد شناختهشدۀ فردگرایی و جمعگرایی یک بعد دیگر بنام «همسانی» یا «همدیسی» conformity شناسایی میکنند. این بعد حاکی ارتباط با یک مبداً و مرجع حیاتی است و در شکل پیشرفتۀ خود به نفی فردیت انسانی منجر میگردد.
این نمای فکری در بررسی روابط خانوادگی و به ویژه رابطۀ زناشویی اهمیت دارد. در متون دینی آمده است که «توافق کامل اخلاقی بین دونفر (زوجین) محال است» (مظاهری ، ۷: ۱۳۷۰). نیز در آخرین پژوهشهای علمی در زمینۀ تئوری ارتباطات میخوانیم که به علت خودسالاری نسبی سیستمهای روانی «انسانها اساساً یکدیگر را نمیفهمند» (فون شلیپه و شوایتزر، ۱۰۳: ۱۳۸۰)، زیرا دو انسان به مشاهده و دریافت مستقیم احساسات و افکار هم قادر نیستند. در اینجا نقش استعارههای موجود در فرهنگ ما مانند ایثار، محبت و گذشت در تنظیم تعارضات زوجی و بینافردی برجسته میشود. مثلاً میتوان گفت «گذشت» که ترکیبی از صرف نظر کردن از انتظارات خویش و بخشش دیگران است و همین امروز نیز یک وسیلۀ مؤثر برای رفع تعارضات خانوادگی محسوب میشود، به نحوی آشکار با نحوۀ تفکر نام برده در ارتباط است. این رویکرد دارای عملکرد پیشگیرانه و مداخلهای است. استفاده از «گذشت» زمان عملکرد پیشگیرانه دارد که مانع از تبدیل دلخوری به یک تعارض آشکار میگردد و زمانی عملکرد مستقیم مداخلاتی دارد که یک تعارض آشکار ممکن است به وضعیت غیر قابل کنترل تبدیل گردد. در هر دو حالت بالا، این استعاره بدان روی در تنظیم رابطه مؤثر است که از طرفین درگیر میخواهد، بدون در نظر گرفتن رفتار طرف مقابل از انتظار خود در رابطه کاسته و یا حتی به امیال طرف مقابل تن در دهند. لازم به تذکر است که همین پدیده در آثار زوجدرمانی استاندارد جزو نخستین گامهای درمانی محسوب میگردد (م. ش. با بورناشتین و بورناشتین، ۱۹۹۳).
بدیهی است که دامنه تأثیرهای اسلام به موضوعات فکری ـ معنوی محدود نمیگردد. اسلام به واسطۀ وضع قواعد رفتاری مشخص تأثیر چشمگیری در تعاملات روزمرۀ ایرانیان داراست. ارزشهای اسلامی اندیکاتور مهمی در تنظیم رفتار اجتماعی انسان و نیز در روابط خانوادگی به حساب میآیند. در این قلمرو، اسلام قوانین مدون و منظمی ارایه میدهد. ارزشهای اسلامی از دیرباز بر نحوه ایجاد رابطه میان جنسیتها، قوانین ولایت بر فرزندان، موضوعات تربیتی و اخلاقی، حفظ ارتباط با خویشاوندان، طلاق، مهر و نفقه و نیز بر مسئله ارث تأثیرات جدی دارند. حتی اقتصاد و زندگی خانوادگی در سطح ملی از ارزشها و عملکردهای مذهبی متأثراند. مثلاً در ماههای سوگواری، تجارت و بازار محدود و عقد و عروسی کمتر برگزار میشوند، در حالی که در اعیاد مذهبی شاهد رونق تجارت و رشد مراسم عقد و عروسی میباشیم.
تمرکز تشریحات پایین بر ابعاد رفتاری نباید به مثابۀ تفکیک تصنعی اجزا روحی و رفتاری از یکدیگر تفسیر شود که تأثیر متقابل بر یکدیگر ندارند. این رویکرد به خاطر اهداف پژوهشی نوشتار در نظر گرفته شده و باید آن را از جنبۀ عملگرایانه بررسی نمود. همچنین بحث نظری دربارۀ جنبههای الهی و مذهبی این مقولات نه در صلاحیت نگارنده است و نه در اینجا به دنبال آن هستیم. آنچه مدنظر است نشان دادن عملکرد ارزشها و تصورات اسلامی و به عنوان یک سازۀ اجتماعی و قواعد رفتاری منتج از آن در زندگی خانوادگی در ایران است. به علاوه در پی آن هستیم خوانایی و انطباق این ارزشها با ساختارهای متحول اجتماعی و موضوعات برآمده از آن را بررسی کنیم. در ابتدا لازم است برخی تصورات اسلامی درباره روابط زوجی و خانوادگی را توضیف نماییم و بدین طریق راهی برای درک عمیقتر زندگی خانوادگی در حال حاضر هموار سازیم.
معتبرترین منابع موجود دربارۀ روابط خانوادگی در اسلام از طرفی برگرفته از قرآن مجید است و از سوی دیگر به احادیثی برمیگردد که به پیامبر اسلام (ص) و جانشینان ایشان منتسب میشوند. از آنجایی که مبداً این ارزشها الهی است، به عنوان مقولههای ابدی و تغییرناپذیر تلقی میگردند. در پایین پارهای از تصورات و ارزشهای «صددرصد دینی و اسلامی» (مصطفوی، ۶: ۱۳۷۸) معرفی میشوند.
1-2-1. زناشویی در اسلام
زناشویی در اسلام از اهمیت و جایگاه ویژهای برخوردار است. در آیه بیست و یکم از سورۀ روم چنین میخوانیم:
«و از آیات و نشانههای خداوند متعال این است که زوجهایی از نفس خودتان برای شما آفریده تا به سبب آنها آرامش پیدا کنید و خداوند بین شما مهربانی و دوستی و رحمت را قرار داد.
اهمیت زناشویی همچنین در حدیث معروفی از پیامبر اکرم مورد تأکید قرار گرفته است: «هیچ بنایی در اسلام نزد خدا مانند ازدواج محبوب نیست». در حدیث دیگری نیز که به پیامبر اسلام منتسب میگردد آمده است: «هر کسی ازدواج کند، نیمی از ایمان خود را کامل کرده است و نیم دیگر آن را باید با پرهیزگاری کامل کند.»
یکی از موضوعات اساسی در مبحث انتخاب همسر در اسلام، وفاداری به اصول و باورهای اسلامی است و به همین سبب در احادیث گوناگون به کرات از توجه به معیارهای مادی و ظاهری مانند زیبایی و ثروت منع شده است (مصطفوی، ۱۳۷۸).
جهتگیری رادیکال با معیارهای درونی و غیرمادی قبل از همه به نفع افرادی است که در موقعیت ضعیف اقتصادی و اجتماعی به سر میبرند. از این طریق حداقل در بعد نظری امکان ازدواج برای آنها فراهم می شود. و بالاخره توجه به معیارهای اخلاقی بخش عمدۀ گفتمان شباهت بین زوجین در اسلام را تشکیل میدهد. زیرا شباهتهای فکری ـ مذهبی بین زوجین و خانوادههای منشأ آنان از معیارهای اصلی در امر انتخاب همسر به شمار میرود (قایمی، ۱۳۶۴).
آزادی در انتخاب همسر یکی دیگر از پیششرطهای ازدواج اسلامی است. قایمی با تکیه بر احادیث گوناگون در این رابطه چنین میگوید:
«زن و مردی که قصد ازدواج دارند باید در انتخاب همسر آزاد باشند. هیچ کس، حتی پدر و مادر حق ندارند برای آنها همسر انتخاب کرده و به جای آنها تصمیم بگیرند و یا تصمیمی را بر آنها تحمیل نمایند» (همان، ۶۱).
پدر و مادر در فرآیند انتخاب همسر نقش مشورتی دارند.
1-2-2. ارتباطات و نقشهای جنسیتی
از احادیث و دستوالعملهای متفاوتی که از منابع گوناگون استخراج شدهاند، مشخص میشود که معیار اساسی تنظیم ارتباط بین جنسیتها در اسلام مبتنی بر تفکیک و جدایی آنها از یکدیگر است. این الگوی پایهای از تمامی زمینههای زندگی عبور کرده و استنتاجات وسیعی در بر دارد. بر طبق الگوی تفکیک، زنان مسئول خانهداری و تربیت فرزندان هستند و مردان در امرار معاش، تهیۀ مسکن و جنبههای اقتصادی بار مسئولیت را به دوش میکشند. یکی دیگر از احادیثی که به پیامبر اسلام منتسب میگردد، به موقعیت زن در نقش مادر اهمیت ویژه اطلاق میکند: «بهشت زیر پای مادران است» (همو ۳۶۴؛ مصطفوی، ۱۳۷۸).
تقسیم کار مکملی بین جنسیتهای گوناگون، البته ویژگی اسلام نیست و در جوامع دیگر با گرایشهای دینی دیگر نیز یافت میشود. اما تعمیم نظریۀ جدایی بین جنسیتها در کلیۀ روابط اجتماعی، تصورات ایدهآل اسلامی از روابط میان جنسیتها را به دست میدهد. صرف نظر از برخی شرایط استثنایی، مثلاً اقدامهای ضروری پزشکی و یا هنگامی که جان انسان در خطر است، مبنای قواعد رفتاری میان جنسیتها بر پایۀ جدایی بین آنها در زندگی اجتماعی استوار گردیده است. این الگوی فکری نوعی جذابیت و کشش جنسی بین زن و مرد را در نظر میگیرد که باید حتیالمقدور خنثی گردد. حتی شرکت زنان در مراسم عمومی مذهبی مانند نمازجمعه برای آنان امری واجب محسوب نمیگردد. نویسندگان زیادی جدایی اجتماعی میان جنسیتها را مثابۀ چتر حفاظتی برای زنان تلقی میکنند (قایمی، ۱۳۴۶؛ مصطفوی، ۱۳۷۸).
1-2-3. حقوق و وظایف متقابل زوجین
مهمترین وظیفۀ یک زن در برابر همسر خود اطاعت و برآورده کردن نیازهای او تعریف شده است. در حدیثی که به حضرت محمد (ص) منتسب است، این گونه آمده است: «اگر سزاوار بود که کسی به دیگری سجده کند هر آینه دستور میدادم که زن به شوهر خود سجده کند.» (به نقل از مصطفوی: ۱۳۷۸:۸۶). اطاعت زن از شوهر تا بدانجا اهمیت دارد که پذیرش عبادات او از جانب خداوند، به تحقق این امر بستگی دارد. از آن سو در حدیثی دیگر به مردان هشدار داده میشود: «بهترین شماها آن کسی است که نسبت به زن خود سازگارتر و خیرخواهتر باشد، و من از همۀ شماها دربارۀ زنها خیرخواهتر هستم.» ( به نقل از مصطفوی، ۷۹: ۱۳۷۸).
از توصیفات فشردۀ بالا نتیجه میگیریم که علاوه بر اهمیت فردی، خانوادگی و اجتماعی زناشویی در ایران، جنبههای معنوی و دینی آن نیز حائز اهمیت است. اینکه این تصورات و ارزشها در گذشته به چه میزان جنبۀ عملی به خود گرفتهاند، مورد بحث مانیست. اما برای بررسی روابط خانوادگی در حال حاضر اهمیت دارد دریابیم که این الگوهای فکری تا چه حد در بافتار مشخص فرهنگی ـ اجتماعی جامعۀ ایران و به خصوص از جانب زنان امروزی در اقشار متوسط شهرنشین به بحث گذارده میشوند؟
1-3. خانواده در فرایند مدرنیزاسیون
تا پیش از نخستین تلاشها جهت مدرنیزاسیون اجتماعی، تصورات ارزشی و قواعد رفتاری اسلامی تسلط بیچون و چرا و مطلقی بر زندگی خانوادگی در ایران اعمال میکردند. تحولات اجتماعی ـ فرهنگی که از اواسط قرن نوزدهم میلادی شروع گردید و از اوایل قرن بیستم بر شتاب آن افزوده شد، به موازات مناسبات کلی اجتماعی، این تصورات ارزشی و قواعد رفتاری را نیز با چالشی روبرو ساخت (ناصحی ـ بهنام، ۱۹۸۵؛ راوندی، ۱۳۷۱). برای موضوع بحث ما مهم است تا فرآیند مدرنیزاسیون در ایران را با توجه به پیامدهای مشخص آن برای زندگی خانواده، از نزدیک بررسی نماییم. در اینجا به طور گزینشی به برخی جنبههای اجتماعی ـ فرهنگی مقولۀ مورد بحث بسنده میکنیم.
نخستین تلاشها برای پیشبرد مدرنیزاسیون در ایران و تثبیت و نهادینه کردن آن به انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ شمسی منجر گردید. وجه مشخصۀ این نهضت که تقریباً در مراکز شهرنشین جریان داشت، جهتگیری با تجربیات اروپا در زمینۀ ساختارهای سیاسی بود که عمدتاً توسط ایرانیانی که قبلاً در آنجا تحصیل و یا اقامت کرده بودند، تحقق یافت. بر پایۀ همین جهتگیری بود که قانون اساسی مصوبه در مجلس مشروطیت از قوانین اساسی فرانسه و بلژیک نیز الهام میگرفت.
برخی پژوهشگران استقرار یک دستگاه قضایی را که در مقایسه با قبل جنبههای عرفی بیشتری داشت، بزرگترین دستاورد فرهنگی ـ اجتماعی این انقلاب ارزیابی میکنند (ناصحی ـ بهنام، ۱۹۸۵). زیرا بدین وسیله از نفوذ روحانیت بر دستگاه قضایی کاسته میشد. تغییر و بهبود وضعیت اجتماعی زنان یکی دیگر از اهداف این نهضت به شمار میرفت. ارتقای وضعیت تحصیلات و عمومی کردن آموزش، به ویژه آموزش ابتدایی موضوع دیگری بود که در مرکز ثقل مدرنیزاسیون قرار داشت. اقدام رسمی مهمی که در این ایام به نفع زنان صورت گرفت تأسیس دارالمعلمات توسط «وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه» در سال ۱۲۷۹ برای تربیت آموزگار زن بود که بعدها به دانشسرای مقدماتی دختران تغییر نام یافت. این امر از یک سو وضعیت اشتغال زنان را بهبود بخشید و از طرف دیگر زمینۀ تربیت دختران را در سیستم سکولار فراهم نمود (فتحی، ۱۹۸۵؛ بامداد، ۱۳۴۷؛ رجالی، ۱۳۵۰). یکی از شاهدان عینی آن ایام رفتارهای نابهنجار اجتماعی و برخوردهای نازل فرهنگی با آموزش زنان را این گونه بازگو میکند: «عصرها اغلب راه شاگردان مدرسه را اوباش و پسران ولگرد سد کرده کلمات زشت یا اشعار هجو میگفتند. چند بار دخترها با کتابهای قطور که از زیر چادر بیرون میکشیدند محکم به سر آنها کوبیدند» (بامداد، ۶۶: ۱۳۶۷).
به طور خلاصه میتوان بیان داشت که مدرنیزاسیون به بهبود وضعیت آموزش و اشتغال زنان منجر شد. شرایط تازه مبنای مباحثی گردید که در سالهای بعد به وضع قوانین خانواده انجامید. البته فرآیند مدرنیزاسیون در ایران مبتنی بر گفتمان مستمر درونی و خودجوش اجتماعی نبود، بلکه در ابتدا به وسیلۀ نخبگان جامعه و در ادامه و مخصوصاً از آغاز حکومت رضاشاه و دولتهای وقت به طور عمودی و ارادهگرایانه به مرحلۀ اجرا در آمد. این نگرش نسبت به مدرنیته عمیقاً با پیشرفتهای تکنولوژیکی و صنعتی غرب سوگیری داشت. بسیاری از روشنفکران ایرانی تحت تأثیر پیشرفتهای چشمگیری که در علوم طبیعی و فنی در غرب به دست آمده بود و نیز در پرتو «آینهای که تمدن غربی در برابر ما گرفته (و) ما را کژ ـ و ـ کوژ و بیاندام نشان میدهد» (آشوری، ۱۳۷۷:۷) بر آن شدند تا عقبماندگی خویش را به وسیلۀ تقلید بیقید و شرط و غیرمنتقدانه از الگوهای غربی از میان بردارند. هدف آنها پر کردن خلاء میان اشکال زیستی سنتی و عقبماندۀ خویش و صنعتی و پیشرفتۀ غربی بود. پیشرفت به مفهوم غربی آن به امری مقدس تبدیل شد. درونسازی ایدهآلهای پیشرفت غربی توسط نخبگان ایرانی با ادعاهای جهانشمول تمدن غربی که در صدد توسعۀ اعتبار خویش بود در رابطۀ متقابل مکملی به سر میبرد.
از آنجا که فرایند مدرنیزاسیون در ایران با الگوبرداری غیرانتقادی و بیرویه از غرب یکسان پنداشته میشد و در حقیقت تهی از عنصر شناخت بود، به گسست و انشقاق فرهنگی در جامعۀ ایرانی منجر گردید. جهتگیری غربی رشتۀ تحولات آشکار و نتیجۀ این فرآیند تجزیۀ کشور به قطبهای متضاد و رقیب سنتی و مدرن بود. زیرا همان گونه که کدی (۱۹۸۱) مطرح میکند این تغییرات بر پاشنۀ تهران متمرکز گردیده بود و اقشار دیگر مردم، به ویژه روستانشینان نمیتوانستند افکار و نظریات خویش را در آن دخالت دهند. به هرحال، مفهوم مدرنیزاسیون با غربگرایی و مفهوم سنت با عقبماندگی مترادف گردید. تمایلات قطبی شناخته شده نزد ایرانیان در گفتمان رابطۀ ایران و غرب، «شیفتگی» یک قطب و «انزجار» قطب دیگر است. همراه با مقدم (۱۹۹۳) میتوان گفت که این روند به ایجاد «سیستمهای فرهنگی رقیب» در جامعۀ ما منجر گردید. این سیستمهای فرهنگی رقیب بازتاب خود را از جمله در سبک زندگی متفاوت و سیستمهای ارزشی که بعضاً نافی همدیگر میباشند، نشان میدهند. برخی تنشهای دامنهدار اجتماعی ناشی از همین تضادهاست.
یکی از نمونههای ناموفق و ادامهدار یکسانپنداری مدرنیزاسیون و غربگرایی در مبحث ما، مربوط به پوشش زنان است. در دی ماه ۱۳۱۴ طی یک حکم دولتی و به منظور مدرن کردن وضعیت زنان، قانون کشف حجاب وضع و اجرا گردید. در هفدهم دی ماه همان سال خانوادۀ سلطنتی با حضور در یک مراسم دولتی و ضمن آن که زنان خانواده به عنوان پیشگامان امر، خود حجاب سنتی را کنار نهاده بودند، دوران جدیدی در تاریخ زن ایرانی را رقم زدند. قبلاً به تمام آموزگاران زن تهران دستور داده شده بود بدون حجاب در همین مراسم شرکت نمایند (بامداد، ۱۳۴۷). این اقدام اگر چه حضور اجتماعی اقشار محدودی از زنان تحصیلکرده، زنان امرای ارتش و رؤسای ادارهها و همچنین زنان مرفه شهرنشین را تقویت نمود، اما حضور زنان در زندگی اجتماعی را که تازه آغاز گردیده بود، محدود کرد. زیرا بسیاری از زنان هویت خویش را در خطر دیده و به همین علت به خانهها پناه بردند.
«بعد از برگزاری این روز حرکت کردن زنهای با چادر در خیابانهای تهران و شهرستانها قدغن شد. پلیس آنها را به داخل کوچهها هدایت میکرد. این کار برای حکومت ایرانی خالی از اشکال نبود، طوری که در شهر مشهد تحریکاتی به عمل آمد و منتهی به زد و خورد شد» (بامداد، ۱۳۴۷:۹۶).
همین واقعه تا به امروز نیز مورد بحث و جدل مدرنیستها و سنتگرایان ایرانی است و به نتایج معمولاً متضاد منجر میشود. (ناصحی ـ بهنام، ۱۹۸۵؛ مقدم، ۱۹۹۳). مثلاً حقانی از واقعۀ ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ به عنوان «فاجعهای ملی» (۱۳۷۸:۳۰۰) یاد میکند. دو رویداد مهم که در پرتو مدرنیزاسیون بر زندگی خانوادگی تأثیر مهمی داشتند، بدین شرحاند:
در سال ۱۳۴۲ زنان در پی اقدامهای دولتی دارای حق انتخاب و اشتغال در خارج از منزل گردیدند. نیروی کار زنان در صنعت روبه رشد و بخش خدمات غیر قابل چشمپوشی بود. قبل از آن در اقدامهای مشابهی، شرکت زنان در امور آموزشی و بهداشتی تأمین شده بود. با این اقدامها، پیششرطهای لازم برای تغییرات ساختاری ـ عملکردی در خانوادۀ ایران مهیا شد. نیز نخستین دخالتهای مستقیم دولت مانند کنترل زاد و ولد و تنظیم برنامۀ خانوادگی به همین دوران باز میگردد. این اقدامها، تنش موجود میان مدرنیستهای غربگرا و نیروهای سنتی را تشدید نمود و به عقیدۀ برخی تحلیلگران از جمله عوامل مؤثر در انقلاب ۱۳۵۷ به شمار میرود.
دومین واقعه و شاید مهمترین واقعه برای خانوادۀ ایرانی تا آن زمان در سال ۱۳۴۶ شمسی رخ داد. در این سال نخستین «قانون حمایت خانواده» وضع گردید. با اصلاح قانون حمایت خانواده در سال ۱۳۵۳ بسیاری از مواد قانون سال ۱۳۴۶ تکمیل و یا فسخ گردید. قانون جدید به باور میر حسینی «مدرنترین» (۱۹۹۳) قانون خانواده در جهان اسلام به شمار میرفت و به طبع پیامدهای آن نیز گسترده بود.
مثلآً:
«تا پیش از تصویب قانون حمایت خانواده در سال ۱۳۵۳ شمسی، قانون مدنی ایران نکاح دختران را قبل از رسیدن به سن ۱۵ سال تمام و نکاح پسران را قبل از رسیدن به سن ۱۸ سال تمام ممنوع کرده بود. در سال ۱۳۵۳ با تصویب ماده ۲۳ قانون حمایت خانواده سن ازدواج افزایش یافت و قوانین پیشین فسخ شد. از آن پس ازدواج زن قبل از رسیدن به ۱۸ سال تمام و ازدواج مرد قبل از رسیدن به ۲۰ سال تمام ممنوع گردید» (کار، ۱۳۷۸:۳۴).
همان گونه که میبینیم در این قانون حداقل سن ازدواج افزایش یافت و قانون طلاق که حق طلاق را انحصاراً در اختیار مردان قرار میداد نیز تغییر کرد. چندهمسری با قید و بندهای شدید قانونی مهار شد و عملاً از اعتبار افتاد و زنان نیز حق طلاق به دست آوردند. در حالی که قانون حمایت خانواده از جانب طرفداران خود به عنوان آزادی زن از بند سیاهی و اسارت مورد تمجید واقع میشد، برای مخالفان خود تعبیری از توطئههای استعماری به شمار میرفت.
1-4. خانواده از انقلاب ۱۳۵۷
یکی از نهادهای اجتماعی که از تحولات پرشتاب دو سه دهۀ اخیر متأثر گردید، خانواده است. ۴۴ سال پس از کشف دولتی حجاب، یکی از اقدامهای اولیۀ رهبری جدید سیاسی ـ مذهبی در ایران بهکارگیری اقدامهای دولتی و عمومی برای برقراری حجاب مجدد برای دختران و بانوان ایرانی بود. بدین ترتیب یکی از موضوعات حل نشده در گفتمان اجتماعی ـ فرهنگی ایران بار دیگر به خانوادهها انتقال یافت. به علاوه مکمل قانون حمایت از خانواده که در سال ۱۳۵۳ به تصویب دولت وقت رسیده بود از اعتبار ساقط گشت و تفسیر شیعی از قضا به عنوان مبداً قانونگذاری حاکم شد. کنترل جمعیت که روزی سیاست دولتهای پیش از انقلاب بود، به عنوان توطئههای غربی تفسیر گردید. افزایش بیرویۀ نرخ جمعیت کشور نتیجۀ این رویکرد بود. باید اذعان داشت که در آن زمان ایران گرفتار جنگی ناخواسته و تحمیلی بود و افزایش نرخ زاد و ولد، سیاست همۀ کشورهای در حال جنگ است. البته سریعاً پس از اتمام جنگ و در پی به وجود آمدن مشکلات زیاد اقتصادی ـ اجتماعی، در سال ۱۳۶۹ «شورای تحدید موالید» به تصویب دولت وقت رسید. در اقدامی دیگر در سال ۱۳۷۰ «اداره کل جمعیت و تنظیم خانواده» ایجاد شد و سرانجام در سال ۱۳۷۲ «قانون تنظیم خانواده» توسط مجلس به تصویب رسید. پیامد این اقدامها کاهش چشمگیر نزخ زاد و ولد از ۵/۴ درصد در سال ۱۳۶۳ به ۱/۲ درصد در سال ۱۳۶۹ و ۴/۱ درصد در سال ۱۳۷۵ بود (تقوی، ۱۳۷۸).
اقدامهای رادیکالی که پس از انقلاب در ایران انجام گرفت، در ضمن آنکه نوعی بازگشت به میراثهای فرهنگی و احیای اشکال زندگی سنتی بومی را دنبال میکرد (ناصحی ـ بهنام، ۱۹۸۵؛ مقدم، ۱۹۹۳؛ پین و ونر ، ۱۹۹۵ )، به نوبۀ خود تحولات اجتماعی واقع شده در طی زمان را از نظر دور میداشت و عاملی شد تا زنان شهرنشین زیادی از قشرهای متوسط اجتماعی پذیرای آن نگردند. این وضعیت تازه از سویی منجر به پیدایش جریانهای فمینیستی متعدد در داخل کشور به قصد بهبود شرایط حقوقی زنان و از سوی دیگر به مهاجرت جمعی اقشار میانی و فوقانی جامعه به کشورهای غربی گردید. مهاجرت این اقشار باعث پراکندگی و بعضاً فروپاشیدگی خانوادههای ایرانی شد و ایرانیان را با فاصلههای مکانی و زمانی روبرو ساخت که تا آن زمان برایشان ناشناخته بود. یکی از پیامدهای مهاجرت که نباید از اهمیت درازمدت آن غافل شد، تماس نزدیک و تودهوار ایرانیان با فرهنگهای دیگر و بهویژه با فرهنگ غرب است.
همانگونه که در ذیل تشریح میشود، به دور از واقعیت است که وضعیت زنان پس از انقلاب را از نگاهی صرفاً نقضگرایانه بررسی کنیم. پایبندی محکم به ارزشهای اسلامی به همراه عوامل دیگر مانند الزامهای اقتصادی و یا دسترسی به بازار ازدواج، از جمله باعث افزایش حضور اجتماعی اقشار سنتی گردید و این موضوع را میتوان با تکیه بر رشد چشمگیر زنان در مراکز آموزش عالی و دانشگاهها نشان داد. در سال ۱۳۷۷ تعداد پذیرفتهشدگان مؤنث در مراکز آموزش عالی بر پذیرفته شدگان مذکر پیشی گرفت: ۴/۵۱ درصد کل شرکتکنندگان در آزمون سراسری دانشگاهها و ۱/۵۲ درصد کل قبولشدگان همان سال را زنان و دختران تشکیل میدادند (کار، ۲۳۲: ۱۳۷۹). در سالهای بعد بر شدت این روند افزوده شد. بر طبق آماری که در سال ۱۳۸۰ انتشار یافت: «۹۲ درصد قبولشدگان در آزمون سراسری مراکز آموزشی و دانشگاهها متشکل از زنان بودند.» (اطلاعات بینالمللی، ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۱). حسین رحیمی، رئیس سازمان سنجش آموزش کشور در فروردین سال ۱۳۸۲ با اعلام آمار جدید از کاهش روز افزون داوطلبان و قبولشدگان مذکره هشدار میدهد. وی تصریح می کند که: «در حال حاضر در رشتههای کشاورزی، مهندسی مواد، مهندسی معدن پزشکی و فیزیوتراپی پذیرش داوطلبان دختر به بیش از ۷۰ درصد رسیده است» (رحیمی، ۱۳۸۲، روزنامه جام جم، شماره ۸۴۲).
میزان رشد زنان در مراکز آموزش عالی سلطۀ تاریخی مردان در کسب مدارج علمی را تضعیف کرده و میتوان از آن به عنوان یک تحول تاریخی نام برد (کار، ۱۳۷۹). این گرایش جدید را به بهمن و سیلابی تشبیه میکند که به سختی قابل کنترل است.
یکی دیگر از مسائل مهمی که پس از انقلاب خانوادههای ایرانی را با تغییرات ساختاری عمیق و نیز تعارضات فرهنگی مواجه نمود، جنگ و زیانهای جانی ناشی از آن و نیز مهاجرتهای درون ـ کشوری به علت جنگ بود. مجموعۀ عوامل فوق زندگی خانوادۀ ایرانی را دستخوش تحولات بنیادین نموده است.
به عنوان جمعبندی میتوان اظهار داست که فرایند تحولات اجتماعی سدۀ اخیر در ایران به طرز منقطع، از بالا به پایین و بر پایۀ محاسبات ایدئولوژیک ـ سیاسی صورت گرفته است. خانوادۀ ایرانی نیز جزئی از این فرایند به حساب میآید. مثلاً رشد سطح تحصیلات و اشتغال زنان، سبب کاهش تعداد فرزندان به حساب میآید. مثلاً رشد سطح تحصیلات و اشتغال زنان، سبب کاهش تعداد فرزندان خانواده و تضعیف نقشهای مأنوس جنسیتی گشته است. به طور غیرقابل انکار باید گفت که وضعیت زنان در کانون گفتمان مربوطه جای دارد. نبود تئوریهای فراگیر و جامعی که بتوانند هم ویژگیهای فرهنگی و هم تحولات اجتماعی روز را در یک کلیت ادغام نمایند، یکی از ضعفهای اساسی در پژوهش خانوادۀ ایرانی به شمار میآید. به ویژه آنچه مربوط به رابطۀ تصورهای مذهبی و مدرن میشود در تبیین تئوریهای دراز مدت باید مورد توجه بیشتر واقع گردد.
منابع فارسی:
آشوری، داریوش (۱۳۷۷). ما و مدرنیت. تهران : انتشارات مؤسسه فرهنگی صراط.
بامداد، بدرالملوک (۱۳۶۷). زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید. تهران: انتشارات ابن سینا.
تقوی، نعمت الله (۱۳۷۸). مبانی جمعیتشناسی تبریز: نشر جامعه پژوهش و نشر دانیالی.
جمشیدی، کامران (۱۳۸۰). پیام پاک زرتشت. آنگرید، سوئد: انتشارات کانون زرتشتیان.
حقانی، موسی (۱۳۷۸) کشف حجاب در تاریخ معاصر ایران. از انتشارات مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه. صفحۀ ۳۲۱-۲۹۹.
راوندی، مرتضی (۱۳۶۸). تاریخ اجتماعی ایران ـ جلد هفتم. تهران: انتشارات نگاه.
شعبانی، رضا (۱۳۷۴). مبانی تاریخ اجتماعی ایران، تهران: نشر قومس.
کار، مهرانگیز (۱۳۷۹). زنان در بازار کار ایران. تهران انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
علوی، هدایت الله (۱۳۸۰). زن در ایران باستان . تهران: انتشارات هیرمند.
فون شلیپه، آریست؛ شوایترز، یوخن (۱۳۸۰). آموزشی درمانی و مشاورۀ سیستمی (ترجمۀ سعید پیرمرادی). اصفهان : انتشارات همام.
قائمی، علی ( ۱۳۶۴). تشکیل خانواده در اسلام. تهران: انتشارات امیری.
مزداپور، کتایون (۱۳۷۱). زنی در آئین زرتشتی. آلمان: انتشارات نوید.
مصطفوی، حسن (۱۳۷۸). زناشویی از نظر قرآن مجید و احادیث معتبر. تهران: انشارات گلی.
مظاهری، حسین (۱۳۷۰). خانواده در اسلام. تهران: چاپ صدر.
منابع انگلیسی:
Ahmadi, N. & Ahmadi, F. (1998). Iranian Islam. The concept of the Individual. London: Macmillan press L.TD.
Fathi.A.(1985). Women and the family in Iran. Netherlands: E. J. Brill Leiden.
Mir – Hosseini, z.(1993). Marriage on trial. A study of Islamic family law. Iran and Morocco compared. London-New York: I. B.tauris & CO ltd.
Moghaddam F.M.(1993). Traditional and Modern psychologies in Competing cultural systems: Lessons from Iran 1978.
Ln kim, U.& Berry, J. W. (Eds.) Indigenous psychologies. Research and Experience in cultural context (s. 118-132). Newbury- London-New Delhi: SAGE publications.
Behnam,V.(1985). Change and the Iranian family current Anthropolgy, 26,557-562…Nasselhi -Nikkolgh.A.A.( 991). The Role of Rural Iranian women in production. International Journal of sociology of the Family, 1991,21,7-15.
Shweder, R. A. (1990). Cultural psychology – what is it ? In stigler j.
Shweder R.A.& Herodot, G(Eds.). Cultural psychology . Essays in comparative human development (s.1-43). Cambridge university press
.
منابع آلمانی:
Bornstein p.& Bornstein, M(1993). Psychotherapie mit Ehepaaren Bern-Gottingen Toronto – seattle: verlay Hans – Huber.
Pinn I & wehner, M.(1995) Europhantasien. Die islamische frau aus westlicher sicht. Duisbury: Edel Druck